رخ دیوانه (ابوالحسن داودی):
جنازهای ملبس به اطلس و دیبا. سرشار از موقعیتهای شعاری و تصادفهای بیخاصیت که به لطف بازیهای لوس و ننر، معجونی دلآشوب میسازد. فصل گرهگشایی فیلمنامهی گوهری این طور مقدمهچینی میشود که، خانمی عقب ماشین نشسته، شیشه را پایین میدهد و نقشهی تلکهگیریِ دو جوان رهگذر را میشنود. این، طراحی موقعیتِ حساس فیلمی است که قرار بوده راشومون ایرانی باشد. به شهادت میاننویس، ظاهراً هر اپیزود روایت یکی از شخصیتهاست اما کل فیلم را یک نفر روایت میکند. باور نمیکنید؟ رام شدن سگ وحشی را چطور، که پس از شنیدن صدای دختر صاحبخانه از پشت تلفن، عین بچهی آدم گوشهای کز میکند؟ آن هم صاحبخانهای که مدتهاست به آن خانه سر نزده. این نازنین بیاتی، همان بازیگر دربند است؟
***
دو (سهیلا گلستانی):
دو چی؟ دو کجا؟ دو تا آدم داخل خانه دربهدر دنبال یک موش؟ دو راهحل برای یک مسئله؟ دو کبوتر؟ منتقدی در برنامهی هفت خاطرنشان کرد که فیلم را دوست داشته، زیرا موشی که مشغول جویدن سنت و هویت بود، سرانجام رفت.
***
بهمن (مرتضا فرشباف):
بحران از جایی شروع میشود که معتمدآریا خیره به تصویر پسرش در تلویزیون، در نقطهای متوجه خالکوبی شده و عصیان میکند. بیش از نیمی از زمان فیلم را قابهای خوشگل از تنهایی انسان تشکیل میدهد. تنهایی و عصیانی ناشی از مشاهدهی خالکوبی. پرخاش به شوهر به دلیل عدم پذیرش مسئولیت پدرانه و ندیدن خالکوبی. راه رفتن در برف و بوران، در اعتراض به خالکوبی. بقچهپیچ کردن پیرزن و تحمل سرمای استخوانسوز برای رهایی از خالکوبی. کف و سوت تماشاگران در اعتراض به موضوع خستهکنندهی خالکوبی. زبان خامه ندارد سر بیان خالکوبی. فغان از خالکوبی.