يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۳ - 2015 March 01
آخرین اخبار
کد خبر: ۱۵۳۵۶
تاریخ انتشار: ۲۷ بهمن ۱۳۹۳ - ۲۱:۳۶
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
چند نکته درباره «تاکسی» برنده خرس طلایی برلین که شاید نمی‌دانید: مرز میان واقعیت و بازسازی تصنعی واقعیت کجاست؟
تقریبا همه بازیگران (از جمله خود پناهی) به طرز غریبی بد بازی می‌کنند. تاکسی بار ديگر قرار است روايت‌گر بخشی از زندگی فيلمساز محروم از کار در جامعه امروز ايران باشد. مثلاً فيلم تيتراژ ندارد و فيلمساز نيز در متن پايانی فيلم توضيح می دهد که به دليل مقررات وزارت ارشاد نمی‌تواند نامی از ...
+ با صحبت‌هاي وزير فرهنگ دولت آلمان در شب افتتاحيه فستیوال مشخص شد که برلين با رويی گشاده و نگاهی ویژه ميزبان فيلم تازه جعفر پناهی است.

+ مونيکا گروترز گفت که از تصميم مديران برليناله در دعوت هر ساله از آقای پناهی - تا زمانی که او امکان حضور در جشنواره را پيدا کند - دفاع می کند. با اين صحبت ها مشخص شد فيلمسازی که به واسطه روايت صريح معضلات اجتماعی ايران از فيلمسازان محبوب برلين بود، حالا با شرايط خاصی که پيدا کرده بيش از پيش جايگاه ويژه‌ای نزد مديران برليناله پيدا کرده است.

+ تاکسی، تازه ترين فيلم دوران جديد فيلمسازی جعفر پناهی، بار ديگر روايتگر بخشی از زندگی فيلمساز محروم از کار در جامعه امروز ايران است. مانند دو فيلم قبلی اين دوران «اين يک فيلم نيست» و «پرده» اينجا هم با فيلمسازی روبرو هستيم که در تلاش برای گذر از محدوديت های ايجاد شده برايش می‌کوشد با نمايش همين موقعيت تازه‌اش، بستری برای داستان‌گويی بيابد.

+ ظاهراً تاکسی نسبت به دو فيلم ديگر اين دوران پناهی، شخصيت‌های بيشتر و بيان صريح‌تری دارد. فيلمی که باوجود ساختار مستندگونه آشکارا اثری کارگردانی شده با بازيگران متعدد است و در آن اشاره های روشنی به برخی معضلات اجتماعی امروز ايران مانند زورگيری، احکام اعدام، وضعيت مدافعان حقوق بشر و سانسور می‌شود.

+ با آنکه ايده کلی فيلم تاحدودی يادآور فيلم ده ساخته عباس کيارستمی است اما پناهی کوشيده با اشاره‌های مشخصی به برخی فيلم هايش مانند طلای سرخ، آينه، بادکنک سفيد و آفسايد به نوعی مخاطب را متوجه شخصيت‌های آن فيلم ها کند. ایده اولیه فیلم - که احتمالاً وامدار فیلم ده هم هست -  با همان سوار کردن مسافران مختلف شکل می گیرد اما خیلی زود یک مسافر ثابت در حال فیلمسازی- خواهر زاده فیلمساز- پیدا می کند که مسیر قبلی فیلم را تا حدی تغییر می دهد.

+ ارتباط ميان شخصيت‌های فیلم که مسافران اتومبيل پناهی هستند، مشخص نيست و به نظر هر کدام برشی از دغدغه‌های فيلمسازی هستند که خود در امکان تصويرکردن آنها دچار ترديد است.

+ فيلم تيتراژ ندارد و فيلمساز نيز در متن پايانی فيلم توضيح می دهد که به دليل مقررات وزارت ارشاد نمی‌تواند نام همکارانش را ذکر کند.

+ به گفته برخی منتقدان، فیلم از همان نقطه اول با یک مشکل جدی روبرو می شود: مرز میان بازسازی و واقعیت. فیلم قرار است واقعی و مستند به نظر برسد اما در عین حال واقعی نیست و برعکس به شدت تصنعی هم هست. ظاهراً قرار است باور کنیم که پناهی دوربین را در اتوموبیل قرار داده و موقعیت های مستندی را ثبت می کند( اشاره مرد فیلم پخش کن و نسرین ستوده به این که حواس شان هست که او دارد فیلمبرداری می کند و فیلم می سازد، اشاراتی است که فیلمساز در فیلم گنجانده تا تصور واقعی بودن صحنه را موکد کند) اما از همان نقطه اول(دو مسافر؛ یکی معلم مدرسه و دیگری که خود را در انتها کیف قاپ زن معرفی می کند) نوع دیالوگ نویسی(و حرف زدن آنها درباره اعدام در ایران) و همین طور بازی هر دو شخصیت به شدت تصنعی و غیرواقعی است.

+ منتقدی درباره فیلم می‌نویسد که تقریبا همه بازیگران (از جمله خود پناهی) به طرز غریبی بد بازی می‌کنند. این مشکل باضافه دیالوگ هایی که شعاری نوشته شده و قرار است اطلاعاتی درباره وضعیت ایران به تماشاگر خارجی بدهند (و نه به عنوان دیالوگ هایی که شخصیت های "فیلم" بر زبان می آورند و بخشی از شخصیت پردازی آنهاست) فیلم را دچار یک تناقض عمده بین واقعیت و بازسازی می کند. هرچند پناهی می تواند ادعا کند که همین بازی با واقعیت و فیلم تم اصلی فیلم است، اما فیلم و ساختار آن چنین نیست.

+ "تاکسی" در اصل می توانست یک پارادوی درباره سینما باشد، اما فیلمساز قائل به ساخت فیلمی کمدی درباره سینما نیست، بلکه می خواهد آشکارا درباره وضعیت اجتماع ایران (و مهمتر به مانند دو فیلم قبلی: وضعیت خودش در ایران امروز) حرف بزند و از این جهت فیلم مملو است از دیالوگ هایی جدی که قرار است به ما "پیام" بدهند. حتی دیالوگ خواهرزاده اش با او درباره باید و نبایدهایی که معلم شان درباره فیلمسازی از آنها خواسته، می توانست یک هجو غیرکلیشه ای باشد، اما روند این حرف ها و پاسخ های پناهی، آن را به یک دیالوگ جدی درباره باید و نبایدهای فیلمسازی در ایران بدل می کند.

+ فیلمساز در معدود لحظاتی موفق می‌شود از مرز ظریف واقعیت و تصنع  به سلامت عبور کند. هر جا که فیلمساز دغدغه واقعی نشان دادن بازی ها و دیالوگ ها را فراموش می کند (چیزی که فیلم می گوید فیلمساز توانایی اش را ندارد)، فیلم واقعی و تاثیرگذار می شود. این نوع صحنه‌ها در فیلم به‌شدت نادر هستند

+ فصل حضور نسرين ستوده در فيلم و صحبتش با فيلمساز درباره شرايط خودش و همچنين يکی از زندانيان معروف ماه‌ های اخير يعنی غنچه قوامی از لحظات قابل توجه و صريح فيلم است؛ جایی که فیلمساز- ظاهراً به طور تصادفی- با نسرین ستوده، وکیل و فعال حقوق بشر برخورد می‌کند و او را گل به دست سوار می کند در حالی که به ملاقات مادر غنچه قوامی می رود که در زندان در حال اعتصاب غذاست. مهمترین امتیاز صحنه این است که ستوده بازی نمی کند و در واقع خودش است، در نتیجه صحنه از مشکل آزارنده بازی‌های بد باقی فیلم رها شده و به همین دلیل چند گام جلوتر از دیگر بخش هاست. اگر تمام فیلم با این قدرت "بازسازی" شده بود- یا صرفاً به واقعیت دست نخورده و چیده نشده اکتفا شده بود- "تاکسی" با تناقضات اساسی روبرو نمی‌شد و با فیلم متفاوت و بهتری در کارنامه جعفر پناهی روبرو بودیم.

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: