| |
سینمای ما- شکوفه فرازمند در سالگرد درگذشت پدرش فرامرز فرازمند تهیهکننده سینمای ایران یادداشتی نوشت که متن آن را اینجا میخوانید:
یك سال گذشت و من همچنان در ناباوري به سر ميبرم و حتي يادآوري هر روزه خاطرات هم كمكي به قبول اينكه او در كنار من نيست، نميكند؛ چون وقت رفتنش نبود و هنوز كارهاي زيادي داشت و ايدههاي بسياري براي حمايت از جوانان سينما. فرامرز فرازمند كه نام او از طريق «سنتوري» به زبان عام افتاد، در چنين روزي، ۲۲مرداد ۱۳۸۹ از ميان دوستان و دوستدارانش رفت.
به جرات ميتوانم بگويم او عاشق «سنتوري» بود. عاشق «سنتوري» همانگونه كه عاشق زندگي بود و اين عشق تنها دو دليل داشت: اول اينكه عشق ديوانهوارش به موسيقي و جامعه موسيقيدان و باور او به اينكه موسيقي ميتواند با نفوذ در روح و جان انسان معجزه كند و در رشد فرهنگ جامعه تاثير بسزا بگذارد. او ميگفت با «سنتوري» ميتوان پنجرهاي را گشود؛ پنجرهاي كه از طريق آن ميشود حس واقعي يك معتاد را درك كرد و زندگي او را از چشمان خود او نگريست تا بلكه بتوان به درستي معتاد را درمان كرد. اگرچه با شكست فيلم آخرش، او از درون و بيرون شكست، اما به وضوح يادم ميآيد كه ميگفت: «سنتوري به عنوان يك پروژه سرانجام خوبي نداشت ولي در نهايت تاثيري كه بايد را ميگذارد.» همين باعث شادي و آرامش روح و روانش بود و هست. خوشحالم كه او در آخر به آرزوي قلبياش رسيد. در اين يكسال پر از غم و اندوه براي من و خانوادهام، سعادت آشنايي با كساني را داشتم كه شايد پيش از فوت پدر، نامي از آنها نشنيده بودم. بعد از يكسال هنوز در عجبم كه چگونه آن به اصطلاح دوستاني كه وقتي در قيد حيات بود هميشه و همه جا همراه او بودند ،اكنون حتي قادر نيستند از او ياد كنند .فرامرزي كه هميشه ميگفت: « دوست ما را و نعمت فردوس شما را». وودي آلن در جايي گفت: « من از مرگ نميترسم، فقط ترجيح ميدهم در لحظهاي كه اتفاق ميافتد، آنجا نباشم.» چون اگر باشيم تنها خواهيم بود و اين تنها مردن بعد از سالها با ديگران زندگي كردن است كه ميترساند.
|