نوشته نسرین وزیری سراشک در تمجید از «یه حبه قند» ساخته رضا میرکریمی
۲۰ سال بعدِ «پسند» و حال امروز ما

سینمای ما- خوش قریه​ای بود «سراشک». دهاتی که نامش هنوز پشت بند نام خاندان ماست. به برکت تعطیلات بلند نوروز و تابستان هم که شده، سالی دوبار با همه عموزاده​ها و عمه زاده​ها، در آنجا کنگره فامیلی ترتیب می​دادیم. خنکای صبح های زودش هنوز یادم هست، جاده​های خاکی منتهی به «کشوون» که تا آنجا با بچه​های هم قد و قواره​ام می​دویدیم و از پای درخت​های بلندی که شاخه​هایشان در هم گره خورده بود گردو جمع می کردیم. ما بچه شهری بودیم و هرچی جمع کرده بودیم با لبخند صاحب زمین مال خودمان بود اما بچه​های آنجا باید گردوهایی که در مسابقه با ما جمع کرده بودند، با چشم غره همان صاحب زمین، به او پس می​دادند. چه فخر فروشانه با خوش و بش و نوازش​های اهل ده که به احترام «حاج عمو»یشان ما را دوست می داشتند تا چشمه وسط ده می​رفتیم، سیر آب بازی می​کردیم و کسی هم نمی​گفت بالای چشممان ابروست!

به سبب سن و سال شاید باید با «پسند» فیلم «یه حبه قند» همذات پنداری می​کردم اما تک تک بچه​های قد و نیم قد فیلم با همه شور و شرشان، روزهای دیروز مرا تداعی می​کردند. بچه شهری​های دهات ندیده که فارغ از بند چارچوب​های خانه​های شهری در خانه​ای به بزرگی خاطرات خوش ایام کودکی، دهی به پهنای همه سرخوشی​ها، حوضی به آبی آسمانی بی باران و ...سراسر شور و شادی بودند. چه در ایام خوش و روزگار ناخوش. یادم آمد با لباس عروس مامان دوزم، چه پز پزو به یک عروسی که تنها صندلی مجلس مال عروس بود، رفته بودم. همه پزهایم را اول مجلس دادم و بعد شدم یکی مثل بقیه بچه​های دهات که لابلای مهمان​ها دنبال هم می دویدند، اندک رقصی و ناخنک به میوه و شیرینی​هایی که سانت سانت روی هم چیده بودند. دخترک​هایی که به پف دامن عروس حسودی می​کردند و می​خواستند سر در بیاورند، آن زیر چیست که دامن عروس را اینگونه کرده ولی دامن​های خودشان اینقدر شل و ول و آویزان است!

عروسی ما بسان عروسی فیلم، عزا نشد. اما «حاج عمو»ی عزیز ده که پدربزرگ فراری من از دود و دم پایتخت بود و عطای این تهران پرزرق و برق را به لقای ولایت کویری​اش بخشیده بود؛ بسان «خان دایی» فیلم در روزی که کسی انتظارش را نمی​کشید از میانمان رفت.
بماند که ما بچه​ شهری​های تازه نوجوان شده، چطور در مراسم​های سنگین و پرکار عزای روستایی استخوان ترکاندیم و آنقدر از مهمانان دور و نزدیک پذیرایی کردیم و دولا راست شدیم که در 100 مهمانی شهری هم نمی​شد اینقدر مهمان دید و پذیرایی کرد. بماند که تنها یادی از بابایی پیرم مانده که اغلب فراموشم می​شود حتی فاتحه​ای برایش بخوانم. آنچه مانده یاد دوری است که دیگر زنده نشد.

با مرگ بزرگ خاندان، کمتر دور هم جمع شدیم تا اینکه باز به برکت عید نوروز و تعطیلات بلند تابستان نه یک هفته و 10 روز و نه در یک کنگره سراسری فامیلی، که یکی دو ساعتی در یک شب نشینی با مجموع حداکثر دوخانواده، به دیدار هم برویم. دیدارهایی که همه اعضا هم در آن حاضر نیستند و همیشه غایبانی هستند که یا کار داشتند، یا امتحان و یا سفر! همین دوری دور سبب شده که بچه​​هامان یا همدیگر را نشناسند یا به سبب غریبگی آنقدر رسمی باشند که همین دو ساعت را هم خوش نگذرانند. دو ساعتی که نه تنها کم نیست، که به سبب عدم وجوه مشترک و حرفی برای گفتن، زیاد هم هست. بعد از رفع تکلیف که صله رحم را به جا اورده باشیم، برمی​گردیم به قفس تنهایی​ای که برای خودمان ساخته​ایم با تلنباری از کارو گرفتاری. تا دیدار اجباری دیگر در چند ماه بعد، باز همدیگر را فراموش می​کنیم.

حال و روز امروز امثال من، 20 سال بعد «پسند» و خانواده​اش است. کاش بزرگ خاندان​ها را عمری جاودانه بود تا این همه غریبه​گی جای تمامی سرخوشی​های گذشته را نمی​گرفت و وقتی از نوه عمویی حرف میزدیم بچه​هامان چشمانشان گرد نمی​شد که داریم تاریخ آبا و اجدادی را شخم می​زنیم. آن هم نوه عمویی که در همین شهر شلوغ زیر همین آسمان هم شهری ما است اما بقال محله​مان را بیشتر از او می​بینیم و می​شناسیم! همه کارها و مشغله​های امروز فدای یک خنده از ته دل دخترکی که نگران خاکی شدن دامنش نبود.

*«کشوون» نام باغ بزرگ وسط «سراشک» است که همه اهالی ده در آن سهم داشتند و با کرت بندی هایی از یکدیگر جدا شده بود. بی هیچ دیوار حائلی. تنها یک دیوار بود آن هم گرداگرد «کشوون». تاسف آور اینکه نامش را کوچکترهای فامیل اصلا نشنیده اند و حتی تلفظش را هم نمی دانند!


منبع : خبر آنلاین

به روز شده در : پنجشنبه 12 آبان 1390 - 3:34

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات

...
جمعه 13 آبان 1390 - 9:21
8
موافقم مخالفم
 

راست میگید کیه که نخواد دوباره به اون روزای سرخوشی و بی دغدغه برنگرده

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���