سینمای ما- هما بذرافشان: امیر آقایی در دوره جدید اکران سینماها دو فیلم همزمان روی پرده داش که هیچ ارتباطی با هم نداشتند جز اینکه هر دو جزو اثار مطرح و بحثبرانگیر سال بودند. با او درباره این دو فیلم، شرایط متفاوت هر کدام و ویژگیهای نقشهایش در «سعادتآاباد»و «مرگ کسب و کار من است» حرف ردیم. این گفتوگو در دو بخش منتشر میشود. در بخش نخست، حرفهای امیر آقایی را درباره تولید عجیبی مثل «مرگ کسب و کار من است» میخوانید.
..........................................
براي شروع گفتوگو از ويژگي نقشتان بگوييد و اين كه چه ويژگيهاي مشخصي در اين نقش باعث شد به گروه بازيگران «مرگ كسب و كار من است» بپيونديد؟شرايط نقش كه در فيلم معلوم است و من توضيح اضافهاي نميدهم؛ اينكه سه نفر آدم از فرط فقر مجبور ميشوند كابلهاي برق فشار قوي بدزدند خيلي تازه بود. من اين آدمها را با اين شرايط اجتماعي خيلي خوب ميشناسم؛ آدمهايي كه شرافت دارند، ولي مجبورند كاري را انجام بدهند كه دوست ندارند. فيلمنامه را كه خواندم ميدانستم كه قطعاً ميخواهم كار كنم. رفتيم و تا باريدن برفي كه مدنظر بود يك ماه صبر كرديم و بعد كار را شروع كرديم.
اميرآقايي چطور ريسك بازي در فيلمي خاص از يك كارگردان جوان كار اولي را پذيرفت؟اولين بارم نيست و خيلي تعجب ميكنم كه اين سوال را ميپرسيد. كارهاي فيلم اولي خيلي دارم. از كارگردان امريكايي كه آمدند ايران و فيلم اولشان را ساختند تا كارگردانهاي خودمان. فيلمنامه «مرگ كسب و كار من است» تقريبا بيست روز در خانه من بود و پاكتش را هم باز نكرده بودم. به اين دليل كه فيلمنامه امير ثقفي بود و من اينگونه كارها را نه ميشناسم نه با اين كارها ربطي دارم. وقتي امير ثقفي تماس گرفت و پرسيد فيلمنامه را خواندهام، گفتم به من دو روز ديگر فرصت بدهيد. فيلمنامه را كه ميخواندم، صفحه دوازده يا سيزده بود كه برايم قطعي شد در آن بازي خواهم كرد... فيلمنامه فكر شدهيي بود.
اين روحيه از كجا ميآيد؟ چطور و براساس چه مولفههايي به كارگردانان كار اولي اعتماد ميكنيد؟ساليان دراز فيلم كوتاه ميساختم و كارگردانهاي كار اول را خيلي خوب ميشناسم. انگيزههاي زيادي دارند. بسياري از كارگردانهاي سينماي ما كه الان فيلمهاي خيلي معمولي ميسازند، فيلم اولشان كار بسيار خوبي بوده است. فيلم اول فضيلتي دارد و آن فضيلت اين است كه كارگردان براي ساخت فيلمش يك پروسه 5 ـ 6 ساله را در ذهنش گذرانده، اما براي فيلم دوم شايد يك مسير يكي دو ماهه را طي ميكند. يعني اين آدم در تجربه اولش بارها فيلم را در ذهن ساخته، با آن زندگي كرده، خوابيده و بيدار شده و تمام فراز و نشيبهايش را ميشناسد. ويژگي بخصوص ديگر فيلمساز كار اولي اين است كه به شما اجازه ميدهد حرف بزني، اتود بزني و پيشنهاد بدهي.
در شرايطي كه سينماي ايران به سمت توليد فيلمهاي آپارتماني رفته، چرا پيشنهادهاي ساده اينچنيني را كنار ميگذاريد و همراه گروه سازنده و بازيگران فيلمي ميشويد كه در شرايط سخت جوي و در منطقهيي با آن دشواريها فيلمبرداري ميشود؟من اتفاقا بازيگر آپارتماني نيستم و روحيه بازيگري آپارتماني را ندارم. شرايط ويژه يا به اصطلاح "صورتي" را ندارم كه در آپارتمان شيك و پيك باشم يا با بنز جلوي دوربين بيايم و تمام دغدغههايم اين باشد كه فلان دختر را خواستگاري كردم و چرا او را به من ندادند! بازيگر مناسبي براي آنگونه از فيلمها نيستم. بخش عمدهيي از فيلمهاي من در شهرستان بوده؛ در جاهاي سخت و نقشهاي سخت. حالا يك وقت اين سختي به دليل شرايط فيزيكي است و يك جا به دليل فراز و فرودهاي فيلمنامه.
چقدر از شرايط جوي و آب و هوايي كه در فضاهاي فيلم ميبينيم ساختگي بود و چه قدرش در شرايط طبيعي جلوي دوربين رفت؟تمام شرايط بدوي بود؛ لوكيشن 40 كيلومتر از جاده فاصله داشت. تازه بعد از آنجا هم 4 ساعت ميرفتيم تا به جايي كه ميخواستيم برسيم.
اين شرايط ويژه جوي چقدر در كيفيت بازيگري شما تاثير داشت؟ اصلاً ميشود گفت كه شرايط جوي در كار بازيگر اثرگذار است؟ خيلي زياد... شما تمام صحنههاي فيلم را در برف ميبينيد. وقتي در آپارتمان كنار شومينه بنشينيد، طبعاً راحتتر بازي ميكنيد تا زماني كه تا كمر در برف فرو رفتهايد. مطمئنا بيتاثير نيست، اما اين فيلمنامه چنان شرايط جوي را ميطلبيد.
منظور من هم تاثير منفي نبود و اين تاثير ميتواند مثبت هم باشد. چرا كه مثلاً لرزيدن شما از سرما و درك اين حس در شرايط طبيعي واقعيتر از كار درميآيد.خب بله؛ در شرايط سخت جوي بايد اين كار را ميساختيم. قسمت منفياش اين است كه مثلاً لباستان حسابي خيس است، شديداً لرز داريد، دماي هوا چند درجه زير صفر است... در اين حال و هوا سخت است براي يك پلان چند برداشت انجام شود. اينها طبيعي است. بخش تاثيرات مثبتش اما فوقالعاده است، چون تو را در شرايط طبيعي قرار ميدهد؛ در جنگ و جدال واقعي با طبيعت.
در فيلم «مرگ كسب و كار من است» از يك زمان به بعد پارتيز نداريد؛ نقش شما داستان خودش را دارد و كاراكتر پژمان بازغي هم داستان خودش را. انگار دو اپيزود جدا از هم است يا دو فيلم كوتاه در كنار هم كه روايتشان متقاطع نيست. قرار بود شخصيت از جايي به بعد در داستان وارد طبيعتي بشود كه در آن براي زندهماندن با طبيعت بجنگد. در اين بخشِ جدال با طبيعت پارتنر و بازيگر مقابل نداشتم.
از تنهايي شخصيتتان بگوييد، در زماني كه قرار بود به تنهايي بار جلو بردن فيلم را به دوش بكشيد. ما 4ـ5 روز بيشتر مشترك كار نكرديم. بقيهاش تنها من بودم و دختربچهيي كه كار در آن شرايط برايش سخت بود. تنهايي آدم در محيط به آن گستردگي، دقيقا! همان چيزي بود كه فيلمنامه ميطلبد و كارگردان ميخواست. بياييد عميقتر به اين قضيه نگاه كنيم؛ درباره كارگرداناني كه ميآيند و كار اولشان را با فيلمهايي مثل «مرگ كسب و كار من است» شروع ميكنند، بعداً به چه مسيري كشيده ميشوند. دغدغه آدمهايي كه در چنين شرايطي تصميمات ناگواري مي گيرند.
ادامه دارد