
| |
سينماي ما- پیمان قاسمخانی در گفتوگویی در باره همكاري با برادرش مهراب قاسمخانی که به خاطر «ساختمان پزشکان»- یکی به عنوان نویسنده و دیگری به عنوان سرپرست- به عنوان فیلمنامهنویسان برگزیده سال 90 تلویزیون انتخاب شدهاند، حرفهای جالبی زده که بخشهای برگزیده را به نقل از ویژه نامه نوروزی سروش در ادامه میخوانید:
دوستان مهراب یک مشت لات و اوباش بودند وقتی بچه بودیم من همیشه بچه خوبه بودم. محراب بچه بیقانونی بود که شاگرد زرنگ مدرسه نبود. یادم میآید پدر من خیلی به دوستان من افتخار میکرد هر وقت دوستانم میآمدند خانه، پدر و مادرم کیف میکردند. میگفتند ببین چقدر دوستان پیمان آدم حسابی هستند. اما دوستان مهراب یک مشت لات و اوباش بودند؛ از اینهایی که میآیند خانه و خودشان یکراست میروند سر یخچال. پدرم همیشه چپ چپ به آنها نگاه میکرد و میگفت این دوستان ناباب مهراب را ببین. البته این دوستان ناباب الان دوستان فهمیده و باحالی شدهاند. من همیشه نگران مهراب بودم. از آنهایی بود که فکر میکردم در آینده چیزی نمیشود ولی خوشبختانه علاقهاش را پیدا کرد و عاقبت به خیر شد. علاقهاش به نقاشی بود.
مهراب با خواهش و تمنا و التماس مینویسد محراب یک مشکلی که دارد این است که در این حرفه آدم جاهطلبی نیست. راحتطلب و تنبل است. یک کار را که میگیرد با خواهش و تمنا و التماس مینویسد. دوست دارد زود پولش را بگیرد و کار را تمام کند و برود. به نظر من استعدادش خیلی زیاد است و جایگاهش خیلی بالاتر از این است اما تنبلی و نبود حس جاه طلبی به کارش ضربه زده است. به هر حال وقتی خودش با این زندگیاش خوش است و عین خیالش نیست من نمیتوانم برایش کاری کنم. شقایق دهقان هم عین خودش است. واقعا زوج درخشانی هستند(میخندد).
پریا و خانم بهاره عیدیشان را از من میگیرند قدیمها عیدی میگرفتم و الان عیدی میدهم. پریا و خانم بهاره عیدیشان را از من میگیرند، نه اینکه من بخواهم عیدی بدهم. قدیمها خیلی عید بیشتر به همه خوش میگذشت. من محال بود که عیدی را از دست بدهم اما الان بدم نمیآید که بیدارم نکنند و لحظه سال تحویل را بخوابم. صبح بیدار بشوم و ببینم سال تحویل شده است.
|