سينماي ما- سايت اصولگراي رجانيوز در نوشتهاي انتقادي به مضمون و نگاه فيلم «بوسيدن روي ماه» پرداخته است. بنا به ادعاي اين نوشته، اين فيلم «نهتنها نمیتواند فیلم معیار و مطلوب سینمای ایران باشد و مورد حمایت متفقالقول خانوادهی انقلاب، بلکه حتی فیلمیست خطرناک که همان هدف و مقصد فیلمهای جماعت شبهروشنفکر غربزدهی ضدانقلاب را در پیش گرفته، اما از مسیری دیگر؛ مسیری خطرناکتر، منحرفتر و بسیار جعلیتر از مسیر جماعت انتلکتوئل غربزده.» متن اين نوشته را بخوانيد:
وقتی «خانواده شهدا» فاتحه انقلاب را میخوانند!
امير ابيلي- «بوسیدن روی ماه» در نگاه اول و در ظاهر ماجرا نکات و ویژگیهایی دارد که اتکا به صرف همین ویژگیها میتواند آن را به فیلم مطلوب و محبوبِ نیروهای جبهه انقلاب و متدینین معتقد و پایبندِ نظام اسلامی، در سینمای حداقل یک دههی اخیر ایران تبدیل کند. داستان فیلم در سینمای وامانده و بیمار ایران یکه و بیبدیل است(که ظاهرا یک ماجرای واقعیست) و نشانهایست از ظرفیتهای به ظهور نرسیده و گوشههای هنوز نامکشوف داستانهای مربوط به دفاع مقدس.
قهرمانهای فیلم دو مادر شهید دوستداشتنی و دلپذیرند در جمع خانوادهای کاملا ایرانی و محلهای که دیدن آن در فیلمهای شبهروشنفکری بیخاصیت این روزها به یک آرزو تبدیل شده. فیلم پر است از توصیههای اخلاقی به نسل جوان که نهتنها شعاری نیستند، بلکه حتی در بسیاری از مواقع دلچسبند و تاثیرگذار و مهمتر از همه ی اینها اینکه «بوسیدن روی ماه» به رسم معمول اکثر آثار دفاع مقدسی این سالها نهتنها ضدجنگ نیست بلکه حتی برای وسایل به جامانده از رزمندگان نیز احترام و ارزش خاصی قائل است و برخلاف پز روشنفکری همهگیر چند سال اخیر، نهتنها در مذمت «جنگ» نیست، بلکه نمایشدهندهی ارزش «دفاع» است و بزرگی «مدافعان».

اما با این همه، «بوسیدن روی ماه» نهتنها نمیتواند فیلم معیار و مطلوب سینمای ایران باشد و مورد حمایت متفقالقول خانوادهی انقلاب، بلکه حتی فیلمیست خطرناک که همان هدف و مقصد فیلمهای جماعت شبهروشنفکر غربزدهی ضدانقلاب را در پیش گرفته، اما از مسیری دیگر. مسیری خطرناکتر، منحرفتر و بسیار جعلیتر از مسیر جماعت انتلکتوئل غربزده.
بله، «بوسیدن روی ماه» فیلمیست دربارهی دو مادر شهید، دربارهی خانوادهی شهدا، دربارهی بزرگی «شهدا» و عظمت روح و وسعت ایثار مادران آنها. اما ظاهرا همهی اینها بهانهایست برای بیان خطابههای سیاسی جناب منوچهر محمدی(تهیهکننده) و «همایون اسعدیان»(کارگردان). وسیلهای برای ارائهی یک تحلیل اجتماعی- سیاسی از وضعیت ایران امروز. از وضعیت مدیریت جامعه. از وضعیت حکومت و رابطهاش با خانوادهی شهدا. حکومت و رابطهاش با «صاحبان انقلاب».
قطعا میتوان از نشانههای موجود در هر فیلمی برداشتها و تاویلهای گوناگون داشت و هرکس از منظر خود میتواند یک اثر هنری را نشانهشناسی کند. اما این برای وقتیست که نشانهها و المانهای یک اثر هنری انقدر گلدرشت و رو نباشند و فراوانی نشانههایی که برای بیان یک حرف به کار رفتهاند انقدر زیاد نباشد.
احترامسادات(شیرین یزدانبخش) یکی از مادران شهدا و نقش محوری فیلم، دچار مشکل تنفسیست و نمیتواند در هوای آلوده شهر به درستی تنفس کند. مرتبهی اول که با احترام سادات در مسیر رفتن به «ستاد» همراه میشویم از منظر مادر شهید با جنازهی جوانی روبهرو میشویم که بر اثر تصادف جانباخته. مرتبهی بعدی مادر شهید هنگام عبور از پارک شهر برای همراهش یادآوری میکند که«یادته چند سال پیش تو این استخر یه گروه از دخترای نوجوون غرق شدن؟» و دفعهی بعدی باز از منظر مادر شهید شاهد درگیری چند جوان در خیابان هستیم. هنگام مراجعه به «ستاد» با ساختمانی مواجه میشویم که در حال تعمیر و بازسازیست(مشابه فیلم آزانس شیشهای). تقریبا تمام کارمندان قدیمی یا بازنشسته شدهاند یا منتقل و جای آنها را گروهی جوان ظاهرا مذهبی و انقلابی گرفتهاند که در ادامه میفهمیم بدمن قصه در واقع همینها هستند. اینان نه حرمتی برای خانوادهی شهدا قائلند نه اعتقادی به جایی که در آن مشغول به کارند دارند، اینجا فقط گذرگاهیست برای رسیدن به پستهای بالاتر. در ادامه وقتی احترامسادات برای حل مشکلاتش به مدیر قبلی ستاد مراجعه میکند با «حاج آقای مصطفوی!» که مرد خوب ماجراست و همراه و یاور خانوادهی شهدا آشنا میشویم که حالا به انبار خودروهای اسقاطی منتقل(تبعید) شده است. به این اضافه کنید تعداد بالای دیالوگهایی از مادر شهید با این مضمون که «ما مال اين روزگار نيستيم» يا «ما هم بايد مثل ماشين هاي اسقاطي برويم توي دستگاه». همچنین دیالوگهای مهم «حاج آقای مصطفوی» با این مضمون که « حاجی، نه، اگه بندازیش زندان جریتر میشه. حاجی این آتیشیه که دامن همهمونو میگیره»!
این را حالا دیگر هر مدیرفرهنگی و منتقد و سینماروی تازهکاری میداند که اگر فیلم، فیلم باشد و کارگردان، کارگردان. پس قطعا در آن اثر هیچ چیز اضافه و بیهدفی وجود نخواهد داشت و هر دیالوگ، هر شخصیت و حتی هرکدام از وسایل صحنه با هدفی قبلی و با طرحی از پیش فکرشده در فیلم قرار خواهند داشت و به همین دلیل طبعا از زوج کاربلد «اسعدیان- محمدی» بعید است که سکانس و دیالوگ و شخصیتی را بیخود و بیجهت و بیهدف در فیلم خود گنجانده باشند. خب در این صورت هدف از مواجههی هربارهی مادر شهید با این میزان از ناآرامی اجتماعی در هر بار خروج از منزل چیست؟ چرا مخاطب باید از مدیران جوان با ظاهر انقلابی و مذهبی بدش بیاید در حالی که حتی در فیلم موضع مدیر جوان ستاد(صابر ابر) کاملا مطابق با قانون است؟ چرا مخاطب باید با مدیر پا به سن گذاشتهی سابق حس نزدیکی کند و از اینکه او را به گورستان خودروها تبعید کردهاند بدش بیاید؟ دلیل طراحی آن زن همیشه معترض-که تا آخر معلوم نمیشود دردش چیست- در «ستاد» چیست؟ چرا باید اوضاع «ستاد» هرطور شده بحرانی نشان داده شود؟
جواب این سوالها را شاید بتوان در مهمترین دیالوگ فیلم یافت. دیالوگی که انقدر در حاشیه است که شاید خیلی از مخاطبین اصلا آن را نشنوند. آنجایی که «خاله فروغ»(مادر شهید دوم) وارد خانه دوست خود «احترامسادات» میشود و با نگاهی به ساعت میگوید«اَه. این ساعتم که بیست ساله خوابه». این دیالوگ از آنجایی مهم است که استعارهایست آشنا. بسیار پرتکرار در آثار شبهروشنفکران ضدانقلاب. از فیلم تا کتاب و موسیقی. اما شبهروشنفکران معتقدند که «این ساعت سی ساله خوابه». سی سال به تعداد سالهای پیروزی انقلاب. اما چرا اسعدیان و محمدی معتقدند این ساعت بیست ساله خوابيده؟ این را در نظر داشته باشید که سازندگان «بوسیدن روی ماه»(و سینماگران نزدیک به آنها مانند عسگرپور و میرکریمی و تبریزی) بر خلاف جماعت شبهروشنفکر مدعیاند به اصل انقلاب پایبندند و همچنین به دفاع مقدس. اما چرا شرایط امروز جامعه را انقدر سیاه میبینند؟ چرا نسل جدید جوانان انقلابی را انقدر سیاه به تصویر میکشند؟
گفتیم «بوسیدن روی ماه» فیلمی خطرناک است. خطرناک است چون همان حرفی را میزند که سی سال است جماعت ضدانقلاب وامانده میزند. اما اینبار از زبان خانواده شهدا، نه از زبان چند انتلکتوئل غربزده. حتی خطرناکتر از آثار شبهروشنفکران است چون نهتنها از سوی سازمانهای ظاهرا انقلابی تحریم نمیشود، که حتی از سوی همان سازمانها ساخته شده است و مخاطب بالقوهاش جوانان و خانوادههای انقلابیند. خطرناک است چون ثابتقدمترین حامیان انقلاب و رهبری را دلزده و ناامید از آن نشان میدهد.
در مورد «قاعدین انقلاب» باید در فرصتی دیگر صحبت کرد. همآنها که خود را صاحب انقلاب میدانند و بعد از فتنه حرف و کلامشان با ضدانقلاب یکی شده است. همآنها که «قدمگاه»، «زیر نور ماه»، «خیلی دور، خیلی نزدیک»، «طلا و مس» میسازند و در عین حال در «خانه سینما» جمع میشوند و در حمایت از مستندسازان بیبیسی بیانیه میدهند. همآنها که در «انقلاب خمینی» ماندهاند و حضور «جوانان انقلابی خامنهای» را برنمیتابند. همآنها که معتقدند بیست سال است ساعت این نظام خواب است. «بوسیدن نور ماه» فیلم این جماعت است. متاسفانه این که فیلم ویژهی «حوزه هنری»ست.