News
  • مجید مجیدی و کمال تبریزی از علاقه زیادشان به فیلم «یه حبه قند» می‌گویند
    در توصیف لذت شیرینی لحظه مرگ با یه حبه قند!
  •  
  • با حضور امين حيايي، لعيا زنگنه، محمدرضا شریفی‌نیا و نيما شاهرخ‌شاهي
    «خود زني» به کارگرداني احمد کاوري پس از سه ماه پيش‌توليد کليد خورد
  •  
  • جايزه بهترين فيلمساز سال خاورميانه به اصغر فرهادي رسيد
    «جدايي نادر از سيمين» برنده جايزه بزرگ صدهزار دلاري و مرواريد سياه جشنواره ابوظبي
  •  
  • پس از دبیر جشنواره‌های دفاع مقدس، کوثر، تئاتر رضوی و فیلم کیش
    محمد خزاعی دبیر سی‌امین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر شد
  •  
  • با حضور در آلبوم جدید روزبه نعمت اللهی
    مهناز افشار هم به جمع بازیگران حاضر در دنیای موسیقی پیوست
  •  
  • سری دوم سریال «ستایش» با گذشت بیست سال در زمان حال روایت خواهد شد
    برای بازی در نقش ستایش فقط با مریلا زارعی صحبت‌ کردیم
  •  
  • بهروز افخمی پیش از فیلم رضا میرکریمی فقط برای «قیصر» و «گوزن‌ها» چند بار پول بلیت داده است!
    سایه بلند پادشاه فیلمسازان خوب بر سر «یه حبه قند» افتاده است/ سر پیری عشق فیلم‌ بزرگ و ماندگار «یه حبه قند» به دلم افتاده است!
  •  
  • اختصاصی سایت "سینمای ما"؛ فاز مستند «نارنجی‌پوش» آغاز شده است
    ساره بیات به دلیل همزمانی حضور در پروژه «محمد ص» نمی‌تواند مقابل دوربین داریوش مهرجویی برود
  •  
  • یادداشت گلایه آمیز فرشته طائرپور در پی لغو قراراد اکران «آینه های روبرو»
    چرا سهم اندک «آینه های روبرو» به فیلم‌های دیگر رسید؟!
  •  
  • پروژه تازه بشرا فیلم به تهیه‌کنندگی ساداتیان هم به مشکل خورد
    ظاهراً ماجرای بدنامی مهری هم منتفی اعلام شد!
  •  
  • فیلمبرداری فیلم سینمایی «پل چوبی» ادامه دارد
    هدیه تهرانی هنوز مقابل دوربین نرفته است
  •  
  • بسته خبری سایت "سینمای ما" از حواشی اتفاقی که به عذرخواهی فرج‌الله سلحشور از بازیگران زن انجامید
    دین خود را بردار و با صراحت عذرخواهی کن که پذیرفتن خطا نهایت رشادت است/کسانی همچنان واژه سینما را مترادف فساد و فحشا تلقی می‌کنند
  •  
  • شش سال حبس و 20 سال محرومیت از فعالیت‌های سینمایی و خروج از کشور در تجدیدنظر هم تایید شد
    وکیل مدافع جعفر پناهی نسبت به رای صادره درخواست اعاده دادرسی می‌کند
  •  
  • با پیشی‌گرفتن از ۳۷۵ فیلم حاضر در جشنواره
    «جدایی نادر از سیمین» فیلم برگزیده تماشاگران جشنواره ونکوور شد
  •  
  • متن ابراهیم حاتمی‌کیا در تمجید از «یه حبه قند» و توهین به اصغر فرهادی حاشیه‌ساز شد
    تأسف‌‌بار و حزن‌انگیز است که کسی را توبیخ کنیم که چرا نشان می‌دهی مردم دروغ می‌گویند و در همان لحظه خودمان دروغ بگوییم
  •  
  • از کوچه سام (هوشنگ گلمکانی) و ساخت ایتالیا (حسن حسینی) از میان نامزدها شانس بیشتری دارند
    نامزدهای دریافت سومین قلم زرین کتاب سال سینمایی ایران اعلام شد
  •  
  • اختصاصی "سینمای ما"؛ جزئیات شنیدنی از فیلم تازه داریوش مهرجویی
    لیلا حاتمی برای بازی در «نارنجی‌پوش» قرارداد امضا کرد/ آیا همه آدم‌های فیلم نارنجی می‌پوشند؟
  •  
  • سایت "سینمای ما" این خبر غافلگیرکننده را منتشر می‌کند
    ابراهیم حاتمی‌کیا در کنار حمید فرخ‌نژاد و مهتاب کرامتی در یکی از نقش‌های مهم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» بازی می‌کند
  •  
  • قصه زنی میان‌سال در کشاکش زندگی، موفقیت‌ها و شکست
    آریا عظیمی‌نژاد موسیقی سریال «تا ثریا» را می‌سازد
  •  
  • با حکمی از مدیرعامل خانه سینما
    کامران ملکی مدیر امور اصناف خانه سینما شد
  •  










       



    يکشنبه 6 آبان 1386 - 15:49

    خسته نباشید به مشتری های قدیمی و خوش آمد به تازه واردها


    ضد عشق؟!

    دوباره فیلم را دیدم و حداقل خیال ام راحت شد که کم و بیش مال دنیای خود ماست، مال دنیای خود تارانتینوست. دنیای ضد مرگ و قدرت اش. ولی در این هم که این ضعیف ترین اثر استاد است هم شکی نیست. لامصب تقصیر خودش است. به قدری توقع ما را بالا برده، بخشی از حقیقت زندگی و ما و جهان اطراف را در فیلم هایش به چنگ آورده، با ساحت اساطیر پیوندمان داده، که حالا دیگر دل مان نمی آید به Death Proof بگوییم تازه ترین فیلم استاد کوئنتین تارانتینو. فیلم البته برای بار دوم، چیزهای تازه ای برای کشف شدن داشت، به خصوص در نیمه دوم اش و روابط میان دخترها. ولی حواس تان هست که چهار سالی می شود که در انتظار تماشای فیلم تازه ای از تارانتینوی بزرگ داریم له له می زنیم، و حالا این که در بار دوم تماشا باید صحنه هایی از فیلم را روی تصویر جلوی ببریم، دردآور است. می گویید قرار بوده فقط یک فیلم Z باشد؟ خب، نطفه قصه های عامه پسند هم بر اساس داستان های دوپولی بسته شد. پس چرا نیست؟ چرا این قدر بالاتر می پرد و می گسترد؟
    این که Death Proof ادامه جنگل تاریک و پر درخت تارانتینوست، این که سکته های فیلم مال چیست، این که دو سه نمای حیرت انگیزش به نظرم کدام ها هستند، این که از فعالیت های دو سه سال اخیرش می شد پیش بینی چنین حاصل و آینده ای داشت؛ باشد مال نقد مفصل اش در ماهنامه فیلم یا دنیای تصویر. سرخورده شده ام و حالا پرونده نمی خواهم برایش درآورم؛ نقد که می خواهم بنویسم. تیترش را هم می گذارم...

    فهرست بهترین فیلم
    داشتم مجله فیلم های قدیمی را نگاه می کردم که به مطلبی برسم و برخورد کردم به یک نظرسنجی که پنج سال پیش انجام داده بودند. این که بهترین فیلم های ایرانی بعد از انقلاب کدام ها هستند. از ذهن ام پریده بود و یادم نبود. نگاه کردم ببینیم من هم جواب داده ام که دیدم بله. و این فیلم ها را انتخاب کرده ام: ( به ترتیب سال ساخت و نه به ترتیب ارزش فیلم ): سرب، سفرنامه شیراز، رد پای گرگ، لیلی با من است، لیلا، بودن یا نبودن، دختر دایی گمشده، شوکران؛ و بعد: مادر، نیاز، از کرخه تا راین، نان و شعر، کیمیا، روز شیطان، درخت گلابی، زیر پوست شهر و سگ کشی.
    نمی گویم حق با من است، نمی گویم اگر الان بود همین ها را می نوشتم، چند تا از مهم ترین فیلم های سینمای بعد از انقلاب را هم شاید لازم باشد دوباره ببینم ( هر چند بعید می دانم از ندیده ها چیزی وارد این فهرست شود )، چند فیلم خوب هم که بعد از این نظرسنجی ساخته شدند. ( اسم نفس عمیق را و سنتوری را حتما باید ببرم. ) اما به جز این ها، نمی دانید چه کیفی دارد که یک منتقد، انتخاب های سال های قبل اش را بررسی کند و از آوردن اسم هیچ کدام از فیلم های فهرست اش، شرمنده نباشد. این که پنج سال پیش هم اسم رد پای گرگ بوده و فیلمی از مثلا محسن مخملباف نبوده.

    ماجرای تبلیغات
    دو روز است از این بحث های اجتماعی می کنیم و جای دوری نمی رود که سراغ سومی هم برویم. انتخابات مجلس نزدیک است و آن چه این وسط برایم جالب است، نوع برخورد نامزدهای این دوره با مسئله تبلیغات خواهد بود. بنشینید و نگاه کنید. چیزهای جالبی در این میان خواهید یافت. شاید حتی جالب تر از سریال های سرگرم کننده مناسبتی تلویزیون. این بار نامزدها از رسانه های تازه ای استفاده خواهند کرد. سراغ اینترنت و فیلم و طراحی ها و حرف ها و بحث های عجیب و غریب خواهند رفت. ایده های تازه ای به فضای تبلیغاتی نامزدها راه خواهد یافت و چون در این زمینه از سنت چندان قوی برخوردار نیستیم، آن وقت در میان این اولین ها، چیزهای جدیدی خواهیم یافت. اتفاقات بامزه ای رخ خواهد داد.
    آن ور آب ها اما همه چیز فرق می کند. آن جا هم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک است. اگر کتاب جالب "این رئیس جمهور به فروش می رسد" نوشته جو مک جی نیس را نخوانده اید، اگر حرف های نیل پستمن درباره تاثیر تصویر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را نشنیده اید، پس بشنوید از اتفاقی که همین هفته در ایالات متحده افتاده. فکر کنم حوالی کریسمس 2007 بود که مجله ونیتی فیر، روی جلدش تصویر سه ستاره و مدل را رفت: تام فورد و کایرا نایتلی و اسکارلت یوهانسن. این هفته "رادار"، برداشته و تصویر چهره سه نامزد اصلی انتخابات ریاست جمهوری این دوره آمریکا را با چنین عکسی مونتاژ کرده است. تعبیر سردبیرش هم این بوده که حالا در این دیار تفاوتی میان نامزدها و ستاره های سینما برای عرضه خود و کسب رای وجود ندارد! ببینید چه بساطی است.




    بعدالتحریر: وحید به روز کرده، از دست ندهید.
    بازگشت به روزنوشتهای امیر قادری

    نظرات

    امیررضا نوری پرتو
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 16:43
    -30
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    امیر جان با این وضعیت همین عنوان " ضد عشق " رو بذار. وقتی که اون چیزی که می خواستی نشده همون "ضد عشق" خیلی عنوان باحالیه. فکر می کنم اوضاعت بعد از دیدن فیلم تارانتینو مثل حال منه پس از دیدن " اتاق وحشت " استاد فینچر. تا چند روز داشتم برای خودم و دیگران رفع و رجوع می کردم اما دیدم نمیشه. هر چند که خیلی هم بد نبود.

    همیشه عاشق این بازی بهترین فیلم های منتقدان بوده ام و هستم و خواهم بود. اتفاقا دو سه ماه پیش داشتم فیلم های مورد علاقه ات رو در همین شماره ی مجله فیلم که می گفتی می دیدم ( شماره 305 نبود؟ نه ! ) اینکه از مخملباف خوشت نمیاد ایرادی نداره. با وجود داشتن چند تا فیلم خوب من هم دل خوش چندانی ازش ندارم. اما امیر جان به نظرم لازم نیست این همه تاکید بر دوست نداشتن مخملباف بکنی! یه بار تو "شهروند امروز" به خوبی گفتی که خوشت نمیاد. شاید داری جواب حجم فراوان انتقادها رو می دی؟ شاید هم می خوای بگی بر خلاف خیلی ها از اول هم خوشت نمیومده و همیشه ثابت قدم و ثابت نظر بوده ای . به هر حال بی خیال. اصلا مهم نیست. منم از بعضی از فیلم های فیلمسازان محبوب خوشم نمیاد. هر کس سلیقه ای داره.

    آخه مورچه چیه که کله پاچه اش چی باشه؟ نامزدهای احراز کرسی های مجلس بعضی هاشون اصلا نمی دونن کامپیوتر چیه ! اینو با مدرک می گم. اونوقت دم از اینترنت می زنن ! خیلی خنده داره. یکی از اساتید کامپیوترم چند سال قبل چیز بامزه ای ازشون تعریف می کرد که آدم از خنده غش می کرد. بنا به معذورات سایت نمی تونم بگم. ولی فکر می کنم امیر درست گفته باشه. کلی چیزای بامزه ای از دل این تبلیغات سطحی و عوام فریبانه میشه استخراج کرد که به اندازه ی دیدن زی مووی های خنده دار جالبند.

    روز نوشت قبلی داشت به رکورد 105 کامنت روزنوشت دو ماه قبل نزدیک می شد.

    *** دیالوگ این دفعه :

    سلطان ( فریبرز عرب نیا ) خطاب به کرم ( کیانوش / اسماعیل گرامی) :

    " اون (بابای عادل) یه نارنجک پیشم امانت گذاشته کرم... آویزونش کردم تو چشمم ... میخش کردم تو قلبم ... تو دروغ میگی...

    ...

    این داستان با حرف تموم نمی شه کرم ...! "

    -----------------------------------------------------------------

    در پناه عشق بیکران و جاودان اهورای پاک باشید.

    www.cinema-cinemast.blogfa.com

    amirreza_3385@yahoo.com

    محسن
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 17:26
    -7
    موافقم مخالفم
     

    امیر جان، این امکان وجود دارد که عرض نوشته‌های وبلاگ را کمتر کنی؟ در صفحه‌های خبری سایت سینمای ما، یک ستون کناری وجود دارد که باعث می‌شود عرض نوشته‌ها کم شود، اما در وبلاگ‌های سینمای ما این ستون وجود ندارد و در نتیجه، عرض نوشته‌ها به اندازه‌ی تمام عرض مانیتور است. این باعث می‌شود که خواندن نوشته‌های وبلاگ‌ها بسیار دشوار شود، و خیلی وقت‌ها موقع خواندن، نوشته را گم کنی. مدیر فنی سایت البته خیلی راحت می‌تواند این مشکل را حل کند. به او دراین‌باره بگو.

    جواد رهبر
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 18:48
    28
    موافقم مخالفم
     

    دوستان سلام.

    خب در این هیچ شکی نیست که "ضد مرگ" را نمی شود با کارهای قبلی کوئنتین تارانتینو مقایسه کرد. شاید حق با امیر باشه که می گوید خودش توقع ما را این قدر بالا برده است که حالا دیگر "ضد مرگ" غافلگیرمان نمی کند. فیلم تارانتینویی است. در این هم شکی نیست اما چرا معیارهای کله پا کننده را ندارد... دقت کنید من خودم از فیلم خوشم اومد خیلی هم زیاد اما گمان نکنم مثل پالپ فیکشن بشه فیلم مورد نظر در گردهمایی های دوستانه... یا حتی مثل "سگدونی" یا حتی "بیل را بکش: جلد اول" و "بیل را بکش: جلد دوم". باید باز هم منتظر ماند تا کی کوئنتین تارانتینو یک اثر آس دیگه رو می کنه که حسابی ما را تکان بده...

    این انتخاب بهترین فیلم ها هم کار بامزه ای است. به خصوص این مقایسه اش با لیست های سال های قبل تر. می گم اگه همه موافقید یک تاپ تن بهترین فیلم ها راه ببیندازیم. زود تند سریع شروع کنیم اگر موافقید. من که هستم همه جورشو!

    راستش هردوتا کاورهای مجله ها اساسی اند!

    تا بعد

    www.barrylyndon.blogfa.com

    رضا
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 19:52
    -5
    موافقم مخالفم
     

    داشتم صفحه اول سایت را می دیدم همین طور می رفتم پائین و پائین تر .............. وای خدای من ......... باور کنید برای چند لحظه تحت تاثیر چشمان آل پاچینو بودم ......... حدایا چه قدرتی دارد این چشم ها!!!!

    مصطفی انصافی
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 20:32
    26
    موافقم مخالفم
     

    به جواد رهبر: اگه گفتم جالب بود چون واقعا جالب بود. در این که صادق هدایت تا امروز بهترین داستان نویس ادبیات ایرانه شکی نیست ( به نظر من و شاید خیلی های دیگه البته ). ولی این جور مسائل توی داستان واقعا زجرآوره. همیشه تو داستان های هدایت یه چیزثی من رو ازار می داد. باور کن بعد از خوندن اون مقاله فهمیدم همین مساله است. اما این اشتباهات نه چیزی از ارزش هدایت کم می کنه نه شاهکارش بوف کور.

    کاوه اسماعیلی
    يکشنبه 6 آبان 1386 - 22:47
    29
    موافقم مخالفم
     

    یا الله ...سلام

    1.اول اینکه تشکر مبسوطم را بپذیر بابت آپارتمان.اینکه بین بچه های کافه چندان شوقی برنیانگیخته برایم تعجب آور است.دیروز اول صبح فیلم را که گرفتم بدو رفتم زیر عمارت کلاه فرنگی(رشتیها میدانند کجاست و البته شما هم.دکتر حشمت را چه در واقعیت و چه در سریال کوچک جنگلی همینجا دار زدند.)نشستم و شروع کردم به خواندن.خط به خطش را.حتا اگر خیلی چیزهایش برایم تازگی نداشت.(بد مصب آپارتمان را اینقدر درحال دیدنش از رویش نت برداشتم که خیلی از حرفهای امیر را انگار خودم نوشتم.)..ولی خیلی توپ بود.به اینجا که رسیدم "وایلر هیچ وقت نمیخواست خدشه ای به ارتباطش با تماشاگر عادی سینما وارد آید و ارتباط و عشق ورزیش با تماشاگرش را قربانی ترفیع در محافل خاص نمیکرد."عشق کردم...با اینکه یکی از فقیر ترین مجله فیلمهای این سالها بود(غیر از ایرج کریمی و مطلبش راجع به تارکوفسکی) اما همین آپارتمانش کافی بود تا جایش روی تخم چشام باشه.

    2.مخملباف هنوز رهایمان نکرده.....یکی از بچه ها تو همین سایت یه جایی نقل قول علی معلم را درباره لات کوچه های خلوت و همچین چیزهایی نوشته بود.من از آنجا که برای خریدن دنیای تصویر حتما باید بهانه سفت و محکمی داشته باشم یکی برایم بگوید ایشان چی فرموده.ناصر صفاریان هم تو این شماره نوشته...داشتید اون کامنتم رو که کلی روضه خوندم از اینکه آقا اگر امیر قادری از هنرپیشه و ناصرالدین شاه حرف نزده واسه اینه که چنین و چنان؟بعد آخرش آقا..خودی ..حاج آقا مربی..امیر خان مثل این بچه سرتق ها در اومد که داداش ما اون دو تا فیلم رو هم دوست نداشتیم واقیعا..اینجاست که باید گفت تی اون صراحت مره بوکوشت

    3.من هم هوز درباره تارانتینو و فیلم آخرش ترجیح میدهم صحبت نکنم.هر چند استدلالهای امید غیائی عزیزم در نقدش چندان برایم منطقی نبود.اینکه طرف واقعا خواسته فیلم آشغال بسازه؟بچه ها شروع کنین...تارانتینو آمده و اینبار بعضیهامان از جمله من چندان از فیلم خوششان نیامده...

    4.در مورد نظرسنجی ما برخلاف توییم داداش.خجالت هم نمیکشیم.غیر از هامون و نفس عمیق و ناخداخورشید کلا در نوسانیم .....دمدمی مزاجیم اساسی.با هر نسیمی به سویی میرویم.چرا.چون پست مدرنیم(این از مهوع ترین استدلالهای مردم این سالهاست.از پست مدرنیسم وسیله ای ساخته اند برای پوشاندن بی سوادی و سطحی نگریشان.)

    5.مجله رادار را مشاهده فرمودیم....هیلاریش را بودیم.چه خوب است ما هم با نامزدهایمان از این کارها بکنیم(ملتفت هستید که منظور از نامزد همان نامزد مجلس است و نه زبانم لال آن یکی....)

    sfandyar sarraf
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 0:42
    6
    موافقم مخالفم
     

    salam

    lotfan tarikhe daghighe enteshare mostanade aghaye kimiayi ra elaam konid.

    mer30

    david
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 0:58
    -1
    موافقم مخالفم
     

    به خیر گذشت.امیدوارم این موبایل دزدی ها هیچ جا خطر جانی نداشته باشد.

    به این تارانتینو هم زیادی تخفیف می دهی.این فیلم جدیدش اصلا در حد و اندازه های خودش که نیست هیچ.در حد اندازه های یک فیلم متوسط به بالا هم نیست.حسابی خراب کرده.دلیلش را هم نمی دانم.فقط می دانم سال به سال افت می کند.فیلمنامه ی قاتلین بالفاطره یا رمانس واقعی را مقایسه کن با این هاستل ها .ان موقع ها چه فیلمنامه های می نوشت.

    در ایران هم به نظر من در این لیستت جای چند فیلم خالی است.راستی.این مدار صفر درجه را می بینی?به نظر من سریال کم نظیری است در تلویزیون ایران.

    ساسان.ا.ك
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 1:0
    -3
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    بابا اميرخان اين مخملباف رو نمي خواي بي خيال بشي؟ نميخوام بگم عاشقشم نه. ولي بعضي فيلمهاش در زمان

    خودش اتفاق بزرگي محسوب مي شدند. حالا اينكه مي

    اومده و يك سري شعار مي داده و نمي دونم جلوي چند تا

    سينماگر رو مي گرفته رو كه نبايد همش تو سرش كوبيد. ملت ما ( اصلا همه ملتها ) عاشق جنجالند. عاشق اينكه

    يكي يه حرف جنجالي بزنه و بقيه اونو علم خودشون كنند. من خودم دلم به حال مخملباف مي سوزه به خاطر اينكه از

    اين زاويه نگاه مي كنم كه اون يه جورايي محصول زمانه آشفته خودش بوده.

    نمي دونم شايد از اين حرف من برنجي ولي به خودم اين جسارت رو مي دم كه اين حرفو بزنم.( به هر حال شما

    خودت يه پا منتقدي و بايستي در مورد نقدي كه به خودت ميشه هم خويشتنداري از خودت نشون بدي.)

    احساس من اينه كه واكنشي كه به مخملباف داشتي خودش يك واكنش مخملبافي و احساسي بوده. احساسي

    كه شايد ريشه در مخالفتي كه با كارگردانهاي سينما ابراز كرده داشته باشه . به هر حال هيچ علاقمند به سينمايي

    رو نمي تونيم پيدا كنيم كه اين برخورد رو تاييد كنه. ولي جالبي كار اينه كه اين آقا بعدها معذرت خواهي خودش رو

    علنا اعلام كرده. در ناصرالدين شاه به همه اونها اداي احترام كرده.

    اگه مشكل تو با رنگ عوض كردن هاي گاه و بيگاه اين آقاست ، خب ميشه اونو به تضاد و تناقض شخصيتي اين

    بشر ربط داد كه در اينصورت كسي حق اظهار نظر در مورد خصوصيات شخصيتي كسي رو نداره. اگر هم نوك انتقادات

    تو به طرف مردمي كه اونو بزرگ كردن بوده ديگه نبايد به اين مسئله كه چون فيلمهاشو دوست نداشتي افتخار كني. اين

    جوري ميشه ترور يك شخصيت در يك نقدي كه قراره نقد هنري توام با ديد جامعه شناسانه باشه. در نوشته اي كه

    داشتي هيچ اثري از انتقاد به جامعه اي كه اين فرد رو بزرگ كرده ديده نمي شد.

    در پايان مي خوام نظر شخصي خودم رو در ارتباط با پديده مخملباف بيان كنم :

    هميشه همه آدمها براي من قابل احترامند . خصوصا اگه اين آدمها هنري باشند. حتي بوده كه از جانب اين آدمهاي هنري ضربه هايي هم خوردم ولي در نوع نگاه من به آنها تغييري ايجاد نشده. چرا كه از آدمهايي كه با بقيه متفاوتند و

    به قولي يك زندگي داراي اصالت را در پيش مي گيرند ، لذت مي برم.( البته نه اينكه فقط هدف متفاوت بودن باشه نه

    بلكه يك وسيله باشه).حالا كسي بنام مخملباف كه تاريخ نشان داده آدميست كه اشتباهات خودش را مي پذيرد (

    اصراري بر اشتباهات ندارد ) و به قولي خانه تكاني هم مي كند بسيار برايم قابل احترام مي باشد. هر چند كه خيلي از

    نگاهها و رفتارهايش صحيح نبوده باشد.

    ساسان.ا.ك
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 1:10
    14
    موافقم مخالفم
     

    مي دونم كپن اين دفعم تموم شده ولي پررويي كه اين حرفارو نميشناسه.

    1) جواد جان مرسي از تذكرت. ديگه ساعت يك شب بيدار بودن اين چيزارو هم داره. آره منظورم گري اولدسميت بود.

    2) يك مقاله اي در باره حضور كيميايي در تلويزيون نوشته بودم و فرستاده بودمش واسه سايت. خب حتما ارزش قرار گرفتن در سايت رو نداشته كه نيومده ولي فكر مي كنم

    ارزش اينو داره كه شماها بخونينش. چون من كه خودم دوستش دارم( نوشته ام رو ميگم ) . اين شما و عاشقانه من درباره كيميايي:

    ((بعضي حس هارو واسه خودت نگه دار))

    يكروز براي يكي از دوستانم سعي مي كردم احساسي كه در برخورد با يك مكان تاريخي و نوستالژي تماشاي دوباره آن

    بعد از سالها داشتم را توصيف كنم. خيلي تلاش مي كردم كه آن حس را منتقل كنم. از همه جور عبارت و كلمه ساده

    و سختي كمك مي گرفتم ولي آخر كار نتوانستم آن چيزي را كه مي خواهم برسانم. ديگر نااميد شدم و به او گفتم

    خلاصه يك حس عجيبي بود.دوستم كه متوجه تلاش من شده بود گفت: بعضي حس هارو واسه خودت نگه دار،

    سعي نكن اونو به كس ديگه اي توضيح بدي.

    از آن روز به بعد ديگر براي كسي از آن حس ها چيزي نمي

    گفتم. چرا كه احساس مي كردم خود آن حس هم پيش خودم خراب مي شود. تا اينكه شب گذشته صدا و سيما در

    يك ناپرهيزي بي سابقه اقدام به دعوت مسعود كيميايي در يك برنامه زنده تلويزيوني كرد. قبل از اينكه چهره او را ببينم با

    خودم احتمال مي دادم كه اين امر ميسر نشود. ولي با اين همه، هيجان سر تا پاي مرا فراگرفته بود. بالاخره هرچه

    باشد قرار بود كيميايي را ببينم. همان كسي كه براي اولين بار كه اسم او را شنيدم زمان فيلم ردپاي گرگ بود. بعد از

    تماشاي ده دقيقه اول فيلم كلافه شدم و از پدرم پرسيدم " بابا اين ديگه چه فيلميه؟ من كه هيچ چي ازش نفهميدم"(

    هر چي باشه آن زمان كودكي هفت، هشت ساله بيشتر نبودم.) پدرم در جواب اين سوال آتشي در من ايجاد كرد كه

    هنوز در آن ميسوزم. حرف پدرم را خواهم گفت ولي نه الان.

    خلاصه اينكه الان مي خواهم احساس خودم از ديدن

    كيميايي را برايتان شرح دهم. در واقع مي خواهم پا بروي تصميم خود بگذارم. از اين يكي نمي شود گذشت. هر چند

    كه نتوانم در انتقال حسم موفق باشم ولي اين كار را مي كنم.

    ساعت 15/11 دوشنبه شب ، يكم آبان ماه 1386 بود. من بالاجبار براي تماشاي كيميايي به خانه يكي از اقوام رفتم.

    برنامه دوقدم مانده به صبح شروع شده بود... ساعت 12 شد. بالاخره انتظارم به سر رسيد. تلويزيون چهره او را در يك

    كلوزآپ نشان داد. مي خواستم داد بزنم ولي نمي شد. مي خواستم فرياد بزنم مسعود كيميايي ، ولي نمي شد. باورم

    نمي شد كه دارم او را تماشا مي كنم. چقدر خسته، چقدر مظلومانه، چقدر كم حرف، چقدر زخم خورده به نظر مي

    رسيد. او خود قيصر بود، او خود سيد بود، او خود امير علي بود، او خود رضا بود، او خود كيميايي بود.

    جيراني از او سوال مي پرسيد و من نمي دانم چرا سوالهايش يادم نيست. انگار داشت در مورد فيلمساز مولف

    صحبت مي كرد. من مبهوت كيميايي بودم. چه كلوزآپ هايي. "هنوز تو چشاش عشق بود."

    خيلي ها بعد از اين بر من خرده مي گيرند كه چرا اينقدر از كيميايي تعريف مي كنم؟ چرا اينقدر بزرگش مي كنم؟ بي

    خيال. آنها نمي فهمند من چي ميگم. آنها نمي دانند زماني كه كيميايي از ايران رفت چه بر من گذشت. آنها نمي فهمند

    كه عشق چيست. آري من عاشق شدم. يك عشق زميني. عشق آدميزاد به آدميزاد. حتي آن زماني كه نااميدانه از

    سالن نمايش سربازهاي جمعه بيرون رفتم عاشقش بودم.

    جاي تقدير فراوان دارد اين كار صدا و سيما.كمتر شده از

    صدا و سيما تشكر كنم، همش انتقاد مي كردم. ولي اينبار اگر تشكر نكنم بي انصافي كردم.

    زمان مي گذشت وكيميايي همچنان كم حرف بود. اين اولين باري بود كه آرزو مي كردم جواد طوسي كمتر حرف بزند. آخر

    كيميايي آمده بود. اگر از من بپرسيد كيميايي چه گفت؟ نمي دانم چه بگويم چون چيز زيادي يادم نيست. ولي نه

    انگار داره يه چيزايي يادم مياد " همين يكبار بود تو اين 28 سال. من اون زنگ رو توخونه ام دارم. من از شما سوال

    كردم چرا؟ "

    بيشتر نگاههاي او دريادم مانده. زماني كه تكه هايي از فيلم

    اعتراض پخش مي شد و چهره استاد هم در پس زمينه تصوير بود را يادتان هست؟ يادتان هست كه همراه با مرحوم

    فتحي او هم زمزمه مي كرد. براي من كه زماني عاشق فيلم اعتراض بودم و الان عاشق صحنه هاي آغازين آن، ديدن

    اين حركت از كيميايي، اشكهايم را در آورد. ولي به آنها اجازه ندادم كه از چشمانم خارج شوند.(( اشك خوبه كه تو چشم

    بمونه. نبايد كسي اونو ببينه )).

    كيميايي تصويرگر ريشه هايي است كه يك ملت آن ريشه ها

    را در پس ساليان سال در زير خاك دوانده.

    كيميايي تصويرگر ناخودآگاه جمعي يك ملت است.

    كيميايي مبصر يك نسل نيست. مبصر همه نسل هاست. كيميايي كارش كيمياگري است. قدر كيميا را زمان مي داند.

    همين زمان كه باعث نشده قيصرش از اذهان پاك شود. حوصله آوردن دليل براي اثبات حرفهايم را ندارم (( دلايل

    هميشه زشتند، يا براي محكوم كردن مي آيند يا براي تبرئه)).

    ديگه چي بگم؟ اينبارهم نتوانستم احساس خودم را منتقل

    كنم. آيا مي توان لذت ديدن كيميايي را با كسي تقسيم كرد؟ اين تقسيم يك تقسيم عادلانه نخواهد بود. هيچ كس

    به سهم خودش راضي نيست.

    صالح اعلا هم داشت لذت مي برد. براي همين بود كه

    صحبت نمي كرد. شايد دوباره تصميم بگيرم به نصيحت دوستم گوش كنم و احساس خودم را براي كسي توصيف

    نكنم. چند جمله ديگر مي گويم و خداحافظ.

    سلامتي صدا و سيما، سلامتي كيميايي، سلامتي

    فيلمسازي كه فيلمهاي توقيفي اش رو بيشتر از بقيه دوست داره.

    منتظر شنيدن جواب پدرم نباشيد. اين يكي رو ديگه نمي خوام خراب كنم.

    1/8/1386

    حمید دست قیچی
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 4:16
    10
    موافقم مخالفم
     

    تارانتینو 120 دقیقه برفک هم بسازد مطمئنا فوق العاده است . چون تارانتینو فوق العاده است.

    سوفیا
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 5:25
    41
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    ۱- به فهرست تان من اگر بودم اینها را هم اضافه می کردم: شبح کژدم و آبادانی ها , بادکنک سفید , سارا(والبته هامون و پری و بانو) , بادماراخواهدبرد , ناصرالدین شاه آکتورسینما(به خاطر فانتزی غریب و بی نظیرش در سینمای ایران) , سفر به چزابه و چند تای دیگر که الان به ذهنم نمی رسد. ولی جدا شرم آور نیست که حالا اگر بخواهیم دوباره رای گیری کنیم از ۵-۶ سال اخیر هیچ اسمی (به جز نفس عمیق) وارد فهرست نمی شود؟

    ۲- راستی این گفتگوی جعفر پناهی با شهره آغداشلو چه جالب و خواندنی شده.

    ۳- در لینک های کنار سایت دیدم که تولد حامد بهداد است. تبریک به این بازیگر بسیار بااستعداد و توانا که سینمای ایران متاسفانه هنوز قدرش را ندانسته....

    ۴- باز بد می گویید به مخملباف , عبرت نگرفتید از آن ماجرای خطرناک؟ ولی بیچاره فیلم خوب هم در عمرش ساخته.....

    ۵- در مورد انتخابات هم راستش فکر می کنم اساسا هر چیزی که به نحوی به سیاست مربوط می شود دیگر جایی برای خنده و بامزگی و اینها باقی نگذاشته. یعنی ما دیگر حال و حوصلهء خندیدن نداریم به اتفاقاتی که تو این مملکت می افته. حال پی گیری اش را هم نداریم. لزومی هم ندارد به نظرم. مگر دیگر فرقی هم می کند؟

    سعيد هدايتي
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 8:25
    5
    موافقم مخالفم
     

    با اكثر انتخاب هات موافقم .ولي دوست دارم همه يه جور ي به بوتيك هم توجه كنند .من غير از ليلا وسگ كشي وزير پوست شهر والبته مادر با اين فيلم نعمت الله هم خيلي حاليدم!در ضمن دروغه اگه بگم ارتفاع پست تو ليستم نيست يا حتي حاج كاظم رو فراموش كردم نه ابراهيم حاتمي كيا بي شك به همراه مهرجويي كار گردانهاي محبوب من هستند.ممنون امير جان كه يادمون انداختي يه روزي تو اين سينما چه فيلمهاي (لااقل) خاطره انگيزي ساخته شده.(كسي سارا رو يادش هست؟)

    جواد رهبر
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 11:35
    2
    موافقم مخالفم
     

    به مصطفي انصافي: خب تا حدود زيادي خيالم راحت شد.

    هرچند با نقدهاي ايشان هميشه مشكل دارم. چون مغرضانه است و سعي در اين دارد براي كساني چون هدايت، كافكا، فاكنر و... چوب تكفير بلند كند و نامشان را از صحنه ي ادبيات جهان پاك كند آن هم صرفا به خاطر وضعيت كنوني روزگار ما.

    ما مخلصيم. مرسي از جوابت!

    mouse
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 13:44
    -7
    موافقم مخالفم
     

    یه تبلیغ انتخاباتی مولتی مدیا قاچاقی دیدم تلفیقی از شعرای کوهن وکلیپ دیوار برلین اسکورپین .نمی دونم چرا نو اوری ندارن. راستی چرا درباره جشنواره رویش چیزی نمی نویسی؟

    نیمازندی
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 14:43
    -11
    موافقم مخالفم
     

    این کارت سوخت هم شده برای ما(همه) یک معضل! رفتیم با کلی ذوق و شوق ماشین خریدیم اما حالا مثل خر توی گل گیر کردیم! با این اوصاف دیگه حال و حوصله فیلم دیدن هم نداریم. خوش به حال شماها!

    ملیحه
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 16:4
    -11
    موافقم مخالفم
     

    از روزی که مطلبتون در مورد مخملباف رو خوندم دنباله جمله ای می گشتم که بتونه تأسفم رو از اینکه تا حالا مطالبتون رو دنبال میکردم بیان کنهاما آقای صفاریان در این مورد تو این شماره مجله فیلم نوشته جالبی در این مورد نوشتن که فکر می کنم همون کافی باشه

    آرینوس فرخ پیکر
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 17:4
    24
    موافقم مخالفم
     

    ملیحه جان

    من هم از مطالب و پرونده مخملباف حالم گرفته شد. نه اینکه طرفدار مخملبافم. نه. از اینکه با یک چهره سرشناس به این شکل برخورد شد و کسی ککش هم نگزید. فیلم توبه نصوح را از شبکه2 دیدم. خیلی ضعیف بود اما مخملباف سال62 همان مخملباف باقی نماند و جرات این را داشت که تغییر کند. بایسیکل ران راساخت. ناصرالدین شاه را ساخت و کلی فیلمنامه نوشت. اما بقیه چکار کردند؟

    بله من هم متاسفم!

    رضا
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 17:14
    7
    موافقم مخالفم
     

    " این است سرونوشت ما پنگوئن های تنها "

    1- از تمام جک و جونور های این دنیا بدم می آید . کوچیک و بزرگ هم ندارد ، دوست ندارم سر به تن هیچکدام باشد . اما پنگوئن چیز دیگری است . یک موجود رویایی ، عزیز تر از هر حوری یا فرشته یا موجود ماورایی دیگری . اصل جنس است جان خودم . راه رفتنشان ، خندیدن و این همه بازیگوشیشان دیوانه ام می کند . چند روز پیش که سر ظهر مستندی نشان می داد درباره ی پنگوئن ها ( رژه ی پنگوئن ها نبود ) خیلی گرفتار بودم اما آمدم تا مثل همیشه از دیدنشان لذت ببرم . به قول ندا میری تازه اول خوش خوشانم بود که دیدم شکم یکی از این پنگوئن ها خونی شده ، خودشرا آرام آرام از جمعیت جدا کرد و رفت گوشه ای ، به شکم خوابید و .... کات . دیگر نتوانستم تحمل کنم . خیلی عجیب بود . آرام رفت و گوشه ای منتظر ماند ........

    2- فکر کنم قبلا به اندازه ی کافی افشاگری کرده ام اما یک نکته الان به ذهنم رسید ( دروغ گفتم در یکی از کامنت ها خواندم ) که برایم جالب بود . فیلم قاتلین بالفطره را که دیدم از الیور استون خیلی بدم آمد ، چرخش کامل را که دیدم نفرتم از او کامل شد ، اما نمی دانم چرا هیچ وقت فکر نکردم فیلمنامه ی این فیلم قاتلین بالفطره را تارانتینو نوشته . یعنی از نفرتم چیزی به ترانتینو نرسید . شاید آن موقع اشتباه کردم ، نمی دانم . چند وقت پیش که سگهای سگدانی را دیدم با خودم گفتم : پسر عجب فیلم بدی بود ! اما باز هم به حساب تارانتینو نگذاشتم ، باز نمی دونم واسه چی ؟ این بار هم که ضد مرگ را دیدم باز هم حس نکردم تارنتینو بد است . احساس کردم فیلم بد است . بازیگرها بد هستند ( در صورتی که نبودند ) اما نمی توانستم قبول کنم خالق پالپ فیکشن بد باشد .

    3- این شماره ی مجله ی فیلم هم بد بود ، مثل شماره ی قبل و قبل ترش . یکی دو تا مطلب خوبش اصلا نمی توانست بدی مجله را بپوشاند . بدون تعارف فقط مطلب ایرج کریمی خوب بود و پرونده ی امیر . الکی هم تعریف نمی کنم ، می دانید که از پرونده های قبلی اش دل خوشی نداشتم ...... اما این یکی فرق داشت ...... دلی بود .

    4- جواد خان مخلصیم ، من عاشق نظرسنجی هستم ( در سرشماری جمعیت ده بار شرکت کردم ) پس پیش به سوی تاپ تن .( این ها همه برایم محبوب ترین اند ، شماره های پشتشان الکی هستند )

    ایرانی : 1- طعم گیلاس 2- هامون 3- آژانس شیشه ای 4- روبان قرمز 5- ارتفاع پست 6- شوکران 7- بوتیک 8- نفس عمیق 9- چهارشنبه سوری 10 شب یلدا ........ اگر یازدهم هم می شد : پرده ی آخر

    خارجی ( این یکی واقعا سخت است ) : 1- جذابیت پنهان بورژوازی 2- مالهالند درایو 3- بزرگراه گمشده 4- 21گرم 5- سرگیجه 6- در حال و هوای عشق 7- مرد مرده 8- فیل ( این عجیب ترین انتخابم است ، احتمالا ) 9- کازابلانکا 10 – همشهری کین

    5 بانو سوفیا این هم ای میل رضا قاسمی :

    GHASSEMI3@aol.com

    یا حق

    حمد حسین آجورلو
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 18:5
    -17
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    1- یادداشت مصطفی جلالی فر ( اگر این آلزایمر من درست آنتن بده ) توی صفحه خشت و آینه فیلم رو که خوندم خواستم با کله برم تو دیوار. اگر واقعا توی این سریال همچین کاری کردن .... چی بگم لابد من هم خانه فساد دارم تو اتاقم.

    2- امروز توی خیابون ادوارد براون یک دستفروش داشت سنتوری می فروخت کسانی که می خوان فیلم رو داشته باشن یه تقاضای کتبی بدن تا براشون بخرم.

    عليرضا شيرنشان
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 18:13
    37
    موافقم مخالفم
     

    در مورد تبليغات انتخاباتي فكر مي كنم كه امسال منتظر ايده هاي خيلي جذابي بايد بود چون رقابت ها خيلي داغ تر از قبل است راستي امير خيلي برايم جالب بود كه توي فيلمهايي كه براي ماهنامه فيلم انتخاب كرده بودي دو تا از فيلمهاي پوراحمد هم هست.

    Z_is_death
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 18:36
    -16
    موافقم مخالفم
     

    تارانتینو را دوست دارم چون بزرگترین شیاد و شارلاتانی است که تاریخ سینما به خود دیده است،از سینما و فیلم ساختن،موسیقی و زندگی چیزهای بسیار میداند ولی جایگاهش را به عنوان یک فیلمساز-شارلاتان نمیتوانم جابجا کنم.(تا به حال شارلاتانهایی را که با تبلیغ و گیج کردنتان چیزی یا خانه ای یا ماشینی یا ... را بهتان قالب کرده اند دیده اید!)اینهم نوعی هنر است اما نه چندان درخور و نه چندان ارزشمند.

    Z_is_dead
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 18:53
    -29
    موافقم مخالفم
     

    یادم رفت باز و املای اسمم را اشتباه نوشتم،باشد!همان Z_is_dead از این به بعد.ایکاش حوصله اش را داشتم و وقت میشد تا مطلبی درباره ی مخملباف به دوستمان و صاحب کافه جناب اقای قادری و دیگر مخلباف ستیزان بنویسم و بگویم که دارند ره به اشتباه میروند فعلا" به همین مختصر اکتفا میکنم که یادتان هست چه بودیم و که بودیم و در کدام مکان جغرافیایی میزیستیم و هستیم صد البته هم اکنون!و چه کسانی با هر پشتوانه ای در چه دورانی برای مای از همه جا بیخبر در دوران نوجوانی(البته خودم و هم نسلان جناب آقای قادری) جرقه های شگفتی ایجاد کردند که اگر نبودند مسیر زندگی من هم اکنون به جای کار و زندگی به خاطر سینما مطمئنا" جای دیگری بود.(همیشه به همه گفته ام که فیلم دستفروش مرا به جنون عشق سینما وادار کرد و همیشه عشق به سینما را به مخملباف برای عرضه کردن اینکار گرانبهایش در آندوره ی خاص مدیونم)

    مصطفی انصافی
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 18:55
    3
    موافقم مخالفم
     

    این روزها چه حس غربتی همه جا داد و بیداد می کنه! همه اش به این فکر میکنم نادری رفت... شهره آغداشلو... مخملباف... هدایت تو غربت مرد... رضاقاسمی... به این لیست میشه خیلی های دیگه رو اضافه کرد. همیشه نسبت به این آدم ها حس دوگانه ای داشتم. نمی دونم باید دوستشون داشته باشم یا به خاطر ترک وطن ازشون متنفر باشم. همه اش به این فکر می کنم کیمیایی چه طور فیلم ساخت این همه سال با این همه مشکلات؟... مهرجویی چی کار کرد؟... موندند و فیلم ساختند... سوختند و ساختند... حتی حاتمی کیا هم اذیت شد... اما جاخالی ندادند... بالاخره کدوم درسته؟ یکی کمک کنه...

    خاطره آقائیان
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 21:18
    -23
    موافقم مخالفم
     

    با عرض سلام خدمت همه

    1.بحث انتخاب سالهای قبل تر و این سال ها گرمه گویا.راستش لیست بهترین های من اصلا تغییر که نکرده هیچ فیلم دیگری هم به اون اضافه نشده البته.برای من هنوز سینمای ایران همون سارا, پری,هامون,اجاره نشین ها و لیلا از سینمای مهرجویی است و مخصوصا پری که باعث شد بفهمم اصلا سینما یعنی چی.از بیضایی هم که مسافران,باشو غریبه ای کوچک,شاید وقتی دیگر که هنوز یادآوری سکانسی که دو خواهر یکدیگر را در آغوش می کشند به وجدم میاره و در آخر سگ کشی که برام جزو اون تک فیلم های وطنی هست که این سال ها ازش لذت بردم و البته دو فیلم از مجیدی یعنی بچه های آسمان و رنگ خدا... و شاید خیلی های دیگه که الان حافظه ام یاری نمی کنه...

    2.جواد جان این آقا یا خانوم mouse رو داشته باش که چطور به قول خودت این Cohen رو آورده لب ذهن ما.ما داغونشیم.این جا هم میاییم بحث اونه.می بینی تورو خدا...

    3.سوفیا جان این شماره ی پنچت رو حسابی موافقم.وقتی کلمه ی سیاست میاد پشت سرش گناه اسم هنر رو بیاریم به خدا..

    4.دوستان شیرازی سری به صفحه ی سینما و تلویزیون روزنامه افسانه بزنید.امروز پرونده ای بر فیلم جدید کاپولا جوانی بی جوانی.خوشحال می شم از نظرات,انتقادات و پیشنهادات شما بهره ببرم.

    m_aghaian@yahoo.com

    مهتاب
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 21:22
    30
    موافقم مخالفم
     

    خیلی باحاله که آدم سرکار باشه و کاراشو مرتب کنه بعد یه دفعه ببینه اسم امیر قادری (و نیما حسنی نسب) تو کاراشه.مشاور کارگردان برای فیلم راجع به بهروز افخمی!! حالا کجاهاست؟کار خوب پیش می ره؟

    امیر: فیلمه تموم شد. زیاد درگیرش نبودم. هنوزم ندیدم اش. ولی کارگردان اش آقای یارمحمدلو دوست خیلی خوبی بود. کاش دوباره ببینم اش.

    سوفیا
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 22:30
    -30
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    من آن مطلب را دربارهء بوف کور خواندم. در جواب هم کامنتی نوشتم که البته ظاهرا قصد ندارند کامنتها را پابلیش کنند. این جا می نویسم اگر صلاح دانستید بگذاریدش که دوستان دیگری هم که آن متن را خوانده اند نظر بدهند.

    (راستی یادم هست چندوقت پیش در یک برنامه تلویزیونی در شبکه چهار این آقا را دیدم که به همراه یک نفر دیگر دربارهء «قصر» کافکا حرفهای عجیبی می زدندو به شکل خنده داری ازش ایراد می گرفتند!)

    {واقعا نوشتهء عجیبی ست. مغرضانه , والبته مایهء تاسف.

    اول اینکه چرا پانوشت ندارد؟ اینطوری استناد نقل قول هایی که از نزدیکان هدایت آورده اید جای تردید دارد. دوم اینکه یعنی واقعا متوجه نیستید صد سال از زمان هدایت می گذرد و از ان موقع تا الان طبیعی ست که رسم الخط و آیین نگارش و شیوهء جمله بندی در زبان فارسی تغییر کرده باشد؟ بیشتر ایرادهایی که گرفته اید درواقع به همین مسءله برمی گردد. بقیه اش هم صزفا تحمیل سلیقهء شخصی به نظر می رسد. متوجه هستید که در آن زمان هنوز چیزی به اسم رمان و داستان کوتاه فارسی وجود نداشت؟(به جز نمونه هایی از آثار جمال زاده) اصلا چه فایده ای دارد تخریب یک شاهکار پیشگام و تاثیرگذار؟ که اگر نبود(با همین نثر به نظر شما ضعیف و پرغلط و از دیدگاه بقیه خوانندگان و منتقدان در همه جای دنیا , درخشان) امروز بی شک ادبیات داستانی مان از این هم که هست کم عمرتر و کم مایه تر (در مقایسه با غرب) بود....

    اصلا اتهام هدایت چیست؟ غربزدگی؟ پاس نداشتن فارسی؟ حرفهایی که می خواسته بزنه؟ استفاده از الفاظ وقیحانه؟ یا همین طوری چون به هر حال یک چهره فرهنگی محبوب است باید مورد توهین قرار بگیرد؟ یعنی واقعا معتقدید کسی که علویه خانم را نوشته شیوه گفتگوی طبقات مختلف مردم را باهم مخلوط می کرده؟ چه کسی باید تشخیص بدهد استفاده از تعبیر کیف کردن کجا بیجا است؟ (حالت آزادموقت یعنی حالت آزادانهء موقت , یعنی حالت آزادانه ای که دایمی نیست و با پایان کودکی از بین می رود.)

    وای با این ویرایش که رمان بیچاره دیگر پاک از شکل افتاد. دیگر تمام ویژگیهای استثنایی اش را از دست داد و شد مثل رمان های معمولی... این هم که اگر اشتباهات نگارشی مرحوم هدایت را به او تذکر می دادند با آرامش برخورد می کرده به نظر من نشانهء تواضع است نه بی اعتنایی. شما اگر نگاهی به نامه های هدایت (به ویژه به حسن شهیدنورایی و جمال زاده) بیندازید یا مقاله ها و پژوهشهایش درباره ادبیات عامه را (در کتاب «آثار منتشرنشدهء هدایت») مطالعه کنید اتفاقا وسواس شدیدی را که نسبت به استفاده از کلمات اصیل و رعایت درست اصول زبان فارسی داشته مشاهده می کنید. البته در بوف کور ریتم و زیبایی و شاعرانگی زبان بیش از هرچیز برای او اهمیت داشته. که تا حد حقیقتا شگفت آور و بی نظیری موفق شده. به حدی که حتی امروز هم بعد از گذشت این همه سال کسی نتوانسته اندکی به این سطح نزدیک شود. اینها البته بدیهیات است....

    راستی این مقاله هم بی غلط نیست. محض نمونه: «این متن به لحاظ....کاملا پیاده و مرخص است...» مجسم کنید متن پیاده را! یا متن مرخص!

    راستی احتمالا ایراداتی که گرفته اید به این دلیل است که نسخه اصلی رمان یعنی همان نسخه دستنویس چاپ بمبءي را نخوانده اید. حداقل شماره صفحه هایی که آورده اید با این نسخه مطابقت نمی کند. ( آن جمله بی معنایی هم که آورده اید , در صفحه ۱۰۰ اصلا چنین جمله ای نیست) بنابراین بدیهی ست که نمی توان براساس یک نسخه ناقص و غیراصیل حکم صادر کرد.

    به امید نگاه بی غرض و سالم و زیبایی شناسانه.}

    ساسان.ا.ك
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 23:1
    -6
    موافقم مخالفم
     

    سلام. اميرخان چي شد؟ من كه بي احترامي نكرده بودم. حرف سياسي هم نزده بودم. واقعا دليلش چي بود؟ خيلي دوست دارم جوابتو بشنوم. چون تا حالا مشمول سانسور نشده بودم اصلا سعيم اين بوده كه حرفي نزنم كه به كسي بربخورد و اين اولين بار بود. اينو جدي ميگم مصرانه ميخوام دليلشو بدونم.

    امیر: هر روز کلی کامنت به سینمای ما می رسد که گاهی وقت ها به خاطر شتاب و عجله یا هر دلیل دیگری، یکی دو تا از کامنت ها گم و گور می شوند. همین الان برگشتم و بین کامنت های این چند روز، دنبال پیغام ات گشتم و پیدایش کردم و اتفاقا چشم ام خورد به کامنت دیگری از سوفیا که آن هم جا افتاده بود، ولی جای این جوری حرف زدن، دوباره فرستاده بود که آن لاین شد. ( همین کامنت اش درباره کمدی رومانتیک ) قبلا هم گفته ام؛ یا اعتماد دارید به من یا ندارید... اما اگر نتوانسته ایم بعد این همه مدت اعتماد همدیگر را جلب کنیم، اجباری به همراهی نیست.

    ساسان.ا.ك
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 23:38
    -16
    موافقم مخالفم
     

    كاوه جان امكانش هست يه ميل به من بزني ممنون ميشم. sasan_amirkalali@yahoo.com

    حنانه سلطانی
    دوشنبه 7 آبان 1386 - 23:39
    15
    موافقم مخالفم
     

    1-عنوان" بهترین فیلم ها و فیلمسازان این بیست سال" گوشه سمت راست جلد آن شماره خوب یادم مانده. همانی که پرونده سینمای وسترن هم داشت. چند روز پیش رفتم سراغ شماره 295 و مقاله ایرج کریمی درباره نفس عمیق. به غیر از پرونده نفس عمیق که خیلی دوستش دارم این مطلب کوتاه ایرج کریمی هم خیلی دلنشین است. اصلا به خاطر خواندن این مطلب بود که جشنواره آن سال رفتم نفس عمیق را دیدم.

    2-دیشب همان آرسنالی توی زمین بود که چهار، پنج سال پیش مقتدرانه قهرمان لیگ شد اما حالا بدون ستاره هایش، بدون هانری، بدون پاتریک ویرا، بدون اشلی کول،... و تنها با آرسن ونگر و نبوغش. از آن مربی های کار درست است. از آنهایی که هویت یک تیم فقط به وجود و حضور آنها بستگی دارد.

    3- حنان خواستی اون کارتونی که گفتی ببینی بگو منم میخوام ببینم ها.

    - بی معرفت! حالا دیگه تنهایی کارتون می بینی و ما رو هم خبر نمی کنی؟!

    خانه سیمپسون ها دارد آتش می گیرد. مارج می رود تو تا فیلم عروسی شان را بردارد. موقع بیرون آمدن یک ظرف نشسته توی آشپزخانه می بیند، آن را هم می شوید و بعد فرار می کند! از خنده نفسم بالا نمی آید. مامان با تعجب دارد به خندیدن من نگاه می کند. می دانم که اگر خودش هم بود آن یک ظرف را می شست ولی من...

    4- می دانم که به اظهار تاسف و این حرفها اهمیت نمی دهی ولی دوست دارم در جواب واکنش دوستان بگویم پرونده مخملباف یکی از بهترین پرونده های امسال بود.

    دریا
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 0:7
    -34
    موافقم مخالفم
     

    امیر قادری چطوری ؟؟؟ در مورد فیلمایی که گفتی خوب من سگ کشیو دوست داشتم, زیر پوست شهرم خوب بود, لیلی با من است خوب بود, از شوکرانم خوشم نمیاد چون از فیلمای خیانتی متنفرم ولی اقایون مطمئنا عاشق این فیلمن راستی با سعید هدایتیم خیلی موافقم بوتیک خیلی خوب بود دوسش داشتم بازیگراشم خوب بازی کرده بودن تعجب میکنم چرا تو لیستت نیست این فیلم!! اره دیگه برید همون شوکرانو ببینید! سنتوریم ندیدم , در مورد مخملبافم خوب گفتی منم اصلا از فیلماش خوشم نمیاد

    علی طهرانی صفا
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 1:27
    -26
    موافقم مخالفم
     

    برای مهدی پور امین: دلم هوای چرخش دارد. بی حد و حصر. بی اندازه. طوافی که نه به هفت و هفتاد شمرده شود و نه به شرک و توحید سپرده. و نه حتی به عشق. شبیه یک حلقۀ یکدست و سفید، به گرد شاید یک قبر! حلقۀ سبز را می بینی مهدی؟

    برای جواد رهبر: ببخشید آقا پسر! به نظر شما صادق خان هدایت ملقب به یکه تاز عرصۀ داستان نویسیِ معاصرِ ادبیاتِ ایرانِ همیشه مثلاً بزرگ، برای چی خودشو کشت؟ از فرط ایمان؟ یا شیرینی زندگی زیادی دلش را زده بود؟ یا شاید هم فقط از سر صدقگی هنرمند بودنش، طفلک ناخواسته و خودجوش و جوگیر، خودش را به دردسر انداخت. بد صدمه خورد. نه؟

    برای خودم: تو مگه نمی خواستی بمیری!؟ پس این نفسا چیه!؟

    وحيد
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 1:27
    -24
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    اول اينو بگم كه كلي حال كردم از ديدن چشماي پاچينوي بزرگ.جادويي تر از اين چشمها سراغ داريد؟

    من كه هنوز اين ضدمرگ رو نديدم(متاسفانه).ولي يه جورهايي خوشحال شدم كه امير از فيلم خوشش نيومده.امير قادري تا حالا چند بار صداقتش رو به من يكي ثابت كرده.اما اين بار يه حال ديگه داد.كاري به فيلم ندارم.از اين كه وقتي از فيلم استادش خوشش نيومده، راحت اقرار مي كنه،خوشم اومد.مثل بعضي ها نيست كه هر مزخرفي فيلم ساز مورد علاقشون ميسازه تعريف و تمجيد بي منطق بكنه.اين از اين.اما اين كه مي گيد تارانتينو مي خواسته يه فيلم آشغال بسازه،يعني چي؟اين درست كه مي خواسته يه B movie عالي بسازه،يا حالا در ستايش اون، ولي آيا B movie يعني آشغال؟گفتم كه بايد فيلم رو ببينم اين طوري نمي شه.اما در كل استاد يه بدي داره كه من هيچ وقت نمي بخشمش.اونم اين كه خيلي تنبله.

    پرونده ي آپارتمان رو هنوز نخوندم چون من مشترك فيلمم و تا مجله به دست مشترك ها برسه يه كمي طول ميكشه.انشاا... امشب مي خونمش.در مورد نظرخواهي هم كه آقاي جواد رهبر گفتن من كه پايه ام.فقط اي كاش بزارنش تو قسمت نظرخواهي سايت.بهتر مي شه.نه؟

    راستي نمايشگاه مطبوعات نزديكه ها اميرخان.نمي خواهي اين آقاي كيميايي رو بدي ببينيم؟

    *** من ترانه 15 سال دارم

    ترانه:خدايا دارم مي تركم.خيلي وقته ازت خواستم كمكم كني.هيچ وقتم نفهميدم چه جوري كمك كردي.چه جوريش رو كه ديگه خودت بهتر مي دوني.ولي خواهش مي كنم تنهام نزار.ديگه وقتي تو خودت همه چي رو مي دوني، كه من نبايد بترسم.ولي مي ترسم.

    ......................

    ترانه:خوانواده ي من از من شروع مي شه.

    وحيد
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 1:40
    -6
    موافقم مخالفم
     

    راستي اين خانه ي سبز رو از دست نديد.نمي دونم ساعات كاري يا درسي تون چه جوريه ولي اگه مي رسيد حتما ببينيد.فاز مي ده اساسي.از من گفتن بود.

    هوتن زنگنه
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 10:13
    3
    موافقم مخالفم
     

    به ساسان ا. ك.: امير خان قادري (ميرزا رژيستر سايت‌باشي، در ده پرده) حال ميكند از گير دادن به مخملباف، بگذار ما ها با حال كردنش حال بكنيم. مخملباف هرچه كه هست، ما ميخواستيم باشد. بايد تيغ بر ميغ جامعه خويش بگذاريم، اگر او بد است، ما طالب بد بوده‌ايم و اگر خوب است ماييم كه خوش‌سليقه شده‌ايم. اما مخملباف، هرچه نداشت، جسارت انكار خويش را داشت و دوست عزيز آقاي قادري اين را مي‌دانند كه كينه‌شان بيشتر مي‌شود. اما غرض و بغض، اگر محلي از اعراب نداشته باشد مخملباف‌ها اصلاح مي‌شوند تا تقبيح و كسي نمي‌گويد سينماي ايران چند نفر براي عرضه به جهانيان داشته است؟ امير قادري، دوست ناديده و عزيز من، مي‌دانند كه منتقد خوب فيلمساز خوب مي‌سازد. كمي نيش بر جان خويش بزنيم. به جواد رهبر: تقريبا در اين محل شده‌اي سنگ كيلومترشمار. اگر نگرانت شوم از فرط نديدن، سركي ميكشم، مي‌بينمت و مي‌گويم شكر. دوست خوبم هنوز زنده است. با انتخاب ده فيلم برتر (فارسي را بپاس؛ تاپ تن در فارسي نداريم! هرچند از سر بداقبالي و كج‌كله‌خاني كلمه فيلم نيز انگليسي است) به شدت موافقم. اما مي‌شود كمي وقت بدهيد؟ تازه به گرد دوستان رسيده‌ام. زمان مي‌برد غبار حقارت زدودن از خويش در جمع بزرگان.

    امیر: حال کردنی در کار نیست. کینه من نه از خود آقای مخملباف ( که تا به حال ملاقاتی پیش نیامده و شاید نزد خدا بسیار از من عزیزتر باشند )، که از پدیده ای به نام محسن مخملباف است، که می تواند سینمای مان را و تفکرمان را آلوده کند. ولی همان طور که خودت هم به درستی اشاره کردی، و اول مقاله ام هم نوشته بودم، این پدیده، ساخته دست خود ماست. آن چه اصیل نبوده را، عوض این که کنارش بزنیم، به اش بال و پر داده ایم. پس از همان جنسیم. در برابر پدیده اصیلی مثل ناصر تهماسب که دیشب آمد تلویزیون و توی همین سایت درباره اش نوشته ام. همه این حرف ها اول به خود ما برمی گردد و بعد به محسن مخملباف. این ده فیلم برترت را هم زودتر رو کن که منتظریم. 

    علیرضا
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 13:25
    11
    موافقم مخالفم
     

    ضد مرگ فیلم خوبیه ولی خیلی خوب نیست ! به خصوص ورژن طولانی ترش کمی خسته کننده میشه ( در نیمه ی دوم فیلم ) . فیلم به طور واضح به دو بخش تقسیم میشه که واقعا قسمت دوم بعضی جاها کسل کننده میشه !

    درسته که دیالوگ های طولانی ( و بعضا بی سر و ته ) از خصوصیات تارانتینوست ولی اینجا استاد کمی زیاده روی کرده . پلان طولانی رستوران که دخترها توش راجع به حمل اسلحه صحبت می کنند اصلا قابل قیاس با دقایق آغازین سگدانی و یا سکانس رویایی پالپ فیکشن که ساموئل ال جکسون و جان تراولتا درباره ی ماساژ پا و همبرگر و ... صحبت می کنند نیست .

    اما انصافا سکانس تصادف ( بخصوص نیمه ی اول ) واقعا عالی کار شده و یک شاهکار به تمام معناست و بعید می دونم بشه فراموشش کرد .

    تارانتینو بهتره کمی خودش رو جمع و جور کنه و شان خودش رو در حد استاد نگه داره و سراغ تهیه کنندگی فیلم های درجه z نره ! شاید خودش خوشش بیاد از اینکه تهیه کننده ی فیلمی از جنسی شده که خودش در جوانی بابتش پول می داده ولی این مورد چندان به مذاق ( درست نوشتم ؟ ) هواداران خوش نمیاد ! و شما تصور کنید کسی رو که هیچ آشنایی با تارانتینو نداره و اولین فیلمی که اسم استاد رو پاش میبینه Hostel است !

    پوریا پورزند
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 14:25
    4
    موافقم مخالفم
     

    خاطره آقایان عزیز

    از اینکه زحمت می کشی دستت درد نکنه! اما واقعیتش اینه که روزنامه های شیراز هیچکدامشان به درد نمی خورند. کسی قدر کارت را نمی داند. من یک دوست سینمایی نویس دارم که خیلی وقته بی خیال این روزنامه های محلی شده و رفته دنبال کار و زندگیش. شما هم به حرفهای دوست من می رسی! موفق باشی.

    کاوه اسماعیلی
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 14:35
    -12
    موافقم مخالفم
     

    1.بعضی خبرها هستند که وقتی میشنوی تا گوینده خبر را ماچ نکنی راحت نمیشوی.این آقای حامد اصغری را نمیشناسم....اما یک ماچ از من طلبکار است.خبرش را در سینمای جهان خواندم.همکاری مایکل مان با رابرت دنیرو.

    2.دوست دارم ده تا فیلمم را بگویم.ولی دوست ندارم اینطوری فله ای باشد .مراسم میخواهد.همه باید توش مشارکت کنند.آخه حرف 10 تا فیلم عمرت است...

    3.حالا که امیر قادری به قول خودش مهربان شده(هر چند در جواب به ساسان قاطی کرده بود.) یکبار برای همیشه جواب بده چرا نمیگذاری بچه ها هم برای مطالبشان تیتر انتخاب کنند.نمیدانی چه لذتی دارد؟

    4.چند نفری پیدایشان نیست..پیدایتان شود بچه ها...واسه خودم شارژم.(از آثار پرونده آپارتمانه ها)پس شما هم بیایید شادیهایمان را با هم قسمت کنیم.شماره حساب ما.........

    اویتسا بازیار
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 15:37
    -3
    موافقم مخالفم
     

    چرا سالمرگ فریدون گله رو با یک خبر کوتاه سر وتهش رو به هم اوردین؟ سینمای گله که خیلی جذابه. چرا درباش مطلب و مقاله ای ندارین؟

    اشکان امیری
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 15:58
    4
    موافقم مخالفم
     

    ناصر طهماسب یک چندوقتی هست که با حرف زدن تو فیلم های مستند داره بدجور خودش رو خراب می کنه! سنش هم بالا رفته و دیگه نمی تونه مثل سابق صحبت کنه ولی باز هم خدا به اون وهمکارای قدیمیش قوت بده!

    شهرزاد آریانا
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 16:0
    32
    موافقم مخالفم
     

    مشکل چند قدم مانده به صبح محمد صالح اعلا بود وهست وگرنه حضور امثال طهماسب در چنین برنامه ای مغتنمه.

    هوتن زنگنه
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 16:15
    -13
    موافقم مخالفم
     

    اگر مي‌شد ذره‌اي خود را عقب بزنم و از زير معرفي فيلمهاي برترم بگذرم، با دعوتت امير عزيز، اين كار برايم ناممكن شد. پس، اداي وظيفه ميكنم كه ادب است. فيلمها را در سه گروه اروپا، آسيا و امريكا معرفي ميكنم:

    اروپا:

    سينما پاراديزو- همچون در يك اينه- پرسونا- چهارصدضربه- از نفس افتاده- جاده - زندگي شيرين - جذابيت پنهان بورژوازي- دشت گريان - آگرانديسمان

    امريكا:

    بلوار مالهالند- فهرست شيندلر - مرد مرده - آپارتمان - گربه روي شيرواني داغ - چه سرسبز بود دره من - چه كسي از ويرجينيا ولف مي‌ترسد؟ - بري ليندن - داگويل (داگويل را امريكايي محسوب كردم بنا به دلايل خاص) - مردي براي تمام فصول

    آسيا:

    ريش قرمز - 2046 - سرزمين زرد - طعم گيلاس - گبه و ناصرالدين‌شاه اكتور سينما (اگر امير ترورم نكند) - سوته دلان - باشه غريبه كوچك - مشق شب

    امیررضا نوری پرتو
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 16:39
    11
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    دیشب دیدن استاد طهماسب با آن صدای بی نظیر و وصف ناپذیرش کلی حال ام را خوب کرد. البته برنامه رو از اول ندیدم. دوست گلم -حامد اصغری- به م اس ام اس زد و بلافاصله کانال تلویزیون رو از روی شبکه ی سه و برنامه نود به شبکه ی چهار عوض کردم .... وااااای ! استاد رو داره نشون میده. چقدر از کودکی من با این صدا خاطره داشته ام! چقدر...!

    مثل اینکه بحث در مورد مخملباف تمومی نداره!

    علی نواصر زاده نقدش رو بر " ضد مرگ " داد و خواندم. در کافه ی سیاه و سپید - جنب سینما سپیده و در حالیکه نوشتن ورژن سوم فیلمنامه رو می خواستیم شروع کنیم. فکر می کنم خوراک سایت باشه.

    چه روزهای وحشتناکی است...! همه ش خواندن و خواندن و خواندن... اصلا هم این درس های تاریخ فرهنگ و هنر و ادبیات ایران و جهان حال نمی ده!

    دیالوگ های این دفعه : -------------------------------------------

    *** گوزن ها :

    قدرت ( فرامرز قریبیان ) : تو چرا...؟ تو که تو این معرکه نیستی... جای گلوله ت بدجوریه...؟

    سید (بهروز وثوقی / لبخند می زند ) : نمردیم و گوله ام خوردیم...

    قدرت : سید برو بیرون...

    سید : نه بابا ... مث اینکه تو حالیت نیست ... خونه مه ...! خیلی دلم می خواست یه جوری درست و حسابی کلکم کنده شه... حالا این جوری درست شد... با گوله مردن که از تو کوچه و زیر پل مردن بهتره... این طور خوب مردن رو که من مفت نمی دم... با وفا...

    قدرت : تو همیشه مبصر منی...

    *** آکواریوم .........بحث مقایسه کیفی با فیلم قبلی نیست. جنس دیالوگ زیر و نوع ادای آن توسط ایرج قادری رو خیلی دوست دارم . یادآور دوران چه ظاهری و چه اصیل مردی و مردانگی است (حالا حتی می خواد از نوع فیلمفارسی سخیف اش باشد). دورانی که خیلی وقته گذشته و ....

    دایی قراب (ایرج قادری) خطاب به شیرین (مهناز افشار) با لحنی کنایه آمیز ... در مورد جاوید (امین حیایی) :

    " میگن چشم و دلش پی چشم وابرویی دویده که نباید... "

    ------------------------------------------------------------------------

    مخلص صاحب کافه و بر و بچز باحال کافه.

    در پناه عشق بیکران و جاودان اهورای پاک باشید.

    www.cinema-cinemast.blogfa.com

    amirreza_3385@yahoo.com

    جواد رهبر
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 16:47
    -22
    موافقم مخالفم
     

    ای وای از این لئونارد کوهن که ترانه ی "دیگر به قدم زدن نخواهیم رفت" از آلبوم آخرش را چقدر در دل شب مزه مزه کردم. مگر چیزی بیشتر از این لذت بخش تر هم هست که یکی از خواننده های محبوبت ورداره یکی از اشعار دلچسب شاعر محبوبت را بخوانه؟ آره خاطره خانم این طوری است قصه ی من و کوهن. مرسی از یادآوری ات.

    درباره ی هدایت و کافکا هم که سوفیا حسابی صحبت کرد. حرفهایش رو قبول دارم. پس من چیزی نمی گویم دیگر اما...

    دوست عزیز علی طهرانی صفا: اگر کارهای هدایت با دقت تمام خوانده شود می توان دریافت چرا خودش را کشت. من خودکشی را نه تایید می کنم و نه تبلیغ. باید دلیل انجام چنین کاری را در دل آثار خود نویسنده بررسی کرد. هدایت به همان دلیلی خودش را کشت که جان وحشی (John The Savage) در پایان رمان بی نظیر هاکسلی یعنی دنیای قشنگ نو (Brave New World) خودش را می کشد؛ نه جو گیر بود نه از فرط ایمان بوده. این است حکایت! دوست عزیز نیازی به استفاده از عباراتی چون " ببخشید آقا پسر!" هم نیست. دعوا که نداریم. من می گم هدایت این طوریه شما می گی نیست. نظرت هم برام محترمه. توی اون خاطره از بهار و نیما یوشیج و حمیدی هم گفته بودم که زمان نشون می ده کدام اثر هنری می مونه و چرا می مونه و نوشته های چه کسی به سرعت از یادها می رود. با اینکه آثار هدایت از گذر زمان سربلند بیرون آمده اند اما برای اطمینان بیشتر باز هم قضاوت را به دست زمان می سپاریم.

    وحید جان مرسی بابت لیستت. این هم لیست من. این لیست مدتهاست که در نظرم است. البته این صرفا ده فیلمی است که در هر لحظه مشتاق دیدن آنها هستم. فیلم هایی که برایم عزیزند. چون نمی خواستم خیلی از فیلم ها را کنار بگذارم دسته بندی کردم. (همه بدون ترتیب)

    سینمای امریکا: کابوی نیمه شب (جان شله زینگر)، این گروه خشن (سام پکین پا)، جویندگان (جان فورد)، رفقای خوب (مارتین اسکورسیزی)، شیوه ی کارلیتو (برایان دی پالما)، پالپ فیکشن (کوئنتین تارانتینو)، مش (رابرت آلتمن)، پدرخوانده 1( فرانسیس فورد کاپولا)

    و سینمای اروپا: زندگی شیرین (فدریکو فلینی)، ماما روما (پیر پائولو پازولینی)، ماجرا (میکل آنجلو آنتونیونی)، هیروشیما عشق من (آلن رنه)، داستان آدل ه (فرانسوا تروفو)، جذابیت پنهان بورژوازی (لویی بونوئل)، فریادها و نجواها (اینگمار برگمان)، ناگهان بالتازار (روبر برسون)، گذران زندگی (ژان لوک گدار)،‌ بهشت بر فراز برلین (ویم وندرس)، محاکمه (اورسن ولز)، روزی روزگاری در غرب (سرجیو لئونه) (این شاهکار آخری محصول ایتالیا و آمریکاست} {در مجموع بیست تا}

    سینمای انگلستان {جدا از بقیه به خاطر علاقه ی شدیدم به آثار برتر این سینما}: جداافتاده و مرد سوم (کارول رید)، قوش (کن لوچ)، تنهایی یک دونده ی استقامت (تونی ریچاردسون)، باری لیندون (استنلی کوبریک)، باغ وحش؛ زد و دو صفر (پیتر گرین اوی)، دکتر ژیواگو (دیوید لین)، مردی برای تمام فصول (فرد زینه مان)، قاتلین پیرزن (الکساندر مکندریک)، هنری پنجم (لارنس اولیویر)

    ... و سینمای آسیا: در حال و هوای عشق (ونگ کاروای)، هفت سامورایی (اکیرا کوروساوا)، کویدان (ماساکی کوبایاشی)، اوگتسو مونوگاتاری (کنجی میزوگوچی)، آقای هالو و هامون (داریوش مهرجویی)، ناخدا خورشید (ناصر تقوایی)، رگبار (بهرام بیضایی)، گوزنها (مسعود کیمیایی) و سوته دلان (علی حاتمی).

    و هوتن جان به این جمع صمیمی خوش آمدی.

    www.barrylyndon.blogfa.com

    جواد رهبر
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 16:50
    -12
    موافقم مخالفم
     

    ... کار عجیبیه این لیست فیلم های محبوب انتخاب کردن. هنوز تموم نشده می بینی ای وای "پاپیون" جا مونده... "ده فرمان" کیشلوفسکی جا مونده و صدها فیلم دیگه!

    ماندانا جباری
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 17:17
    4
    موافقم مخالفم
     

    1.میخواستم تاپ تن بنویسم اما یه ذره بیشتر از ده تا شد:

    1.پری 2.نفس عمیق 3.شبهای روشن 4.آژانس شیشه ای

    5.سرب(وحکم) 6.هامون 7.لیلا(وسنتوری) 8.دختر دایی گمشده 9.اعتراض 10.روبان قرمز و........ 11.نان وعشق وموتور هزار(به قول فرید خانه سبز:مسخره ست نه؟) 12.درخت گلابی و13.برج مینو

    2.اعصابم از دست یه قدم مانده به صبح خورده. چرا باید ساعت و روز بحث سینما دقیقا بیفته روی نود؟اصلا چرا باید جیرانی همش مهمان خوب دعوت کنه؟

    3.ضد مرگ را هنوز ندیدم امیدوارم همه ی حرفهایی که زدید اشتباه باشه.

    4.برنامه ی رشیدپور چی شد؟ برنامه ی یک قسمتی تا حالا دیده بودید؟(و باز هم مسخره ست نه؟)

    5.دو سه روز پیش قسمت مهمان سبز خانه سبز پخش شد.یادتان هست حبیب رضایی را؟آن بام تهران را چی؟ یادتان هست؟شوخیها را و آن زبان خاص دوست داشتنی راچی؟.....تا شب شارژ بودم......تاشب چیه؟تا همین الآن شارژم: رضا : اصلا چه معنی داره کسی نخواد بام تهرانو ببینه؟

    امیر جلالی
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 17:40
    6
    موافقم مخالفم
     

    با سلام،درمورد مخملباف هرچه بگویی کم گفته ای امیرخان،همانطور که گفته ای این پدیده می تواند ملاکی باشد برای ارزیابی ما ایرانیها که به نظرم خیلی ریاکار و متظاهر شده ایم،تعارف هم نداریم،واقعا فکر نکنم درحال حاضر هیچ کشوری دردنیا به اندازه ما از تزویر و نقابهای رنگارنگ استفاده کند(از همین لوازم آرایشی که در مصرفش ما و عربستان!!!! صدرنشینیم گرفته تا نقابهای بزرگتر و تاثیرگذارتر)دارم برای روزنامه ایران یک گزارش درمی آورم درمورد ازدواج در ایران و مقایسه آن با کشورهای غربی،نمی دانید به چه نتایج شگفت انگیز و درعین حال تهوع آوری رسیده ام(هرچند که شاید خیلی از دوستان خودشان چنین نتایجی را با جسم و روحشان حس کرده باشند)همین قدر میدانم که دیگر فقط به کسانی اعتماد خواهم کرد و تکیه که همان اول راه بگویند به من تکیه نکنی ها،آنهایی که ادای خودشان را درمی آورند و خلقی را دنبال خودشان نمی کشانند درمورد فیلمهای منتخبت هم ازاینکه روز شیطان افخمی را انتخاب کردی خیلی کیف کردم،چون ازروزی که دیدمش حس کردم ازآن فیلمهایی است که نمی شود دوست داشتنشان را فریاد زد ولی حالا می بینم کس دیگری هم آن را دوست دارد،آنهم چه کسی،ولی دلم می خواست آژانس شیشه ای را هم در فهرستت می دیدم که خوب،قرار نیست آدم به هرچه دلش می خواهد برسد که. مخلص همه رفقا مخصوصا مصطفی های انصافی و جوادی عزیز هم هستیم.

    محمد حسین آجورلو
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 17:47
    -22
    موافقم مخالفم
     

    منظورم از مصطفی جلالی فر همون یادداشت بالای یادداشت مصطفی جلالی فر بود.اسم نویسنده اش رو یادم نیست.

    فرهاد ترابی
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 17:56
    2
    موافقم مخالفم
     

    1-در بین فیلمهای انتخابی چشمم به از کرخه تا راین افتاد

    یاد موسیقی دلنشینش که تا روزها همه همکلاسی ها با سوت می زدند،چقدر خوب بود وقتی از طرف مدرسه به سینما می رفتیم.....کاش کسی بود که می توانست در مورد موسیقی آثار حاتمی کیا و تاثیر آن برخوب دیده شدن آنها پرونده ای تدارک ببیند.

    2-عروس آتش را با سیگار کشیدن های فرخ نژاد و این جمله که :دو دو دوست دارم یعنی چه؟

    3_آژانس شیشه ای را برای لحظه به لحظه اش.....دیالوگهای سلحشور.....خنده های عباس و زخم حاج کاظم....

    4-سگ کشی را به خاطر تک تک آدمهایش....حتی سنگستانی ها در آن فضای پر از دود و دم.....

    5-سفر قندهار و مطب پزشک و برقع و معاینه و آن کلاس احکام توپش.....

    6-لیلا و جزئیات مسحور کننده اش نگاه های لیلا حاتمی....محیط خانوادگی اش و صدای افتخاری در بهترین جای ممکن....

    7-سرب و نگاه زخمی هادی اسلامی و آن فیلمنامه همه چیز تمام....پله های دادگاه....گلوله....

    8-مادر...باز هم موسیقی.....دیالوگ....از بس که جان ندارد...غلامرضا....ماشین زمان......و نقش ماندگار دیگری از محمد علی کشاورز....آخن باخن...

    9-بوتیک و تکرار نشدنی ترین نقش برای گلزار و رویگری ....راستی نعمت ا... کجاست؟

    10-دلم نیامد از کانی مانگا نامی نبرم چون این فیلم را برای چندمین بار که می دیدم باز از پرت کردن چاقو به سینه آن عراقی به وجد می آمدم......

    Z_is_dead
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 18:21
    -15
    موافقم مخالفم
     

    فیلمهای خوش ساخت بعد از انقلاب به ترتیب سال ساختشان به انتخاب من:

    1)نقطه ضعف(اعلامی)

    2)جایزه(داوودنؤاد)

    3)دستفروش(مخملباف)

    4)طلسم(داریوش فرهنگ)

    5)ناخدا خورشید(تقوایی)

    6)سرب(کیمیایی)

    7)هامون(مهرجویی)

    8)مسافران(بیضایی)

    9)عروس آتش(سینایی)

    10)دایره(جعفر پناهی)

    خوب که چی؟!یعنی چی؟! گفتم خوش ساخت نه چیزی کمتر نه چیزی بیشتر.تمام.

    اما فیلمهای قابل تامل بدون ترتیب سال ساختشان:

    ناصرالدین شاه آکتور سینما،باشو غریبه ی کوچک،بایکوت،کلوز آپ،شبح کژدم،روز باشکوه،شوکران،اجاره نشینها،اشک سرما،مادر،مادیان،روبان قرمز،عاشقانه،کانی مانگا،نفس عمیق،خانه ی دوست کجاست؟،چهارشنبه سوری،شاید وقتی دیگر، مسافران مهتاب،تقاطع،دونده،آنسوی آتش،لیلی با من است،بایسیکل ران،پرده ی آخر،نیمه پنهان،گبه و نسل سوخته ... و چند تایی دیگر که فعلا حافطه ام یاری نمیکند ولی مطمئنم که جهار یا پنج فیلم دیگر نیز هست، البته نه بیشتر!

    ?
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 20:34
    11
    موافقم مخالفم
     

    man az moshtai haye ghadimiiam,ke harruz injam ama neminevisam.ama emruz amir jan,minevisam chon az javabet be sasan kolllli narahat shodam!!age khodeto jaye sasan mizashti.hichchi nemigofti?javabet zedde eshghi bood baraye ma asheghane cafe

    امیر: حرف من این است که چرا این قدر زود باید پای سانسور را وسط بکشیم؟ به هم اعتماد داریم. پس اول برویم سراغ هزار احتمال دیگر و بعد به این احتمال هم فکر کنیم.

    سیاوش پاکدامن
    سه‌شنبه 8 آبان 1386 - 20:42
    -23
    موافقم مخالفم
     

    حمید دست قیچی جمله ای گفت که خیلی به من چسبید. منی که مخالف تعصبات خفن هستم(از آنهایی که مهدی عزیزی تئوریزه اش کرده است) استثنا میخواهم دست به دست حمید بدهم و بگویم : تارانتینو 120 دقیقه برفک هم بسازد مطمئنا فوق العاده است . چون تارانتینو فوق العاده است.

    .

    یک سوال از دوست عزیزم ارتش سایه ها بپرسم که پاسخ یک کنجکاوی قدیمی را پیدا کنم: علی جان، IUT برایت معنی ای را تداعی نمیکند؟

    حامد اصغری
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 0:11
    -25
    موافقم مخالفم
     

    حضور تهماسب در برنامه دو قدم مانده به صبح داشت دیوانه ام میکرد احساس میکردم جیرانی داره با جک نیکلسون مصاحبه میکنه یا داره با جان دو قاتل فیلم هفت استاد فینچر (کوین اسپیسی)صحبت میکنه جیرانی : اگر کسی جای نیکلسون صحبت کنه نارحت میشین؟ تهماسب:نمیدونم نارحت میشی یا نه ام من جک نیکلسونو عالی میگم دوبلور برگزیده من که همین ناصر تهماسب دوبلور برگزیده شما کی رفقا ؟نظراتون لطفا بگید؟امیر خان قادری شما هم بگو؟

    امیر:  یکی دو تا نیستن که. چی بگم؟ الان مثلا جلال مقامی جای مارچلو ماسترویانی در فیلم خاطرات خانوادگی. همراه موسیقی گوفردو پتراسی.                          

    حامد اصغری
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 0:34
    -25
    موافقم مخالفم
     

    در مورد نظر سنجی جواد رهبر هم سعی می کنم خودم رو کنترل کنم چون من یه فینچر بازم و همه کارای فینچر می پرستم.

    1.هفت(استاد فینچر)2.پدرخوانده ها (فورد کاپولا)21 گرم (گونزالس)4.مالهالند درایور5.باشگاه مشت زنی(استاد فینچر)6.مظنونین همیشگی(سینگر)7.مسیر سبز(دارابونت)8.بی خوابی (نولان)9.سرپیکو(لومت)دیگه مخم یاری نمیکنه بقیش برای بعدن

    ایرانی:1.آژانس شیشه ای 2.بوی پیراهن یوسف 3.لیلی با من است 4.هامون5.لیلا6.زیر پوست شهر7.سگ کشی8.باشو غریبه کوچک9.مسافران10.از کرخه تا راین 11. حکم 12.اعتراض13.دندان مار 14.ردپای گرگ15.درخت گلابی16.مادر17.شب یلدا 18.قصه های مجید19.بوتیک 20. چهارشنبه سوری

    ساسان جان مطلبت درباره حضور کیمیایی در تیلویزیون عالی بود اگر اجازه بدی می ذارمش تو وبلاگم چون خودم وقت نکردم در اینباره چیزی بنویسم اجازه هست؟

    http://www.7thart.mihanblog.com/

    http://karnamehmag.blogfa.com/

    راستی کارنامه هم آپ شد وقت کردید سر بزنید رفقا

    hamedasgh@gmail.com

    Reza
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 0:35
    2
    موافقم مخالفم
     

    1- نمیدونم ما هم باید نظر بدیم یا نه اما ده انتخاب من از سینمای بعد از انقلاب اینهاست : 1- سگ کشی 2- طعم گیلاس 3- طلای سرخ 4- اجاره نشین ها 5- شاید وقتی دیگر 6- شبح کژدم 7- دونده 8- کلوز آپ 9- خواب تلخ 10- بودن یا نبودن و دایره .

    2- همچنان فیلم تارانتینو رو ندیده ام .

    مصطفی انصافی
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 1:51
    4
    موافقم مخالفم
     

    1. به سوفیا: و باز هم تکرار می کنم که صادق هدایت بهترین داستان نویس تاریخ ادبیات ماست. در این که محمد رضا سرشار هم توی نقدهاش تندروی می کنه شکی نیست ( الفاظ تحقیرآمیزش بدجوری حال من رو گرفت ). اما همه ی این ها با هم دلیل نمی شه از ضعف های کسی ( حتی صادق هدایت ) چشم پوشی کنیم. چون همه ی ما آدمیم ( اگه خدا قبول کنه! ) با همه ی این ها هنوز هم که هنوزه کسی نمی تونه مثل هدایت بنویسه. ادبیات داستانی ما تا همیشه مدیون هدایت و آثارشه.

    به علی طهرانی صفا: به بن بست رسیدن اگر از سر آگاهی باشه از هزار جور الکی خوش بودن بهتره. خودکشی به هیچ وجه قابل توجیه نیست و البته قضاوت کردن ما درباره ی این که یک نفر از فرط ایمان خودش رو کشته یا از فرط دلخوشی. بله بزرگترین ضربه رو خود هدایت به هدایت زد. صادق هدایت تجسم غم رنج بی پایان همه ی بشریت بود.

    تاپ تن من ( فیلم های بعد از انقلاب بدون اولویت ):

    ردپای گرگ. حکم. خط قرمز. شوکران. مسافران. درخت گلابی. زیر پوست شهر. پرده ی آخر. مادر. آژانس شیشه ای/ 11. ناصرالدین شاه... 12. هامون 13. شبح کژدم.

    رضا کاظمی
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 4:3
    4
    موافقم مخالفم
     

    سلام امیرو این نوشته مال کامنت و این حرفها نیس. فقط و فقط واسه خودته. پس هروقت حالشو داشتی بخون. یه حال درست... گفته بودم که حال و روز خوبی ندارم.این روزها بد می گذشت. نه دردی بود نه مشکلی، نه درگیری و از این جور حرفها ولی من همیشه یه نشونه دارم که می فهمم حالم خوب نیس. اونم وقتیه که یه مدتی حس و حال فیلم دیدن ندارم. تا امشب دوهفته بود که فیلم نمی دیدم.وقتای عادی روزی کمش دو تا و گاهی تا چهار تا می بینم. من و دوستم بابک که اون هم دکتره رویهم دو هزارتایی فیلم داریم که تمومی نداره و هر ماه هم سی چهل تایی میاریم روش....بگذریم.روزگار واسه من یه جوری شده که از همه کس دور افتادم . غیر از همسر خوبم که عشق بزرگ زندگیمه و خوب منو می فهمه و بابک که محرم تمام زندگیمه و رفیق ( از اون رفاقتای فیلمی که نایاب و کیمیاست) هیچکس رو ندارم. چون به خاطر روش زندگیم همه خونواده مو از دست دادم و با هرکسی هم نمی تونم رفاقت کنم. اینا رو گفتم که بگم تنها دلخوشیم توی این دنیا فقط و فقط سینماست. یه جورایی خودمو توی فیلم دیدن و فیلم دیدن و دیدن غرق می کنم و همه چی فراموشم میشه. به لطف و عشق دی وی دی همیشه قدمش رو تخم چشمامه و ازم دریغ نداره. با سینما هرچی غمه فراموش می کنم. تنهایی رو ، اوضاع دور وبرم رو، عقب مونده گی های سرزمینم رو و... آره امیرو! یه تشکر بدهکارتم. چون این مطلبی که درباره آپارتمان بیلی وایلدر نوشته بودی باعث شد آخرش دی وی دی شو بکشم بیرون و ببینم الان چهار صبحه و من حال خوبی دارم. چون بعد دوهفته دوباره فیلم دیدم و چه فیلمی هم بود. بود ولی حالشو نداشتم ببینم از بس که تو نخ اروپایی ها و آسیا شرقی ها بودم... عجب عشقی به من داد این جک لمون لعنتی. راستش بقیه فیلماش با وایلدر رو دیده بودم و مونده بود همین آپارتمان. نمی دونم چرا ولی اصلن این فیلمو با حال و هوای کمدی و خنده ندیدم . بیشتر واسه م یه جور حال و هوا بود. فضا بود دیگه . چه جوری بگم. خود خود جنس بود. یه جک لمون تنها! وای که چه خوب بود این جک لمون آس و پاس. مثل حال و هوای مجردی خودم تو مشهد... رضا کاظمی از لاهیجان برای امیرو: یرگه ی بد مشهدی...

    امیر: این فقط بخش هایی است از کامنت دوست نادیده ام رضا کاظمی. باقی اش محفوظ می ماند پیش خودم به یادگار. این بخش اش را بی اجازه گذاشتم که جایش این وسط خالی نباشد... 

    سوفیا
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 6:22
    22
    موافقم مخالفم
     

    ممنون به خاطر ایمیل رضاقاسمی...

    مصطفی انصافی
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 10:52
    3
    موافقم مخالفم
     

    خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری

    شوق پرواز مجازی، بال های استعاری

    لحظه های كاغذی را روز و شب تكرار كردن

    خاطرات بایگانی، زندگی های اداری

    آفتاب زرد وغمگین، پله های رو به پایین

    سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری

    عصر جدول های خالی، پارك های این حوالی

    پرسه های بی خیالی، نیمكت های خماری

    رونوشت روزها را روی هم سنجاق كردم:

    شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری

    عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها

    خاك خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری

    روی میز خالی من، صفحه باز حوادث

    درستون تسلیت ها، نامی از مایادگاری

    چه شعر قشنگی. پر از حس خالی بودن این روزها. خدا رحمت کند قیصر امین پور را...

    حامد اصغری
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 13:36
    -8
    موافقم مخالفم
     

    به نظر من برای تغییراتی در قسمت روزنوشت ها بهتر است فضای اینجا هم کمی عوض شود.چند تا پیشنهاد هم داشتم 1.امکان تیتر گذاری مثل قدیم برای بچه ها فراهم شود.2.امکان uplodعکس برای قرار دادن عکس توسط بچه های کافه فراهم شود خودش می تونه یه عالمه عکس جالب کمتر دیده شده که همه ی ما ممکن داشته باشیم از فیلم های محبوبمون .که خودش یه قسمت باحال مثل دیالوگ های برگزیده برای سایت بشه.

    2تا کامنت قبل از این کامنت گذاشتم مثل اینکه غیب شدن

    http://www.7thart.mihanblog.com/

    http://karnamehmag.blogfa.com/

    hamedasgh@gmail.com

    omid jafari
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 15:52
    12
    موافقم مخالفم
     

    سلام امیر آقا و همچنین تمام بروبچز گل سینمایی سینمای ما

    از سفری خاطره انگیز به شهر بابک کرمان و همکاری در ساخت فیلمی به همراه بهترین تصویربردار و صدابردار سینمای ایران برگشته ام(علیرضازرین دست واسحاق خانزادی).تازه دارم میفهمم سینما یعنی چی.جالبه که این اعتراف کارگردان جوان فیلم هم بود(تو که دیگه اونو میشناسی امیر قادری.مسعوداشجعی رو میگم)کارکردن با دو آدم شریف.خوش برخورد در عین اینکه بهترینهای سینمای ما هستن بدون اینکه غرور اون رو داشته باشن.باید مببودید و میدیدید که زرین دست بعد از این همه سال کار هنوز با چه علاقه و وسواسی تصویربرداری میکرد.ووقتی یه صحنه بعد از ده بار فیلمبرداری درست از کار در میومد چه عشق و شادی وجودشو فرا میگرفت.لذت و شادی ای کودکانه و خالصانه.جالب اینکه سرش پر بود همیشه از ایده های ناب برای انتخاب زاویه دوربین.وما که شبها در هتل به تماشای راشها مینشستیم تازه کف بر میشدیم.کمال گرایی استاد رو نمیشه با کلمات توصیف کرد.فقط سر صحنه میتونین متوجه اون بشین.باور میکنین خیلی وقتها برای یه پلان ده ثانیه ای دوسه ساعت وقت میگذاشت؟هنر استاد در مشاوره دادن به کارگردان برای فیلمنامه هم جالب بود.ذهنی کاملا سینمایی که بعد از اینهمه سال و با این هوش و استعداد قابل انتظار بود.اینهمه لذت البته همراه با مشکلات زیادی هم بود.همون قصه تکراری همکاری نکردن مردم ومسوولین که فقط تو روزنامه ها و مجله ها خونده بودم واینبار از نزدیک تجربه کردم.آدمهایی که میخواستن بابت یک سکانس بازی کردن یا دادن امکانات مختصر پول خون باباشونو ازمون بگیرن.ولی با پایان فیلم همه این اذیتها هم تبدیل به خاطره شد.من فقط اونجا دستیار کارگردان 4 بودم ولی هر کاری از دستم برمیومد انجام میدادم.از طراحی صحنه بگیر تا اماده کردن لباسها و چایی دادن به عوامل.فکر کنم فیلم خوبی شده در کل.خدا رو شکر میکنم که این شانس رو بهم داد.شما هم خدا رو شکر کنین.

    اینم لیست فیلمای محبوب ما:

    1.هامون2.نفس عمیق3.بوتیک4.شوکران5.ناخدا خورشید6.روبان قرمز7.لیلی با من است8.سگ کشی9.باشو غریبهای کوچک10.تنگنا

    حنانه سلطانی
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 17:4
    8
    موافقم مخالفم
     

    برای مهدی پورامین:

    کامنتت را تازه دیدم مهدی جان. کامنت 101 ام بودن این چیزها را هم دارد دیگر! این هم جواب من:

    ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

    بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

    ?
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 22:0
    10
    موافقم مخالفم
     

    az tozihet mamnun.arezooye movafaghiyate bishtar o etemade rasehk tar!

    علی طهرانی صفا
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 22:0
    -2
    موافقم مخالفم
     

    " هدایت در ضلالت "

    *

    اول از همه. ببخشید آقایان! مسئلةٌ. (خانم ها فعلاً مورد خطاب نیستند). اگر کسی به شما بگوید " ببخشید آقا پسر! " در زبان مادری شما به این معنا است که با شما دعوا دارد؟

    **

    دوم از همه. (حالا خانم ها هم مورد خطاب اند). در این دنیا هیچ چیز به اندازه "سیب زمینی بودن" حالم را به هم نمی زند. اینکه بی رگ باشیم. موضع نداشته باشیم. محتاط حرف بزنیم. بگوییم نه تایید می کنیم نه تکذیب. هم این خوب است هم آن. هم این ور قضیه درست است هم آن طرف اش. نظر شما هم برای همه محتر م می باشد! اصولاً این طرز حرف زدن که متأسفانه مد روزگار ما هم هست، بیش از آنکه نشان دهندۀ آگاهی و دانایی و مثلاً تواضع باشد، یک نوع فرار مذبوحانه از حقیقت است.

    ***

    سوم از همه. رسیدیم سر ایستگاه هدایت. خدا کند توقف مان طولانی نشود. علافی مایۀ کلافگی است.

    اول از سوم. مصطفی انصافی برای من نوشته : " به بن بست رسیدن اگر از سر آگاهی باشه از هزار جور الکی خوش بودن بهتره ". دوست به یاد ماندنی! به بن بست رسیدن بد است. خیلی بد. در اینکه از چه چیزهایی بهتر است یا بدتر، بحثی نداریم. اینجا قیاس مطرح نیست. ذات یک شیئ (موضوع) محل اشکال واقع شده. صحبت و کلام تو، تنها و تنها یک مغلطۀ زبانی است.

    دوم از سوم. فکر نمی کنم در اینکه صادق هدایت یک پوچ گرای قهار بوده کسی شک داشته باشد (خواستم بنویسم کافر. ترسیدم متهم شوم!). خوشبختانه موافق و مخالف متفق القولند. اینکه نثرش در چه حد و اندازه ای است هم، قبول می کنیم و فرض صادق می گیریم بر اینکه بهترین نثر ممکن را داشته. تا اینجا صادق هدایت شد یک پوچ گرای خوش قلم به قطعیت محض.

    سوم از سوم. دوست عزیز. تو که تا به این سطر خوانده ای. حالا دیگر جای شک نمانده که صادق هدایت بهترین داستان نویس تاریخ ادبیات ماست؛ اما آنچه برای تردید باقی مانده، ایمان من و تویی است که دلباختۀ پوچ گرایی خوش قلم شده است!

    ****

    چهارم از همه. طرح سؤال. مگر می شود سعدی و هدایت را در یک اقلیم گنجاند؟ تو رفیق. به من بیاموز که چطور عاشق این دو باشم؟

    *****

    همه از همه. این هم شعر حالا دیگر شاید مشهور از قیصر امین پور:

    نه چندان بزرگم

    که کوچک بیابم خودم را

    نه آنقدر کوچک

    که خود را بزرگ...

    گریز از میانمایگی

    آرزویی بزرگ است!

    tom waits
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 22:5
    4
    موافقم مخالفم
     

    خدا پدر این dvd های زیر نویس فارسی دار را بیامرزه که اگه این چند ساله نبودن خدا می دونه دیگه همین چهار تا منتقد عزیز(!) رو هم نداشتیم. البته جسارت نمی کنما! می دونم شما از عنفوان جوانی بیل آگوست و کاستاریتسا و کراننبرگ و هانکه و کاروای و...می دیدین!!. همین طور منتقدان و کارگردانان پیشکسوت کشور عزیزمون که جوونیاشون مرتباً فاسبیندر و پازولینی و هرتزوگ و ... میدیدند!. واسه همینم هست که سینمامون اینقدر پرباره!.

    شاهکار معاصر سینمای ما "چهارشنبه سوری" که الکی ساخته نمی شه!. بلاخره پدیده هایی مثله "مازیار میری" و "اصغر فرهادی" بیخود متولد نمی شن!. همین طور که قبلا هم پدیده هایی مثل "ملاقلی پور" و "مخملباف" و سایرین بیخود متولد نشده بودند. خدا کنه هرچه زودتر این "علی سنتوری" هم رفع توقیف بشه تا چشم جهانیان شاهد آتشفشان هنرسینما از این قله فرهنگ و ادب باشه!!.

    "ژان پیر ملویل" روزی 18 ساعت فیلم میدیده. تروفو قبل از ساخت "400 ضربه"، 12000 تا فیلم دیده بود اونم تو سینماتک!. حالا "راجرت ایبرت" و بقیه بماند. بلاخره ما هم دهقان و طهماسب و گلمکانی و طوسی و طالبی نژاد و محرابی و نوشابه امیری! و همسر متعهدش! رو داشتیم یه زمانی. "پارک وی" حاصل کار "فیلم بازترین" منتقد سینمای ایران رو دیدیم!. بلاخره تو این چند ساله "قاسم خانی" عزیزمون خوب یادگرفته چطوری فیلم کش بره و سروتهشو عوض کنه و غالب کنه به ملت!.

    البته قبول دارم سینمای دولتی ما امکانات غرب رو نداره وگرنه ماهم الان خفن بودیم!.(رجوع شود به بودجه فیلم "following" ساخته ی کریس نولان).

    وقتی منتقدامون و سینما دوستانمون واسه سریالهای ماه مبارک و میمون رمضان سر و دست می شکنن.

    وقتی چهارشنبه شبها، تهران واسه سریال "راه بی پایان" خلوت می شه.

    وقتی حاتمی کیا عشق لینچ می شه!و مخملباف می زنه تو کار سکس و فلسفه اونوقت ملت قات می زنن و گیر میدن که اینا دیگه چیه؟! تو همونی بودی که اول انقلاب فلان....!!.

    و قتی منتقدامون موقع اهدا جوایز اسکار می پرن بالا و همدیگرو بغل می کنن(!).

    وقتی "محسن نامجو" می شه موزیسین آوانگارد!.

    وقتی گروه راک "کیوسک"، مارک نافلر و استیو ری وان رو کپی می زنه!.

    وقتی "تارانتینو"ی شیاد میشه استاد!.

    وقتی "خدا" می شه هنرپیشه ی اصلی همه فیلما و سریالا.

    بازم می گم خدا پدر این dvd های زیر نویس فارسی دار را بیامرزه که ملت مارو فیلم باز کردن!...براستی خلایق هر چه ....

    سوفیا
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 22:8
    -10
    موافقم مخالفم
     

    سلام به همه دوستان

    این برنامه مرور بر آثار استنلی کوبریک در شبکه آرته:

    http://www.arte.tv/fr/cinema-fiction/Stanley-Kubrick/1731726.html

    امید غیائی
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 22:25
    -12
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    خب این چند روز نبودم ولی دفعه اول که تیتر روزنوشت رو دیدم حسابی حالم جا اومد. خستگیم برای نوشتن اون مطلب با تمام نظرات موافق ومخالفش در رفت و کلی حال کردم. حالا اومدم گلایه.شکایت. واقعا کسی حرفی برای گفتن در مورد ضد مرگ نداره؟!یا فقط در حد همون چند جمله است. خیلی عجیبه.

    باز دم صاب کافه و بعضیها گرم.

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------

    مصطفی جوادی خبری ازش نیست.

    سحرهمائی میدونم که اینجا رو میخونی، پس مخلصیم . منتظر نوشتنت هستم.دوباره مثل قبل.میدونی من نوشته های تو و حنانه رو با لهجه شیرازی میخونم!کور شم اگه دروغ بگم.

    حنانه مثل قبل نمینویسه.کم حوصله شده.

    حمیدقدرتی میدونم چته. زودتر بابا.

    علی طهرانی صفا کم مینویسی ولی خیلی میخوامت.

    امیدجعفری برگشته.

    مهدی پورامین باز هم دلم دیالوگ از مادر میخواد.میخوام تو بنویسیشون.یه مزه دیگه میشه وقتی خودت رو موقع گفتن دیالوگها تصور میکنم.

    ..........................................................................

    راستی دیدین مسابقه کامنت صدم رو تو روزنوشت قبل من از سیاوش بردم.این یعنی اینکه حالم خوبه و منتظر یه بحث درست ودرمون دیگه ام.

    راستی امیرخان در مورد کمدی رمانتیکهای مبحوث(بحث شده) در کافه نوید: فیلم جدیدی نیست ولی عروس چاق یونانی من(My Big Fat Greek Wedding) از اونهایی که وقتی دفعه اول دیدم همش میپریدم هوا.کلی حال داد.

    همین.

    مصطفی جوادی
    چهارشنبه 9 آبان 1386 - 23:51
    30
    موافقم مخالفم
     

    برای ((امید جان)) : در پای درختها تبرها، این بود خلاصه خبرها...

    برای جواد رهبر: صدای کوهن ، روی مک کیب و خانم میلر، برای من یک همچین چیزی است. لامصب!

    برای امیر جلالی : ما بیشتر!

    برای بقیه: -آخه جانی گیتار هم شد اسم؟ ...

    - کسی هس که بخواد عوضش کنه....

    برای خودم: عشق واقعی تو یک جای دیگر است و همیشه هم یک جای دیگر خواهد بود...

    وحيد
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 0:10
    16
    موافقم مخالفم
     

    سلام دوباره

    اينم از 10 تاي من(به غير از ليلا بدون ترتيب):ليلا-پري-هامون-درخت گلابي-دختردايي گمشده-شوكران-شب يلدا--بودن يا نبودن-نفس عميق-مادر- و بعد:مهمان مامان-بانو-اجاره نشينها-سارا-ردپاي گرگ-حكم-از كرخه تا راين-آژانس شيشه اي-روبان قرمز-ارتفاع پست-موج مرده-حاجي واشينگتن-سفرنامه ي شيراز-خواهران غريب-بوتيك-چند تار مو-چهارشنبه سوري-ماهي ها عاشق مي شوند-من ترانه 15 سال دارم-سگ كشي-شبهاي روشن-و چكمه كه دلم نيومد يادش نكنم.سرب و سنتوري نديدم.

    در مورد فيلمهاي خارجي:اگه مي تونستم توي تارخ صد و چند ساله ي سينما فقط اسم 10تا، 20تا، يا حتا 30تا فيلم رو ببرم، خيلي وقت پيش بيخيال اين سينما مي شدم.ولي اگه مثلا 100 تا فيلم قرار شد اسم ببريم، من هستم.

    خواب بزرگ
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 0:29
    17
    موافقم مخالفم
     

    چاقو؟ ...هی اینجا چه خبر است؟!

    تقصیر خودت است که وب نوشتت فید درست حسابی ندارد.(آخر از کجا باید فهمید آپ کرده ای؟ چاقو؟)

    نمی خوای یک فکری واسه فیدت بکنی؟


    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 2:42
    6
    موافقم مخالفم
     

    tom waits جان! يعني همه اين حرفايي كه زدي منظورت اين بود كه تو 12000 تا فيلم ديدي و از بچگي با پازوليني و تروفو محشور بودي؟ يعني اينكه همه تو قايق بادي سولاخ نشستن و اَت تويي كه سوار تايتانيك داري براي ما دست تكون ميدي؟ يا خودت هم سرنشين يكي از همين قايق بادي‌هاي درب و داغوني؟ اين طلبكاري‌هاي روشنفكرانه و فحش دادن‌هاي متفرعنانه ما رو كشته به خدا.

    حامد اصغری
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 12:42
    34
    موافقم مخالفم
     

    بابا بچه ها درباره پیشنهاد من برای تغییرات در کافه نظر بدید بلکه امیر خان قادری پیشنهاد ها رو عملی کرد.

    1.امکان تیتر گذاری مثل قدیم برای بچه ها فراهم شود.2.امکان uplodعکس برای قرار دادن عکس توسط بچه های کافه فراهم شود خودش می تونه یه عالمه عکس جالب کمتر دیده شده که همه ی ما ممکن داشته باشیم از فیلم های محبوبمون .که خودش یه قسمت باحال مثل دیالوگ های برگزیده برای سایت بشه.

    http://www.7thart.mihanblog.com/

    http://karnamehmag.blogfa.com/

    hamedasgh@gmail.com

    tom waits
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 16:26
    -18
    موافقم مخالفم
     

    در جواب به بی نام : عزیزم من همچین حرفی نزدم منم کلا 10 - 15 ساله فیلم میبینیم...خیلی هم فیلمباز نیستم...اولشم "فاسبیندر" و "گرین آوی" نمی دیدم بلکه همین مخملباف و مهرجویی و بیضایی و اینا...رو میدیدم.ولی منظورم اینه که سینمایی که کارگردان و منتقدش (حالا استثنا های یک در هزار و بیخیال، درکل می گم) چهارتا فیلم درستو حسابی ندیدن آخر و عاقبتش میشه همین بابا جان...

    نه آخه "شوکران" چه آشغالی بود که شده "نیوویو" سینمای مضمحل ایران؟!!!.تورو خدا اگه نکته ای تو این فیلم(و امثال اینا)دیدین به مام بگین شاید 2زاری ما کجه!...

    حالا همین "کیمیایی" خودمون حضرت عباسی تو عمرش 100 تا فیلم پدرمادر دار هم دیده؟!!...خیلی دوست دارم بدونم "مازیار میری" و "پیمان قاسم خانی" چنتا فیلم تو عمرشون دیدن؟!!!!

    سرپیکو
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 17:43
    2
    موافقم مخالفم
     

    سلام امیر خان خوبی؟ یه سوال در مورد (نام من هیچ کس است) این فیلم ساخته (تونینو والری) هست یا (لئونه)! توی یکی از شماره های ماهنامه فیلم. یکی از شما گفته بود که فیلم کلا مال سرجولئونه است و (والری) کار زیادی انجام نداده! میشه توضیح بدید؟ خیلی آقایی.

    امیر: راست اش چند سال پیش یه نقد راجع به این فیلم نوشتم، که لئونه تهیه کننده اش است و والری کارگردان اش. اما بحث ام سر این بود که فیلم، این قدر به دنیای لئونه، چه از نظر فرم، چه لحن و چه مضمون نزدیکه که شاید یکی از شخصی ترین آثار استاد به حساب بیاد. شاید به این خاطر در تاریخ سینما زیاد یادی ازش نمی شه که اسم والری ( که چند وسترن اسپاگتی دیگه هم در کارنامه اش داره ) به عنوان کارگردان اومده. ولی شما از دست اش ندین. مال دنیای خود استاده. همان ماجرای برخورد اسطوره و مسئله زمان.

    Z_is_dead
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 18:39
    -11
    موافقم مخالفم
     

    tom waits جان پس چی فکر کردی ؟!

    همینه دیگه!

    ما بیخبران در طلبش بیخبرانیم!

    وان یار که محملها بوده ست چه محفلها!

    زین پستوی بی خانه جان در ببری یا نه!(با کسره ی روی ن برای نه!!!)

    شاید ببری شاید گر میطلبی فکری!

    شاید بخری شاید دی وی دی دردانه!

    آمد به سرم روزی دستی،شبهی،مستی!

    وان با سر مستانه گویند چه تف تفها!

    باشد اگر آن روزی دستم برسد روزی!

    گویم به هر این خانه گوریست نه آنجا نه!

    حافظ اگرم بودم نیستم دگر مگه نه؟(با کسره مجددا")

    صادق بود(با فتحه ی روی واو) آن روزی هادی به هر این خانه!

    اینک تو بگویی کیست این هادی(هدایت) دیوانه؟!

    یادآر چه بودی تو زان پیش که بودی تو!

    اینک بروم اینک شاید بروم شاید!

    ای حافظ دیوانه ما را که برد خانه؟!

    شاید برساندمان مولانا با ماشینش!

    کاین روز که میگردد او خیره به دربستی!

    شاید برساند پول قسط آخر به صاحبخانه!

    تا او بتواند باز موهوم شود باز باز!

    با یاد شمس تبریزش پایان دهد با گازی

    در میز آشپزخانه!

    بسه دیگه حالم بهم خورد!

    عق عققققققققق!

    (z_is_dead)

    سروده شده در دهم آبانماه یکهزار و سیصد هشتاد و شش هجری شمسی!!!!!

    مصطفي انصافي
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 18:58
    -12
    موافقم مخالفم
     

    داخل پرانتز: اصولا من و علي طهراني صفا حرف هاي همديگر رو نمي فهميم!

    مصطفي انصافي
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 20:22
    2
    موافقم مخالفم
     

    محمد علي بهمني

    در اين زمانه بي‌‌هاي و هوي لال پرست

    خوشا به حال كلاغان قيل و قال پرست

    چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را

    براي اين همه ناباور خيال پرست؟

    به شب نشيني خرچنگهاي مردابي

    چگونه رقص كند, ماهي زلال پرست !

    رسيده‌ها چه غريب و نچيده مي‌‌افتند

    به پاي هرزه علفهاي باغ كال پرست!

    رسيده‌ام به كمالي كه جز اناالحق نيست

    كمال دار براي من كمال پرست

    هنوز زنده‌ام و زنده بودنم خاري است ـ

    به تنگ چشمي نامردم زوال پرست

    محمد حسین آجورلو
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 21:51
    37
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    1-عطص جان من از طرفداران هدایت نیستم این رو اول بگم اما بعد اگر هدایت خودکشی کرد به خاطر این بود که ...اش به اندازه کله من و تو بود. اصلا مگه تو این دنیا چی هست که ارزش زنده موندن داشته باشه؟ سینما و هر بهونه دیگه ای هم جز خود گول زنی چیز دیگه ای نیست.زیاد زندگی کردن مگه چیزی جز زیاد عذاب بردنه؟ البته یک راهی برای اینکه عمق گند بودن دنیا رو حس نکنی هست اون هم اینه که خودت رو بزنی به خریت.

    2-لیست فیلم های من اول بوچ کسیدی و ساندانس کید و بعد بدون ترتیب بیلیارد باز- لوک خوش دست- کازابلانکا- املی پولن- سینما پارادیزو- کیل بیل- مخمصه- ادوارد دست قیچی- زنده باد زاپاتا

    3-چهارتا هم بیشتر ایرانی ندارم لیلا- سگ کشی- ارتفاع پست- لیلی با من است.

    4-داریوش جزو خواننده های محبوب من نیست اما از دیروز یک آهنگش رو کشف کردم که تو این دو روز بیشتر از چهل بار گوش کردم اسم آهنگ "روزنه" است.گفتم شما هم در جریان باشید.

    5-ساسان هم که به سلامتی قهر کرد.

    جواد رهبر
    پنجشنبه 10 آبان 1386 - 21:52
    17
    موافقم مخالفم
     

    "امان از آن منوهای جاودان"

    * راستش این مطلب رو باید پیش از این می نوشتم وقتی امیر جان درست یکی از دلمشغولی های این سالهایم را نشانه رفته بود: The Criterion Collection . شاید خیلی خوش بخت باشم که در جوانی این فرصت برایم پیش آمده که این کمپانی شکل بگیرد و این طوری بزند وسط خال. آن هم از همه نظر: ارائه ی فیلم های بزرگ سینما به نحو احسن! وقتی داشتم واسه اینگمار برگمان مطلبی می نوشتم

    http://barrylyndon.blogfa.com/post-40.aspx

    هی منوهای دی وی دی فیلم های برگمان جلوی چشمانم می رقصیدند. طاقت نیاوردم و یکی از آنها را گذاشتم به جای عکس فیلم. چقدر سخته از فیلمی مثل "همچون در یک آینه" یک نمایی دربیاری که جان کلام رو بتونه منتقل کنه اما طراح های کرایتریون کارشونو خوب بلدن و این رو ثابت کرده اند. لیست دی وی دی های این کمپانی رو حتما ببینید. برای تروفو و بونوئل چه کاورهایی زده اند... http://www.criterion.com/asp/index.asp

    همش عالی اند: برای آثار سینمای امریکا، ژاپن ...

    اون زمان احساسم این بود: ( خدا بگم چه کار نکنه این طراح های کرایتریون رو به خاطر این منوهای جاودان)

    * حالا که بحث "ضدمرگ" داغ است و توی سینمای جهان بچه ها براش پرونده زدن اینو گوش کنید: http://buddiespecial.googlepages.com/02-smith-BabyItsYou.mp3

    * به مصطفی جوادی: صدای مرگ زده ی سرشار از زندگی کوهن در فیلم استاد آلتمن جان تازه ای می بخشد به آدم... مرسی از همراهی ات!

    "دعوا داشتن یا نداشتن، مسئله این نیست"

    * به علی طهرانی صفا: دوست نادیده، خودت لحن مرسوم در خطاب کردن بچه های کافه را با "ببخشید آقا پسر!" مقایسه کن. بعدش هم من به طور کلی گفتم. وقتی می شه با لحن ملایم بحث کرد لزومی نداره با لحن تند با هم حرف بزنیم. نظر همه هم برام محترمه. فقط یک چیز را قبول نمی کنم: رد کردن هنرمندان با دلایل احساسی و مصلحتی. همین! وگرنه اگر دلایل منطقی باشه ما مخلصیم و دربست قبول می کنیم. فکر کنم بهتره همین جا بحث دعوا داشتن یا نداشتن رو تموم کنیم. خیلی کتاب نخونده و فیلم ندیده و موسیقی گوش نکرده مانده رو دستمان...

    * به مصطفی انصافی: چاکریم!

    * راستی با لیست دوستان کلی صفا کردم. باید می گفتم. ایول به امید جعفری و Z_is_Dead : با دیدن نام ناخدا خورشید در لیست هایتان کیف کردم.

    * حامد جان ایده های خوبی است. حالا فعلا لینک عکس ها را بده از دیدنشون بی نصیب نمونیم.

    قربان همگی...

    http://barrylyndon.blogfa.com

    ساسان.ا.ك
    جمعه 11 آبان 1386 - 0:53
    -3
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    ما كه چيزي نشنيديم پس بي خيال.

    1) حامد جان مرسي. عزيز هر كاري كه دوست داري انجام بده.

    2) آقا اين جشنواره رويش هم با تمام بدي هايش تمام شد. مي خوام مثل محمد حقيقت كه واسه كن خاطرات مي نويسه منم خاطره نويسي كنم ولي بعدا.

    3) نيما رو هم ديديم. باهاش عكس هم گرفتيم. حال اساسي داد. البته رضا درستكار ، امير پوريا ، حسين معززي نيا ، مسود فراستي ، محمود كلاري وعلي معلم( و حتي هومن سيدي )رو هم ديديم. راستي امير پوريا خوش تيپ ترين منتقديه كه تا حالا ديدم.( غير از علي معلم )

    4) يك خاطره: هميشه با خودم گفتم يه جاهايي كه حتي حق با توئه آدم بايد عقب نشيني كنه ( فقط يه جاهايي نه همه جا ) چون شايد به اون چيزي كه حقشه برسه ولي يه

    سري چيزاي ديگه رو از دست مي ده. شبي كه كيميايي قرار بود بياد تو تلويزيون اومدم خونه . ديدم رفيقم ( گفته بودم كه تو خونه دانشجويي زندگي مي كنم )داره با آب و تاب

    درباره برنامه نود اون شب حرف مي زنه كه چه و چه قرار است اتفاق بيفته و فلاني و فلاني ميان تو برنامه . با غرور تمام گفتم : شرمنده امشب نود بي نود. امشب كيميايي

    مياد تلويزيون ( فكر نكنم تا قبل از آشنايي با من حتي اسمشو شنيده باشه ). اونم گفت : نخير داداش امشبو شما بايد بي خيال بشين... خلاصه اولش كل كل دوستانه

    بود ولي بعد ديدم داريم يه جورايي وارد دعوا ميشيم. يه چيزي من گفتمو بعدش اونم يه چيز ديگه. ديدم ديگه خود دعوايه. ديگه هيچي نگفتم ولي اون داشت همينجور مي

    گفت ( تو كوچكتر از مني و ... ) اگه جواب مي دادم ديگه به ناسزا گفتن هم مي كشيد. ديگه ساكت شد ولي قضيه حل نشده بود.ساعت 10شب بود و كيميايي قرار بود 11/

    15 بياد. لباسامو پوشيدم و از خونه زدم بيرون. رفتم خونه خاله و باپسر خاله نشستيمو استاد رو تماشا كرديم. اگه اونجا مي موندم شايد كارمون به زد و خورد هم مي كشيد.

    اين احتمال وجود داشت كه بتونم حرفمو به كرسي بنشونم ولي ديگه اون رفاقتي كه با دوستم داشتم رونمي تونستم برگردونم. الانم كه چند روزي گذشته همه چيز خوب شده و با همديگه داريم حال مي كنيم.

    خلاصه اينكه گاهي بي خيال گفتن و عقب نشيني كردن بهتر از جنگ و جدله. پس بي خيال.

    5) بعد از طي كردن يه دوره فيلم درماني و ديالوگ درماني و نوشتن درماني ، حالا دارم روي يك متد جديد بنام بي خيال درماني كار مي كنم. پس همه با هم بگيم بي خيال ( روزي 3 دفعه براي شروع خوبه ).

    6) يه ديالوگ توپ واسه امروز در نظر گرفتم كه فقط يه نفر ميتونه بگه مال كدوم فيلمه و فقط هم خودش مي دونه پس بقيه بگن بي خيال :

    _ احتمالات مثل جاذبه است. نمي توني با جاذبه مذاكره كني.

    راستي يه ديالوگ تكراري ديگه : ما ز ياران چشم ياري داشتيم!!!

    farzin
    جمعه 11 آبان 1386 - 2:44
    35
    موافقم مخالفم
     

    با عرض سلام به نظر شما رد پای گرگ فیلم با ارزشیه که در فهرست فیلم های شما باشه شاید شیفته اسب سواری فرامرز قریبیان در میدان فردوسی شدید؟

    امیر: دقیقا فرزین عزیز! و برف اش و تهران اش و لباس هایش و دربندش و تارش و...

    خاطره آقائیان
    جمعه 11 آبان 1386 - 4:23
    -31
    موافقم مخالفم
     

    سلام و جمعه همگی خوش

    1.پوریا پورزند عزیز تمام حرفهای شما متین ولی می دونید مسئله سر چیه!؟حرف سر عشق نه توقع و انتظار از بقیه.هر چی می خواد پیش بیاد زیاد مهم نیست.من تا انرژی دارم تخته گاز می رم.

    و اینکه اگر چه من اصلا ادعایی در خوب بودن کارم ندارم چرا که در این زمینه خیلی بی تجربه تر و نا پخته تر از اونم که بخوام ادعایی داشته باشم ولی از یه جایی باید این تغییرات شروع بشن دیگه.من سعیم این بوده که صفحه ی سینمایی رو از روال عادی اون خارج کنم زیاد مهم نیست بعد چی سرم بیاد همین که یک قدم مثبت هم برداشته باشم برام کافیه.به هر حال از تذکرتون ممنونم...

    2.تنها از تصور اینکه از محبوب های جهان بخوام تاپ تن مشخص کنم مخم صوت می کشه.من خودمو از این یکی معاف می کنم.

    ولی از تاپ تن های سینمای خودمون یکی رو از قلم انداختم که دلم نیومد نگمش:درخت گلابی

    3.یه جایی یکی از فاکنر گفته.یادی از رمان محبوبم"گور به گور"بکنم که هر وقت اسم فاکنر میاد نمی تونم ازش همین جوری بگذرم...

    4.از لینک های خوبی که آقا جواد می ذارن تشکر میکنم.آخر هر هفته کلی فاز مثبت منتقل می کنید.دست مریزاد!

    5.اینم لینک من.حالا که بحث کوهن داغه این آهنگ رو با متن شعرش داشته باشین و ببینید شعر از این Ironic تر هم توی کره ی خاکی وجود داره!؟

    http://www.emp3world.com/mp3/27372/Leonard%20Cohen/I'm%20Your%20Man

    If you want a lover

    I'll do anything you ask me to

    And if you want another kind of love

    I'll wear a mask for you

    If you want a partner

    Take my hand

    Or if you want to strike me down in anger

    Here I stand

    I'm your man

    If you want a boxer

    I will step into the ring for you

    And if you want a doctor

    I'll examine every inch of you

    If you want a driver

    Climb inside

    Or if you want to take me for a ride

    You know you can

    I'm your man

    Ah, the moon's too bright

    The chain's too tight

    The beast won't go to sleep

    I've been running through these promises to you

    That I made and I could not keep

    Ah but a man never got a woman back

    Not by begging on his knees

    Or I'd crawl to you baby

    And I'd fall at your feet

    And I'd howl at your beauty

    Like a dog in heat

    And I'd claw at your heart

    And I'd tear at your sheet

    I'd say please, please

    I'm your man

    And if you've got to sleep

    A moment on the road

    I will steer for you

    And if you want to work the street alone

    I'll disappear for you

    If you want a father for your child

    Or only want to walk with me a while

    Across the sand

    I'm your man

    If you want a lover

    I'll do anything you ask me to

    And if you want another kind of love

    I'll wear a mask for you

    مریم.م
    جمعه 11 آبان 1386 - 7:55
    7
    موافقم مخالفم
     

    سلام

    تو رو خدا برام دعا کنین یه ذزه سرم خلوت شه با این درس های لعنتی گرفتارم

    راستی چه خوب شد یه بچه رشتی پیدا شد

    میدونم دیر شده ولی ببخشید

    اقای ساسان.ا.ك گفته هاش در مورد امدن اقای کیمیایی خیلی جالب بود و من هم فکر نمیکردم توی تلویزیون ایشون رو ببینم

    راستی یه جوری شدم وقتی که گفتین با رد پای گرگ کیمیایی رو شناختین اخه من با حکم (که فقط سیزده و چهارده سالم بود) اقای کیمیایی و یا بهتر بگم سینما ی خوب رو شناختم

    خیلی این جملتون جالب بود(چقدر خسته، چقدر مظلومانه، چقدر كم حرف چقدر زخم خورده به نظر مي

    رسيد. او خود قيصر بود، او خود سيد بود، او خود امير علي بود، او خود (((رضا بود، او خود كيميايي بود

    اقای قادری راست میگه حسابی قضیه رو برای همه روشن کرد:حرف من این است که چرا این قدر زود باید پای سانسور را وسط بکشیم؟ به هم اعتماد داریم. پس اول برویم سراغ هزار احتمال دیگر و بعد به این احتمال هم فکر کنیم.

    به اقای تام ویتس:حالا 100تا نه 50تا مهم اینه که چی میسازن و اینکه به نظرم ما باید حال سینما رو بهتر کنیم نه اینکه همش نگاه نا امیدانه ای بهش داشته باشیم

    راستی پیشنهاد های اقای اصغری هم جالب بود نظر شما چیه اقای قادری؟

    امید غیائی
    جمعه 11 آبان 1386 - 12:30
    -9
    موافقم مخالفم
     

    لازم شد باز هم توضیح بدم که ایده ""صدمین کامنت" مال سیاوش پاکدامن عزیز بود.

    گفتم کپی رایت رو دوبار رعایت کنم.

    همین.

    علی طهرانی صفا
    جمعه 11 آبان 1386 - 13:42
    -2
    موافقم مخالفم
     

    برای جواد رهبر (و مصطفی انصافی): برای خودم متأسفم. در ضمن به بزرگی تان ببخشید اگر حال و هوای مطالعه و فیلم و موسیقی تان کمی مشوش شد. تا یادم نرفته این را هم بگویم. بهتر است در میان کتابهایی که می خوانید چند جلد منطق نیز بگنجانید. می دانید. منطق پیش نیاز همۀ کتاب هاست.

    رضا
    جمعه 11 آبان 1386 - 16:27
    7
    موافقم مخالفم
     

    1- تام ویتز ( فونت انگلیسی من هیچوقت کار نمی کند ) راستش به نظرم در ایران تعداد کسانی که به جای غر زدن درباره ی مشکلات و نمی دانم سینما و این حرف ها سعی کرده اند آن کاری که از دستشان بر می آید را انجام دهند خیلی کم است . این که بخواهی با ارقام بازی کنی و بگویی ما جماعت عقب مانده ای هستیم کاری ندارد . اینکه راجر ایبرت فلان قدر فیلم دیده و تروفو 12 هزار تا را که همه می دانند . تو بگو خودت که آن همه فیلم دیدی چرا کاری نمی کنی ؟ می دانی ؟ من دست همان فریدون جیرانی را به خاطر همان فیلم پارک وی می بوسم . دست حاتمی کیا را هم به خاطر حلقه ی سبز و دست هر کارگردانی که اعتبارش را کنار بگذارد و سعی کند چیز جدیدی ارائه دهد . اگر جیرانی فیلم نمی ساخت و همان منتقد می ماند کسی باز هم اینقدر به او فحش می داد ؟ شاید ما امروز به او بخندیم اما تاثیرش را سال ها بعد خواهی دید . بالاخره کسی نباید از جایی شروع کند. سینما ی ایران تا کی باید مثلث عشقی نشان دهد ؟ وقتی هم کسی می خواهد راه تازه ای در این سینما باز کند کسانی مثل تو گوشه ای می نشینند و می گویند چه خوب از فلان فیلم و فلان کارگردان تقلید کرده .( البته اسم آن چیزی که می گویی ادای دین است ، کپی برداری به چیز دیگری می گویند)

    اینکه می گویی حاتمی کیا عشق لینچ می شه ، یعنی تو نه حاتمی کیا را شناخته ای نه لینچ . وقتی چشم بسته می گویی کارگردان ها فیلم ندیده اند ( آن هم از نوع پدر مادر دار ) یعنی تو به شدت علاقه داری غر بزنی .

    تو که احتمالا عامه را روزی سه وعده ( پیش از غذا) نفرین می کنی ، چقدر سعی کرده ای تاثیر گذار باشی ؟ چقدر سعی کرده ای باور هایت را فقط مطرح کنی ؟ کیومرث پور احمد می گوید :" سعی می کنم هر روز پوستم را کلفت تر کنم ، آخر در این مملکت کار فرهنگی فقط پوست کلفت می خواهد "می دانی بخشی از این پوست کلفتی بابت چه کسانی است ؟

    2- خیلی وقت است دیالوگ ننوشته ام . دلم تنگ شده …….

    حکم را دوست ندارم ولی از این دیالوگ اش خیلی خوشم آمد :

    عزت الله انتظامی : صادق هدایت می گفت مرگ سرمایه ی آدمه ….. هر وقت گرفتار شدی از سرمایت استفاده کن .

    چند تار مو : ایرج کریمی : راستی کی می خوای شعرات رو چاپ کنی

    دختر : هر وقت پولدار شدم . فقط می ترسم اونوقت دیگه شعر نگم

    حلقه ی سبز ( که به خوب در آمدنش کلی امیدوارم . در همین دو قسمت چند صفحه یادداشت نوشته ام که شاید روزی بتوان از آن چیزی در آورد ) . حمید فرخنژاد : قلب اینو بدین به اون .

    3- پیروزی هم امروز می بره . شک نکنید که حرام است . استقلال ها ………. چی بگویم ؟ امیدوارم دسته یک نروید . فقط !

    یا حق

    امیدغیائی
    جمعه 11 آبان 1386 - 17:11
    -9
    موافقم مخالفم
     

    این لیست "صد آدم باهوش زنده دنیا" ست. گفتم شاید بد نباشه یه نگاه بندازین.دقت کنین هنری ها تقریبا قبضه اش کردن.سینماگر و نویسنده و شاعر و آهنگساز وخواننده. سیاست مدارها هم در اقلیت هستن.نوام چامسکی هم که زبانشناس مورد علاقه منه احتمالا به خاطر نظریه هاش تو زبانشناسی و انقلابی که به راه انداخت اسمش هست. اگرنه سیاسی بودنش خیلی مهم نیست. این آدرس لینک: http://links.p30download.com/archives/6862.php ولی دقت کنید یه سری آدم رو تو یه رده هوشی قرار داده و شماره ها خیلی جاها تکراریه. مهندس علی جوان از ایران نفر 12 هستش که واقعا جای افتخار داره. استیون اسپیلبرگ 26 و مریل استریپ 49 و جرج لوکاس 72 کن راسل 83 و........ تارانتینو نفر صدمه. اینها سینمائی ها بودن. کلی خواننده و اهنگساز هم هست.ولی شماره 43 از همه بهتره. این دیگه با خودتون. همین.

    امیر: چند تا سینمایی دیگه هم بودند امید جان؛ جان لسه تر کمپانی پیکسار 58، هانس زیمر و جان ویلیامز آهنگساز 72 و از همه مهم تر و در رتبه چهارم فهرست، مت گرونینگ؛ یکی از خالقان عشق جدید من خانواده سیمپسون در رتبه 4... هورا!

    مصطفی انصافی
    جمعه 11 آبان 1386 - 17:43
    -20
    موافقم مخالفم
     

    چند دقیقه ای هست که (( عادت می کنیم )) زویا پیرزاد تموم شده. خیلی رمان خوبی بود. حکایت زنی در تهران این روزها که گریبانگیر مشکلات زیادیه. تضاد طبقاتی وgeneration gap ( یه جایی خوندم شکاف نسل ها. نمی دونم ترجمه درستیه یا نه. دیگه به هیچ ترجمه ای اعتماد ندارم ) بدجوری توی داستان به چشم می آد بدون این که ذره ای به شعاری شدن نزدیک بشه. به هر حال پیشنهاد خوبیه برای اونایی که می خوان یه رمان جدید رو شروع کنند.

    سحر
    جمعه 11 آبان 1386 - 18:56
    4
    موافقم مخالفم
     

    چرا بوتیک تو فهرستت نیست ؟؟!!!!!واقعا که حتما بخاطر اینکه گلزار توش بود! هنوزم با گلزار مشکل داری ؟؟میشه دلیلشو بپرسم ؟؟حقتو خورده ؟

    حنانه سلطانی
    جمعه 11 آبان 1386 - 22:44
    -15
    موافقم مخالفم
     

    1-" شیوه برخوردمون چیه؟" " چیه؟" " مقامات پنج گانه"( البته اینجا ده گانه!) ولی از کدامشان باید بگویم؟ از حمید هامون، " حمید! ذلیل مرده!" تو که منو کشتی! از لیلا و دختر رضا " که اگه اصرار مادر جون نبود اون هیچ وقت پا به این دنیا نمی ذاشت." از میم که " دستهای مهتابی اش را به چشمان خواب آلودش می سایید. می سایید! طره های سیاه و بریده بریده اش را... طره های سیاه و بریده بریده اش را... بگیر بینیم بابا...اُه " از آیدا که بهتر از ما نکته اش را گرفته بود یا از اتی که فقط یک شلوار گرفته بود!" شما یه شلوار بده، من اینو در میارم بهتون میدم اگه هم فکر می کنید دس دوم شده شمام یه شلوار دس دوم بدین به من پام بکنم. والله!!" از سعید که چه جوابی بهتر از سرفه هایش بود؟ از حاج کاظم که " التماس دعا داریم". چیه؟ " کجای حرفم بوی گدایی می داد؟" صادق خان مشکینی کجای کاری؟!" اینجا پنچاه مترم از خط مقدم جلوتره!" از مجید، ناخدا، طوبا، مادر، استاد رویا، سیما ریاحی، حامد احمد زاده.... " میدونی حامد همیشه از آخرش می ترسم"...

    2- برای امید غیائی:

    گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست/ نقش غلط مبین که همان لوح ساده ایم

    امید جان خیالت راحت! از چند روز دیگر باز هم روی در و دیوار سایت فقط اسم من را می بینی! نمی دانی چقدر خوشحالم که دوباره اینجایی و مثل قبل رو به راه.

    ثاميه
    جمعه 11 آبان 1386 - 23:59
    3
    موافقم مخالفم
     

    اينا ميخواستن از گلزار باج بگيرن اما گلزار چون مثل بعضيها باج بده نيست حالا باهاش بد شدن. اگه باج داده بود الان اسمش بالا و پائين سايت ميدرخشيد اما همون بهتر كه اين بچه پرروها رو نداد.

    ساسان.ا.ك
    شنبه 12 آبان 1386 - 1:22
    -1
    موافقم مخالفم
     

    سلام.

    دلم ميخواد نود ونهمين كامنت باشم.

    1) اول كاري بگم بي خيال تا يادم نرفته.( شما هم بگين.)

    2) جواد عزيز آهنگت خيلي معركه بود. ما منتظري دوميش هستيم.

    3) از خيلي قبل تر دلم ميخواست تاپ تن خودمو معرفي كنم. ولي با خودم گفتم من كه فيلم زيادي نديدم. پس بيام يه جور ديگه تاپ تن خودمو معرفي كنم.( 10 فيلمي كه ساسان را تكان داد ):

    1) راننده تاكسي.

    2) پاپيون

    3) ردپاي گرگ ( دلم ميخواد دوباره ببينمش )

    4) قيصر

    5) گوزن ها

    6)من ترانه 15 سال دارم.

    7) دختري با كفش هاي كتاني ( به جان خودم راست ميگم اون زمان حالگيري حسابي بود )

    8) ديگه چه خبر

    9و10)دوتاي آخري رو نمي گم تا فيلمسازها از من ناراحت نشن.

    ____________

    نگفتي ديالوگم مال كدوم فيلم بود؟

    مرجان
    شنبه 12 آبان 1386 - 1:30
    -16
    موافقم مخالفم
     

    من هم بانظر چندنفری را جع به بوتیک موافق به نظر من این

    فیلم فوق العاده است بعد از چهار سال دوباره داشتم می

    دیدمش همه چیز سر جای خود بازی ها عالی و بسیار زیر پوستی

    بهترین کارهای نقش آفرینانشون محسوب می شند مخصوصا درباره گلزار

    Armin Ebrahimi
    شنبه 12 آبان 1386 - 2:31
    -2
    موافقم مخالفم
     

    نوشتنِ این اون هم اینجا که عمومیت داره شاید کارِ جالبی به نظر نرسه.اما به هر حال کاریه که دیگه انجام دادم.می خاوستم به آدرس شخصیت مِیل کٌنم؛ولی می بینی که نکردم!

    یک ترانه برای امیرِ قادری.نوشته ای جانانه در این گندآبِ «منم منم»!

    کولیِ خوش رنگ

    رنگا رٌ آفتاب کٌن ، شعله ی بی آخر!

    طرحی بکش از روز تو شامِ این کافر!

    رنگینه شو در من ، حاکم کٌشِ بیدار!

    بِبَر این برده ی تاریکٌ از جنجالٌ از بازار!

    آیینه ی بی لب ، من رٌ تو من بشکن!

    پایان کابوسی در ایستگاهِ تِرَن!

    بومِ نقاشیتٌ وردار منٌ تازه تر بِکِش!

    کولیِ رنگین کمون! واسه دیوارا دَر بِکِش!

    هر جا مردِ زشتی رٌ تنها دیدی، کاری بکن!

    واسه ش هزارون هزار از چپٌ راست دختر بِکِش!

    اگه دستات واسه خون کردنِ دیو خیلی کوتاس

    دستِ کم چشمای دیوٌ تَر بِکِش! تَر بِکِش!

    من مٌرتدٌ بی حرف ، تاوانِ من فرداس!

    بی تو حضورِ شب همیشه پادرجاس!

    همه به تب درگیر ، همه دٌچارِ خواب!

    وردار قلم هاتٌ ، رو مرثیه بتاب!

    رنگا رٌ آفتاب کٌن ، تا بگذره دیروز!

    هم زاده ی خورشید ، در این تنِ خودسوز!

    بومِ نقاشیتٌ وردار منٌ تازه تر بِکِش!

    کولیِ رنگین کمون! واسه دیوارا دَر بِکِش!

    تو یه فکری کٌن به حال آدمای بی نشون!

    واسه بچه های تنها مادرٌ پدر بِکِش!

    برای دخترک غمگینِ کوه قصه بباف!

    واسه دهقانای خسته ی رو خاک چَپَر بِکِش!

    آرمین ابراهیمی

    هراسی ندارم از واژه دزدانِ معاصر! نه! هراسی ندارم! «یغماگلرویی»

    سوفیا
    شنبه 12 آبان 1386 - 7:47
    -3
    موافقم مخالفم
     

    give me a leonard cohen afterworld

    so I can sigh eternally

    I`m so tired I can`t sleep

    I`m a liar and a thief

    sit and drink pennyroal tea...

    سلام

    ۱- خاطره خانم مرسی. ولی نمی دانم چرا لینک هایی رو که شما می گذارید نمی تونم دانلود کنم. وقتی وارد سایت میشوم و روش کلیک می کنم ارور می ده یا به هر حال نمی شه...

    2- «برج شیءی ست دراز و عمودی شکل که آن را با آجر درست می کنند. آجرهایی که کارگران افغانی و کردستانی می سازند. پس رونق برج سازی در تهران باعث رونق اقتصاد افغانستان و کردستان می شود....

    تراکم یعنی مقدار فضایی که هر نفر حق دارد اشغال کند. اما معلوم نیست چرا هنوز تراکم برای بابک جان که در کار ساختمان است (یعنی برج می سازد) ۳۰۰ متر است و برای اصغرآقا و خانواده اش که او هم در کار ساختمان است(یعنی آجر می سازد) نفری ۵ متر؟.....

    بازارچه ها فرزندان بازاربزرگ هستند که در آنها فرزندان بازاری ها خرید می کنند و کافی شاپ می روند........

    دختران امروز بی خیال شوهراند. سرنوشت شان هم به انصاف خودشان بستگی دارد....

    این جملات عجیب احتمالا برایتان آشناست اگر شاهکار تجربی و مدرن شگفت انگیز مسعودبخشی را دیده باشید. «تهران انار ندارد» را که بارها فرصت تماشایش را از دست داده بودم بالاخره در هفته فیلم مستند خانه سینما دیدم. و براستی به وجد آمدم. فکر می کردم فیلم خوبی باشد ولی نه دیگر تا این حد. واقعا مدتها بود اینقدر لذت نبرده بودم و نخندیده بودم(خنده ای تلخ البته) با یک فیلم. به جرات می توانم بگویم این یک تجربهء بی نظیر است در سینمای ایران. چقدر ایدهء استفاده از فست موشن درست و عالی بود. چقدر تلفیق خط داستانی ارجاع به خود با موضوع اصلی دوست داشتنی از کاردرآمده. چقدر تکرارها و استفاده از فیلم های آرشیوی خلاقانه است. چه بی نظیر و درخشان است این لحن ironic نریشن که پراست از جناس های لفظی و شاعرانگی و هوشمندی. این فیلمی ست که پشت تک تک نماهایش فکر و تحلیل و تحقیق هست و برایش انرژی صرف شده. حتی انتخاب ترانه های قدیمی بسیار یکدست و با سلیقه است. طوری که آدم احساس می کند «جبرجغرافیایی» محسن نامجو هم ادامهء همانهاست و از همان جنس. در عین حال فیلم را می شود به خاطر هجوها و سطوح ارجاعی فراوان اش یک اثر پست مدرن دانست. از ناصرالدین شاه... مخملباف گرفته (که به نظرم به نوعی الگوی بخشی بوده) تا مستندهای کامران شیردل(راستش اسم فیلم من را یاد تهران پایتخت ایران است شیردل انداخت. صحنهء کارخانهء اتومبیل هم یادآور تیزر پیکان بود و صدای نصرت کریمی و این فرم بازیگوش ارجاعیست آشکار به «اون شب که بارون اومد»(این هم به نظرم الگوی مدل روایت فیلم بوده)) تا اسطورهء فروغ و نوستالژی تهران قدیم و وضعیت اقتصادی امروز و مهاجرتها و مشکل مسکن و....هیچ چیز از تیغ تند هجو (و در عین حال نگاه سالم و انسانی و ازسر مهر)در امان نمی ماند. حتی فیلمساز با بازیگوشی خود و گروهش را هم وارد این دایره می کند. بازیگوشی ای حقیقتا کمیاب و لذت بخش. «تهران انار ندارد» درواقع شبیه هیچ مستند دیگری نیست. اصلا به نظرم جفاست اگر آن را صرفا یک مستند بدانیم.(همان توصیف طولانی ابتدای تیتراژ به خودی خود گویاست!)

    این فیلم کسی ست که تاریخ سینمای مستند قبل از انقلاب را هضم کرده. با سینمای روز دنیا آشناست و می خواهد در عین حفظ کمال گرایی هنری با مخاطب امروز ارتباط برقرار کند. این متن نریشن (که امیدوارم یک روز جایی چاپ شود و از لذت خواندنش بی نصیب نمانیم) نوشتهء کسی ست حقیقتا آشنا با ظرافتهای ادبی و طنز و خبر از عمق غبطه برانگیز دانش و مطالعه می دهد.

    من مسعود بخشی را نمی شناسم , ولی موقع تماشای فیلم به خودم می گفتم چه تکنیک قوی و ایده های جاه طلبانه و چه احساس و نگاه تازه و مهربان و دوست داشتنی دارد. کاش باز هم فیلم بسازد.....

    «تهران انار ندارد» بی شک بهترین محصول چند سال اخیر سینمای ایران است. به نظرم حتی یکی از قله های منحصربفردسینمای بعداز انقلاب و اصلا یک نمونه مثال زدنی در کل تاریخ سینمای ایران.

    خلاصه دوستان , پیشنهاد می کنم اگر باز فرصت تماشایش پیش آمد از دست ندهید.

    ۳- «عشق هم سهمش برای ما شناست میان ماهیان تاریک اعماق , به ساعاتی که دریا هیچ نیست مگر همهء هول هستی.»

    رمان رضاقاسمی (وردی که بره ها می خوانند) تجربه عجیب و مجذوب کننده ای بود. آمدم یکی دو صفحه بخوانم دیدم رفتم تا آخرش و نفهمیدم کی تمام شد. البته به خاطر درهم آمیختن چند خط داستانی و رفت و برگشت های زمانی و اینها کمی دشوار بود و درعین حال بسیارپرکشش , دقیقا به همین دلایل. چه فضا و لحن اندوه زده و غمگینی هم داشت. چه تلخی غریبی تنیده بود در تار و پود رمان و شخصیت راوی.... به نظرم با فضای رمان قبلی که از ایشان خوانده بودم (همنوایی شبانه ارکستر چوبها) تفاوت داشت. یک جور سنگینی و آرامش و حتی وارستگی و پذیرندگی پر از غم در برابر بی رحمی مکرر و غیرقابل تغییر جهان درش هست. حتی روایت خیلی رءال تر شده و دیگر از آن پاساژها و توصیف های سوررءال و ابزورد و کافکایی کمتر اثری هست. نثر البته همان نثر باشکوه و محکم و پر وسواس است. با همان طنز و پوچ گرایی و فلسفه بافی ها(که عجیب آدم را یاد کوندرا می اندازد) و همان صراحت و راحتی بی نظیر. چه خوب و مایهءافتخار است که الان و در این نسل نویسنده ای داریم (به اعتقاد من) همتراز هدایت.و قابل مقایسه با بزرگان ادبیات جهان. دوستان دیگری که خوانده ایدش لطفا نظر بدهید

    ۴- جناب آقای انصافی , این شاید صرفا سلیقه شخصی باشد , ولی راستش رمانی که توصیه کرده اید چندان ارزش توصیه کردن ندارد. آن هم بعدچندسال که تب زویاپیرزاد هم فروکش کرده. اتفاقا به نظر من شعاری ست و حتی تا حدی پیش پا افتاده. (البته ویژگیهای مثبتی هم دارد.) یک نمونه خیلی بهتر از این نوع مثلا «سرخی من از تو» سپیده شاملو را می شود نام برد. نمی دانم خوانده اید یا نه. اگر خوانده اید مقایسه شان کنید با هم!

    ۵- این بازی انتخاب بهترین فیلم های عمر هم بازی عجیبی ست. واقعا چطور می شود حق مطلب را ادا کرد؟ چطور ممکن است انتخاب؟ در نهایت به نظرم صرفا یک جور بازی لذتبخش است و نباید خیلی زیاد جدی گرفتش. البته حوصله و تمرکز فکر کردن هم می خواهد ...

    ۶- راستی یک پیشنهاد : چطور است بهترین کتابهای عمرمان را هم انتخاب کنیم؟

    ۷- چه فیلم عجیب و هولناکی ست این غلاف تمام فلزی! فیلمهای کوبریک (حتی پرتقال کوکی! و بری لیندون!) را پشت سر هم شبکه آرته می خواهد پخش کند , دوستانی که ندیده اید حیف است از دست بدهید!

    http://www.arte.tv/fr/cinema-fiction/Stanley-Kubrick/1731726.html

    سوفیا
    شنبه 12 آبان 1386 - 7:49
    -8
    موافقم مخالفم
     

    به آقای علی تهرانی صفا: پوچ گرایی (البته راستش متوجه نشدم منظورتان از این کلمه دقیقا چیست)یک جهان بینی و دیدگاه شخصی ست و برآمده از زندگی و تجربه هایی که هر کس از سرگذرانده (به خصوص در کودکی) و نتایجی که براساس برخوردهای اطرافیان و ناکامی ها و تفکرات خودش به آنها رسیده. این وسط البته تجربه آثار هنری و ادبی هم موثر هست , ولی مطمءنا کسی که چنین دیدگاهی نداشته باشد با خواندن آثار هدایت یا هر نویسنده دیگری به آن گرایش پیدا نمی کند. بنابراین اگر با جهان بینی هدایت مشکل دارید که دیگر بحثی نیست. بله منطق حقیقتا چیز لازمی

    ست. به خصوص پیش از اینکه بخواهید چیزی را به دلایل شخصی نفی کنید.

    سوفیا
    شنبه 12 آبان 1386 - 7:59
    -7
    موافقم مخالفم
     

    ....something in the way

    آن مستند دربارهء کرت کوبین را که بالاخره ندیدم هنوز , ولی فیلم نسبتا جدید دیگری هست از سری مستندهایی که دربارهء آلبوم های کلاسیک و ماندگار موسیقی راک ساخته اند. دربارهء آلبوم never mind نیروانا. مصاحبه با درامرز و بیسیست گروه و مسءول کارهای فنی ضبط و... تکه هایی از کنسرت ها و مصاحبه های قدیمی. حس حقیقتا غریبی داشت دیدن این دو هم گروهی قدیمی کرت کوبین , در میانسالی , با موهای کوتاه و لباس رسمی , که دیگر هیچ اثری از آن حال و هوا درشان نبود...

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 191749
    بازديد ديروز: 274752
    متوسط بازديد هفته گذشته: 276762
    بیشترین بازدید در روز ‌چهارشنبه 27 بهمن 1389 : 983090
    مجموع بازديدها: 311425206



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات