سینمای ما - خسرو نقیبی: سعيد عقيقي را هيچوقت دوست نداشتهام. نه خودش را و نه نقدهايش را؛ اما مثالي دارد که نميدانم از آن خودش است يا براي کس ديگري. بارها هم آن را به مناسبتهاي مختلف به کار بردهام و راوياش را هم ذکر کردهام که متهم به دزدي نشوم. يک بار در مقالهاي از او خواندم که نوشته بود اين که آدم بين چارلي چاپلين و مهران غفوريان، غفوريان را ترجيح بدهد، ربطي به سليقه ندارد. مساله فراتر از اين چيزهاست. شرمنده، اما اين اولين فيلم جشنواره است که مجبورم ديگر شمشير از رو ببندم و جواب مدافعاني را که قبل از ديدنش تصميم به دوست داشتن فيلم گرفته بودند، بدهم. ميدانيد؟ مساله سليقه نيست. اين به تصوري که از سينما داريد برميگردد.
***
تماشاي «عيار ۱۴» يکي از زجرآورترين تجربههاي فيلم ديدن در زندگيام بود. اين ميزان توهم و بدسليقگي از سوي آدمهاي متفاوت، اصلا در تصورم نميگنجد و وقتي مجموع اينها در يک فيلمنامه و فيلم در کنار هم جمع شود، واقعا اوضاع غيرقابل تحملي را بهوجود ميآورد. يعني واقعا آدمهايي که ميتوانند به فيلم تازه پرويز شهبازي سهستاره و چهارستاره بدهند، نميتوانند ميان بازي خوب و بد تميز قائل شوند؟ نميبينند محمدرضا فروتني که قرار است برايش دل بسوزانيم و همراهياش کنيم حتي از گفتن يک جمله عاشقانه يا تظاهر به عشق ساده عاجز است و دارد جلوي دوربين خودش را فنا ميکند تا يک جمله درست ادا کند و تظاهرات عاطفياش را نمايش دهد؟ نميبينند استعداد تازه ظهورکرده فيلم که اتفاقا و کاملا سهوي قرمز پوشيده و در زاويهاي مشابه با مريم پاليزبان «نفس عميق» قرار گرفته تا تداعيگر او باشد، چقدر تخت و سطحي و روي اعصاب ديالوگ ميگويد و از يک رياکشن ساده بهدوربين ناتوان است؟ نميتوانند وسط اين به اصطلاح وسترنشان، تشخيص دهند که آن ترانه بازاري «طلا و عيار» و رقص مضحک پوريا پورسرخ و اسمگذاري فرزند فروتن، همگي دلالت بر توهين به شعورشان دارد؟ نميبينند يا خودشان را به نديدن ميزنند و تصميمشان از پيش گرفته شده است؟ کدام را باور کنيم؟ دلباخته گرمي و رابطههاي «نفس عميق»اند يا سردي و بيداستاني اين يکي؟ بهخدا قرار نيست همه فيلمهاي يک فيلمساز را به يک اندازه دوست داشته باشيم و فکر کنيم حالا که قبلي را ستايش کردهايم، تا پايان عمر موظفيم هر مزخرف و خزعبلي را که ساخت، روي چشم بگذاريم و حلوا حلوا کنيم. گفتم که، يک چيزهايي ديگر سليقه نيست. فراتر از آن است.
***
فيلم پرويز شهبازي همان چيزي بود که متصور بودم. چيزي شبيه فيلمنامه «بهآهستگي» و نه مشابه «نفس عميق». اگر فيلمهاي پيشتر او را ديده باشيد، مثلا «نجوا» را، مثل روز روشن است که شهبازي فرزند اين سينماست و نه آن سينمايي که حاصلاش «نفس عميق» بود. آن فيلم را در آن فضا ميشد ساخت و شهبازي هم کاري را که يک آدم باهوش بايد انجام ميداد انجام داد. چنانکه ديروز هم اين هوش را ثابت کرد و با گريز از پرسشوپاسخ ترجيح داد وظيفه پاسخگويي به ابهامات و ضعفهاي مطلق فيلمش را به منتقداني واگذارد که از قبل خودشان را آماده کرده بودند تا چهار ستارهاش کنند. اگر نه چطور ميشود نابلدي در کارگرداني سکانس انفجار و اسلوموشنشدنش را ديد و باز از فيلمي بينقص حرف زد؟ اصلا چطور ميشود ديالوگي شنيد با اين کلمات «تا وقتي من اينجام نميذارم گرگ برهاي رو بدره» و بعد تاب آورد و تا ته به تماشاي چنين محصولي نشست ـکه البته اعتراف ميکنم که اين يکي خبط را خودم هم انجام دادمـ و بعد برايش کف زد و ستايشبارانش کرد. يکي به من بگويد وسط اين مينياتور فکر و ايده، چطور ميشود دو تا آدم مرتبط با قهرمان داستان، با هم در يک زمان، به يک مسافرخانه برسند و اتاق بگيرند و گل بگويند و گل بشنوند و بعد هم از سر اتفاق، در لحظهاي که قهرمان ميرسد مرد بيرون رفته باشد و آن يکي نشانهاي بدهد که اين يکي خبردار شود که هماتاق رفيقش فلاني است و در برود؟ اين رابطههاي شستهرفته و پيشزمينهها را چطور باور کنيم؟ آخرش فهميديد دخترک داستان چه رابطهاي با قهرمانمان دارد؟ با يک کنايه قهرمان مستاصل که دنبال دستاويزي براي آرامش است، قهر ميکند و ميرود و بعد برگهاي دارند که نشان ميدهد تا همين شب ـدقت داريد که؟ باز هم اتفاقـ آنها زن و شوهر شرعياند و بعد اين ميخواهد برود و آن يکي هم و رابطهشان دقيقهاي عوض ميشود... و بگذريم. آن دکوپاژ و ميزانسن سکانس توي ماشين را که قرار است اين دو مثلا دست هم را بگيرند کجاي دلم بگذارم؟
***
تا همينجاي ماجرا ستون امروز را پر ميکند، درحاليکه هنوز به ايرادات کليتر و دقيقتر «عيار ۱۴» نرسيدهام و کاملا تصميم دارم جلوي اين يکي جوزدگي امسال بايستم. کاري که سال قبل هم بايد سر «تنها دو بار زندگي ميکنيم» و «ريسمان باز» انجام ميدادم و ميداديم و متاسفانه من يکي هيچکدام را در جشنواره نديدم که چنين کنم؛ اما «عيار ۱۴» شايستگیش را دارد. شايستگي اين که مقابلاش ايستاد و بهنفع سينماي واقعي و غيرتقلبي با آن مبارزه کرد. اين جريان، زنگ خطر براي سينماي ايران است. جدیش بگيريد.
منبع :
فرهنگ
به روز شده در :
چهارشنبه 16 بهمن 1387 - 22:45
| |
نظرات
مژده
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 0:2
4
جو زدهها، بحث شيرين سليقه
عیار 14.
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 1:22
0
جو زدهها، بحث شيرين سليقه
mersi ali bud
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 9:6
9
جو زدهها، بحث شيرين سليقه
خیلی خوب بود. دست آقای نقیبی درد نکند. البته منتقدان دیگری هم همین نظر را دارند اما دار و دسته امیر قادری همین یک نظر مخالف را روی سایت گذاشتند!!!!!!!!!!!!!!!
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 11:19
0
جو زدهها، بحث شيرين سليقه
هر فيلمي در جشنواره نمايش داده شده كه شما منتقدان عزيز ازش بد ميگيد! يعني واقعا هيچ فيلم خوبي در جشنواره امسال وجود نداره؟ يا شما...
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 12:39
-1
جو زدهها، بحث شيرين سليقه
عالی بود .واقعا ممنون که تصمیم گرفته اید در مقابل تمجید بیهوده درباره این فیلم و به قولی جو زدگی بایستید .ما هم شما را حمایت می کنیم .
محمد
پنجشنبه 17 بهمن 1387 - 21:0
3
جو زدهها، بحث شيرين سليقه
دمت گرم........
Navyd
دوشنبه 21 بهمن 1387 - 4:8
-8
جو زدهها، بحث شيرين سليقه
اول اینکه عالی بود!جدا من انتظار چنین نقد حساب شده و خوبی از کسی جز عقیقی نداشتم!
دوم رو هم آخر اول گفتم!بسیار برام عجیبه که کسی که می فهمه چرا عیار افتضاحه از عقیقی خوشش نمیاد!تجدید نظر لازمه آقای نقیبی!
نگین
سهشنبه 22 بهمن 1387 - 5:34
-4
جو زدهها، بحث شيرين سليقه
احساس می کنم در این روند نقدهای موافق و مخالف همه چیز درست است و به جا چون به هر حال هر کسی نظری دارد.اما ان چیزی که ادم را اذیت میکنه و نمیگذاره با بی طرفی و خیال راحت حرفهای منتقدین عزیز موافق و مخالف را خواند این است که گاهی این دوستان انگار فراموش میکنند و مثل برخی از سینماگران ما به اصطلاح شعور مخاطبانشان را زیادی دست کم می گیرند و یادشان میرود برای پالین کیل ثانی شدن چیزی بیشتر از صحبت های غرض ورزانه لازم است...منظورتان این نبوده؟اما ظاهر حرفهاتان با عرض پوزش همین حس را تداعی می کند.