همه چيز درباره حواشي و الگوي ساخت و پخش «شام ايراني» در گفت‌وگو با بيژن بيرنگ
شايد اين مجموعه در تلويزيون با مردم عادي هم توليد شود/ همه خانم‌ها و آقايان شركت‌كننده واقعاً آشپزي كردند!

سينماي ما- مجموعه «شام ايراني» كه تا امروز هفت قسمت از آن در شبكه خانگي پخش شده و توانسته خيلي زود جايش را ميان بخشي از هواداران چنين برنامه‌هايي باز كند، موافقان بسيار و مخالفان محدودي داشته اما چندان كه بايد، كارگردانش را راضي نكرده است. براي گپ‌وگفتي كوتاه درباره نحوه توليد اين برنامه سراغ بيرنگ رفتيم. با اين حال، حرفمان به درازا كشيد و در گفت‌وگويي طولاني و البته خواندني به اين نتيجه رسيديم او از توزيع و فروش «شام ايراني»، راضي نيست و انتظارش برآورده نشده. گرچه در پاسخ به برخي سؤالات، «مهران رسام»، تهيه‌كننده مجموعه نيز ما را همراهي كرد، ولي بيرنگ در اين فرصت، از گله‌ها، انديشه، نگرش و سليقه و حساسيت‌هايش در برنامه‌سازي به تفصيل گفت. آنچه مي‌خوانيد، تنها بخشي از گفته‌هاي اوست.
***
توليد «شام ايراني» به طور مشخص سفارش كجا بود؟ 

سفارش نبود. سازمان سينمايي ۲۴ كه كارشان پخش و توزيع مواد رسانه‌اي است و «هنر اول» كه با هم هستند، يك روز به من و آقاي رسام پيشنهاد دادند آيا حاضريد اين كار را بكنيد به عنوان تهيه‌كننده و كارگردان. ما هم پذيرفتيم. 

مشكلاتي كه اوايل كار پيش آمد و منجر به توقيف و پخش مجموعه، حتي در سري خانم‌ها شد، چه بود؟مگر مجوز نداشتيد؟


واقعاً نمي‌دانم. هيچ‌وقت سر درنمي‌آورم. شايد مصالح جامعه است. شايد مسائل وزارت ارشاد باشد يا جريانات سياسي جامعه. شايد واهمه‌هاست يا دست به عصا راه‌رفتن‌ها و ترس از انعكاس و تأثيرهايي كه ممكن است داشته باشد. اين عوامل، كار را به تأخير انداخت. 

براي توليد «شام ايراني»، چرا سراغ چهره‌هاي سينمايي رفتيد؟چرا مثل الگوي «بفرماييد شام»، از مردم ناشناخته استفاده نكرديد؟ 

براي اين‌كه مي‌خواستيم بفروشد... 

انگار قرار نبود توليد اين مجموعه، خيلي طولاني باشد. درست است؟ 

در طرحي كه به وزارت ارشاد داديم، قرار بود از اشخاص سرشناس مثل ورزشكاران، هنرپيشه‌ها، كارگردان‌ها و موسيقيدان‌ها استفاده كنيم. به قول شما، قرار نبود اين مجموعه را تا بي‌نهايت بسازيم، شايد در نهايت ۱۰ يا ۲۰ سري. به هر حال كار ريسك‌پذيري بود، چون اين برنامه در همه جاي دنيا، براي رسانه تلويزيون ساخته مي‌شود و آنجا كسي قرار نيست بابت تماشاي برنامه، پول بدهد يا حتي اگر به صورتي Cable (كابلي) يا كارتي از ماهواره پخش شود، وقتي يك كارت مي‌خريد، كلي برنامه در آن باز مي‌شود كه اين هم برايتان مجاني درمي‌آيد. در رسانه خانگي كه معمولاً فيلم‌ها يا كارهاي آموزشي، سي‌دي‌هاي روانشناسي و تعليم و تربيتي يا مثلاً موسيقي توزيع مي‌شود، برنامه‌اي مانند «شام ايراني» نه اينجا و نه خارج از ايران سابقه نداشته. بنابراين آدم به سمتي مي‌رود كه از چهره‌هاي خاص استفاده كند تا بيننده داشته باشد. منظورم از بفروشد، اين بود كه مخاطبش را پيدا كند. 

از زماني كه اين مجموعه توليد شده، هيچ‌وقت صحبتي براي پخش آن از تلويزيون نبوده يا تلويزيون رغبتي براي پخش آن نشان نداده؟ 

صحبت‌هايي با تلويزيون و مديران شبكه سه شده كه اگر موافقت كنند، اين مجموعه در تلويزيون هم توليد شود. آن وقت دست ما بازتر مي‌شود براي اين‌كه از مردم عادي مملكت در اين برنامه استفاده كنيم. 

در حال حاضر، دستاورد مالي كه از توليد اين برنامه مد نظرتان بوده، تأمين شده؟ 

براي تأمين آن هدف مالي، موانعي وجود دارد. از جمله اين‌كه برنامه ما مخاطب ميليوني دارد اما معني‌اش آن نيست كه اين مخاطب ميليوني، سي‌دي را خريده‌اند. در حقيقت مخاطب ميليوني ما، سي‌دي‌ها را از هم قرض گرفته و ديده يا از اينترنت دانلود كرده يا از روي هم كپي كرده‌اند. وقفه‌اي كه در توليد و پخش مجموعه پيش آمد، به تهيه‌كننده صدمه زده، چون اگر مي‌دانستيم قرار است ۲۰ سري توليد كنيم، مثل سريال‌هاي «قهوه تلخ» و «قلب يخي»، تبليغات وسيع‌تري مي‌كرديم، ولي وقتي اميدمان فقط همين بود كه چهار قسمت آقايان به بازار مي‌آيد و شرايط براي ادامه توليد مهيا نيست، خب براي چهار تا سي‌دي نمي‌شود بيلبورد گرفت و در نشريات تبليغات كرد. اجازه تبليغ در تلويزيون را هم نداشتيم. در سري بعد هم كه مربوط به خانم‌ها بود، از ترس همزماني با ماه رمضان و عجله در كار، فقط توانستيم در حد يك پوستر تبليغ كنيم. اينها در فروش كار تأثير مي‌گذارد. 

فكر مي‌كنم با وجود اين همه رويداد ناخوشايند، استقبال از «شام ايراني» چندان هم بد نبوده. 

در يك مملكت ۷۵ ميليون نفري، مي‌توانست خيلي استقبال بيشتري شود. فقط به صورت بالقوه اگر نگاه كنيم، حدود ۵ ميليون نفر قدرت خريد سي‌دي را دارند. 

آقاي بيرنگ، خودتان چقدر بر وجه مستند كار دقت نظر داشتيد؟آيا از آغاز مي‌خواستيد يك برنامه سرگرم‌كننده بسازيد؟ چون الان به نظر مي‌رسد «شام ايراني» كاملاً كارگرداني شده، دكوپاژ دارد و گويا با دو دوربين ضبط شده. 

با چهار دوربين گرفتيم. خب اگر قرار بود كارگرداني و فكر نداشته باشد، اصلاً كار را به اين دفتر سفارش نمي‌دادند و من را به عنوان كارگردان و نويسنده انتخاب نمي‌كردند. 

منظورم اين بود كه در اين مجموعه، كارگرداني شما به شيوه مستند نيست. در واقع به سبك كارگرداني آثار نمايشي است، به ويژه با سابقه‌اي كه در ساخت سريال‌هاي «همسران» و «خانه سبز» داريد، اين نظريه قوت بيشتري مي‌گيرد. 

مهران رسام: در واقع تلفيق اين دو با هم است. مثل كار خود شما. در كار خبري هم دكوپاژها مشخص و حساب‌شده است. در كار ما، همه چيز براي نوعي از اجرا برنامه‌ريزي شده بود، يعني آنها دارند فيلم بازي مي‌كنند. زماني مي‌بينيد يك برنامه‌اي زنده است، يكي تركيبي و ديگري نمايشي است. اين برنامه، تركيبي نمايشي بود. ضمن اين‌كه حضور چهار هنرپيشه، ناخودآگاه فضاي كار را نمايشي مي‌كند. 

آيا در طول اجرا، اتفاق بداهه‌اي هم مي‌افتاد يا همه چيز تحت كنترل كارگردان و گروه‌‌‌بود؟ 

رسام: به نظرم تلفيقي از هر دو بود. موارد پيش‌بيني‌نشده‌اي اتفاق مي‌افتاد، گاهي هم نه، هيچ اتفاقي نمي‌افتاد. 

اشكال كار شما اينست كه با «بفرماييد شام» مقايسه مي‌شود و همه انتظار دارند چيزي شبيه آن ببينند. 

رسام: اصلاً مقايسه اين دو برنامه با هم، غلط است. «بفرماييد شام» برنامه‌اي بود در يك كشور ديگر و «شام ايراني»، اثري است در كشور ما. فقط هم اين برنامه نيست. برنامه‌هاي مشابه زياد است. نگاه كنيد در ماهواره برنامه انتخاب خواننده هم هست اما مدل تمام اين برنامه‌ها، به يك صورت است. براي پذيرايي يك شام ايراني، معمولاً ميزبان، چند مهمان دعوت مي‌كند، دور هم مي‌نشينند و شام مي‌خورند و شبي را خوش مي‌گذرانند. هر كجاي ديگر دنيا هم چنين برنامه‌اي ساخته شود، همين مدل است. شايد آن مهماني‌ها فقط به لحاظ فرهنگي با هم فرق داشته باشند. بنابراين «شام ايراني» يك برنامه تلفيقي و تركيبي است. در آن نسخه خارجي هم كه در ماهواره مي‌بينيد، همه چيز كارگرداني شده، منتها اين‌طور القا مي‌شود كه آن اتفاق را در لحظه و سر صحنه گرفته‌اند. 

بيرنگ: اگر منظورتان از مستند اينست كه سر صحنه چه اتفاقي مي‌افتد، همان‌طور كه آقاي رسام گفتند، با مقوله فرهنگي و شرايط ما، همخواني ندارد. ضمن اين‌كه فرمت برنامه همين است؛عده‌اي به عنوان شام براي مهماني مي‌آيند، يك نفر هم آشپزي و پذيرايي مي‌كند. بعد آنها به آشپزي ميزبان رأي مي‌دهند. در اين فرمت، با توجه به شرايط فرهنگي هر كشور، اختلافاتي وجود دارد. وقتي ما اين را مي‌آوريم در شبكه خانگي، بايد جنسي باشد كه تماشاگر، جذب شود. شايد در يك كار مستند اتفاقي نيفتد. همان‌طور كه در يك برنامه تلويزيوني، مي‌تواند قسمت امشب يك‌جور باشد، فردا شب جور ديگر و. . . يا ۵۰ قسمت پخش مي‌شود و شما مي‌بينيد از ۵۰ قسمت، فقط سه قسمت جذاب بوده. ما داريم براي بازار فرهنگي كار مي‌كنيم. حق ريسك‌كردن نداريم. موظفيم طوري كار كنيم كه هر قسمت، ويژگي خودش را داشته باشد. بين سري آقايان و خانم‌ها، من نگاه كردم مردم چه چيزهايي برايشان جذاب‌تر است. اين سليقه مردم است و ما بايد به سليقه جامعه، جواب بدهيم. از طرفي، آدمي مثل من پشت اين كار است كه براي خودم سابقه فرهنگي دارم. در اين سابقه، بي‌شك خودم را به حوادث نمي‌سپارم، چون هميشه در كارهايم، انسان موضوع‌محوري هستم. در «خانه سبز» معلوم بود امشب مي‌خواهيم راجع به فرار مغزها صحبت كنيم يا هجوم راديو و تلويزيون يا از سهم سبز زن در موفقيت‌هاي شوهرش بگويد. هميشه در مورد يك موضوعِ تحقيق‌شده صحبت مي‌شد. در «دنياي شيرين دريا» هم اين‌طور بود. آن خصلت سبب مي‌شود وقتي مي‌خواهم امشب با خانم «بهاره رهنما» برنامه بسازم، فكر كنيم چه كار كنيم خانم رهنما بيشتر ديده بشود. رهنما يك‌سري ويژگي‌هاي خاص دارد؛آدم شلوغي است، آدم درگيري است و هزار جا كار انجام مي‌دهد. ما مي‌نشينيم با ايشان حرف مي‌زنيم و يك‌سري قصه از زندگي‌اش پيدا مي‌كنيم. وقتي مي‌خواهيم امشب شام به خانه او برويم، بايد اين قصه‌ها را بياوريم؛قصه‌هايي كه واقعي و مستند هم هستند. حالا شما اسم اين را مي‌گذاريد سناريو؟!
 
شايد بيشتر بتوان گفت كارگرداني‌كردن برنامه... 

نه، نويسندگي هم هست. حتي در «باز هم زندگي» همين‌طور بود. وقتي مي‌خواستيم درباره فلان‌موضوع صحبت كنيم، روي موضوع تحقيق شده بود كه چه مباحثي را مطرح كنيم، چه چيزهايي را مستند بگيريم و چطور برنامه را زمان‌بندي كنيم كه در انتها بتوانيم جمع كنيم. «باز هم زندگي»، يك برنامه توليدي بود. به همين دليل تا آن حد موفقيت داشت. در برخي از تاك‌شوها پنج نفر مي‌آيند مي‌نشينند دورِ هم، حرف مي‌زنند و بعد مي‌گويند خب، وقت تمام شد اما در «باز هم زندگي» هرگز «وقت تمام شد» نداشتيم. معلوم است كه سوژه در آن برنامه از يك جايي شروع شده، بعد ۲۰ تا ۳۰ روز، روي آن در ميز مونتاژ كار شده، واكنش‌هاي تماشاگران اگر كم بوده يا نبوده، به آن اضافه شده، خنده روي آن گذاشته‌ايم و همه اينها ساخته شده است. در برنامه «اُپرا وينفري» هم كه «باز هم زندگي» را با الهام از آن ساختيم، همين‌طور است. وقتي مي‌رويم تحقيق مي‌كنيم راجع به برنامه اُپرا به همين دليل است. توليد چنين برنامه‌هايي به ظاهر ساده است، ولي گاهي وقت‌ها مي‌بينيد بعضي از سوژه‌ها يك ماه تا سه چهارماه وقت مي‌برد. در همان برنامه، شما قسمت مربوط به «نجف دريابندري» را يك شب ديديد اما توليد آن قسمت، سه ماه طول كشيد. در «شام ايراني» هم اينگونه بود. بايد ويژگي‌هاي هر انسان را كشف و بر مبناي آن ويژگي‌ها فكر مي‌كرديم تا به يك سناريو برسيم. مهم‌تر از آن اين‌كه امشب ما با خانم بهاره رهنما و فرداشب با خانم شقايق دهقان كه آدم متفاوت‌تري از ايشان است، چه حرفي بايد بزنيم؟ تماشاگر مي‌داند هر كدام از قسمت‌هايي كه پخش شده، يك حرف كلي دارد و آن حرف اينست كه داريم به دنبال مفهوم «شام ايراني» مي‌گرديم. 

اما شما در جست‌وجو براي كشف ويژگي‌هاي هر هنرمند، از هدف اصلي مجموعه «شام ايراني» دور شده‌ايد. براي مثال در قسمت «بهاره رهنما»، بيش از اين‌كه به آشپزي يا نحوه پذيرايي او بپردازيد، زندگي خصوصي و رفتار و گفتارهاي اين آدم را نشان داده‌ايد. در سري آقايان از جمله رامبد جوان و سروش صحت، بيشتر آشپزي ديده مي‌شود تا اپيزود خانم رهنما. انگار به ثبت حاشيه‌ها و سوژه‌هاي فردي آدم‌ها بيشتر تمايل داشته‌ايد. مي‌خواهم بگويم آن اجراي «شام ايراني» اتفاق نمي‌افتد.
من از شما سؤال مي‌كنم، شام ايراني چيست كه بايد اتفاق بيفتد؟! شام ايراني يعني آشپزي ايراني...
 

منظورم اين است تماشاگر توقع دارد ببيند هنرمندي كه شما يك شب براي شام به خانه‌اش رفته‌ايد، چطور آشپزي و پذيرايي مي‌كند و مهمان‌ها چه نمره‌اي به دستپختش مي‌دهند. 

خب ما الان همه اينها را كه مي‌بينيم در آن برنامه. 

ولي در اپيزود خانم رهنما، بيشتر روزنامه‌نگاري و مطلب‌نويسي يا معرفي كتاب توسط او را مي‌بينيم.
خب مدلِ آشپزي بهاره رهنما همين است. چرا توقع داريد مدل آشپزي خانم رهنما با آشپزي رامبد جوان يا سروش صحت يكسان باشد؟ در قسمت خانم رهنما من نريشن دارم و تأكيد مي‌كنم وقتي با بهاره رهنما حرف مي‌زنيد، انگار در هوا هستيد و پايتان روي زمين نيست. نمي‌دانيد چه اتفاقي دارد مي‌افتد. شما چه انتظاري داشتيد؟ تمام متريال و ابزاري كه ما بتوانيم با آنها درباره آشپزي بهاره رهنما برنامه بسازيم كه يك روز كامل هم وقت ما را گرفت، همين است. قرار نبود خانم رهنما بيايد بگويد من امروز مي‌خواهم كباب درست كنم و مواد لازم و شيوه پختش اين و آن است. حواشي زندگي رهنما همين‌هاست كه مي‌بينيد؛ براي روزنامه مقاله مي‌نويسد، دلش براي نوازنده‌هاي دوره‌گرد مي‌سوزد، از آن طرف، مادرش سرزده مي‌آيد در برنامه شركت مي‌كند، خواهرش از خارج زنگ مي‌زند و. . . خود رهنما مي‌گويد من شلوغم. ما مي‌خواستيم شلوغي اين آدم را نشان دهيم. چرا من بايد از يك الگوي ثابت استفاده كنم؟من دارم ريسك مي‌كنم. ما قرار بود به تماشاگر بگوييم فلان غذا چطور پخته مي‌شود، ولي لزومي نمي‌بينم آشپزي را فقط در يك جا نشان بدهم. 


آقاي بيرنگ، درباره «شام ايراني» شنيده‌ايم بعضي از شركت‌كننده‌ها، اصلاً غذا نپخته‌اند و از بيرون غذا گرفته‌اند. 

بيرنگ: چنين چيزي نيست. همه خانم‌ها و آقايان شركت‌كننده واقعاً آشپزي كردند و نشان دادند آشپزهاي خوبي هستند. غذاهايشان هم خيلي خوشمزه بود، چون ما هم خورديم.
رسام: حتي بعضي‌ها ترسيدند و در اين برنامه شركت نكردند، چون دستپخت‌شان خوب نبود.

جالب است بدانيم خانم رهنما چطور توانستند با آن شخصيت شلوغ و مسئوليت‌هاي بسياري كه بر عهده دارند، شام خود را به موقع آماده كنند. 

بيرنگ: رهنما مي‌گفت هميشه مهمان‌هاي من فكر مي‌كنند نمي‌رسم غذايم را آماده كنم. به همين خاطر، ابتدا مي‌گويد: «خدايا، به زمان من بركت بده»! دعايي كه ما اولِ اين قسمت مي‌خوانيم، دعاي خودِ رهنماست كه چسبانده به ديوار و ما هم نشان مي‌دهيم. اتفاقاً اينها مستند است. آن‌كه بگذاريد هر چيزي اتفاق بيفتد، مستند نيست. مستند يعني انتخاب يكسري چيزهايي كه اتفاق مي‌افتد. من اگر دوربين را ببرم در خيابان و فيلم بگيرم كه مستند نيست. آن برنامه خبري است. قرار نبود كار خبري بكنيم. اگر شما بخواهيد راجع به مسجد شاه اصفهان برنامه مستند بسازيد، تحقيق كافي كرده‌ايد، سناريو نوشته‌ايد، زواياي آن محل و كاشي‌كاري‌هايش را مي‌دانيد و. .‌..  مستند به اين مي‌گويند. 

مستند يعني من بتوانم شخصيت و كاراكتر خانم رهنما را چه در مهمان‌داري، چه در خانه‌داري نشان بدهم. مستند اين است كه بهاره رهنما معمولاً دير مي‌رسد به همه جا. شما ديررسيدنش را مي‌بينيد. اكيپ فيلمبرداري بيرون ايستاده و ايشان هنوز نيامده! اين واقعيت است. ما نشستيم ساعت‌ها، حدود يك هفته با خانم رهنما حرف زديم كه اصلاً بهاره رهنما را بشناسيم. همه اطرافيان او مي‌گويند بهاره اين مدلي است. تمام زيبايي قسمت رهنما و پيام ما، در تفاوت او با ديگران است. ممكن است ما خوشمان نيايد اما پيام ما همانجاست؛ جايي كه مي‌گوييم معناي سفره ايراني در قسمت خانم رهنما، اين است كه دورِ يك سفره با عقايد و بينش‌هاي مختلف بنشينيم و غذا بخوريم. اين، معناي سفره ايراني است. مفهوم ايراني يعني با قوميت‌هاي مختلف كنار يك سفره زندگي‌كردن. اين سفره هميشه بوده. بهاره رهنما به عنوان يك آدم خاص و متفاوت، با سه نفر از بازيگران ديگر دور يك سفره مي‌نشيند و تا ساعت چهار صبح با هم حرف مي‌زنند. زيبايي سفره ايراني آن است كه اين سفره براي همه انسان‌هاي ديگر باز است، يعني اگر شما و خانواده‌ات در بيابان مانده باشيد و يك بلوچ شما را ببيند، مي‌بردتان يك هفته از شما پذيرايي مي‌كند. بياييد بگرديم اين مفاهيم را پيدا كنيم. حالا شما چهار يا پنج قسمت از «شام ايراني» را ديده‌ايد. اگر ۲۰ قسمت ببينيد، همان نگاهي را پيدا مي‌كنيد كه راجع به «باز هم زندگي» داريد. كليت «باز هم زندگي» يك حرف را مي‌زند: نگاهتان را بايد به مسائل عوض كنيد. اين همان انتظاري است كه در توليد اين برنامه از بيرنگ دارند، كه فقط يك شام نپخته باشد. شما اين نگاه انتقادي را داريد اما از سويي من پيام‌هايي هم دريافت كرده‌ام كه گفته‌اند چقدر گفتار و جمع‌بندي‌تان زيباست، چقدر اين برنامه ما را ياد «خانه سبز» مي‌اندازد. پس معلوم است دارد يك اتفاقي مي‌افتد. از نظر من «شام ايراني»، ادامه خانه سبز است! 

اگر اين‌طور باشد، «شام ايراني» هم تبديل به سريال‌سازي مي‌شود... 

خب بشود! چه اشكالي دارد؟! ماهنامه فيلم نوشت اگر اين برنامه ادامه پيدا كند، مي‌تواند جايگاهش را به عنوان يكي از بهترين برنامه‌هاي شبكه خانگي باز كند. بعضي‌ها هم قلم را برداشتند و ما را تبديل كردند به جاسوسان تمام دنيا كه قرار است فرهنگ منحط غربي را در ايران ترويج مي‌دهيم، چون مثلاً بيف استراگانف سر سفره مي‌گذاريم. شام ايراني آبگوشت نيست. غذاي ايراني در مفهوم انسان‌هاست، نه در نوع لباس‌پوشيدن‌شان. ايراني يك باور است. خيلي‌ها ايراد گرفتند كه چرا مهمان‌ها روي زمين نمي‌شينند؟چرا روي تخت نمي‌شينند؟چرا آشپزخانه اوپن است؟چرا غذاها اين‌طور است؟خب اتفاقاً آنجا ما مي‌گوييم چون مستند است. ما سريال نمي‌سازيم. آن آدم‌ها، اين‌طور زندگي مي‌كنند. ما كه نمي‌توانيم خانه آنها را تغيير بدهيم. حقيقت زندگي‌شان اين است. اين دورِ هم جمع‌شدن، جمع‌شدنِ چهار تا جوان يا زن ايراني با خصوصيت ايراني است، ايراني‌بودن در لباس و آرايش و چيدمان خانه نيست. ما سال‌هاست داريم مفهوم هنر ايراني را در ظواهر قضيه دنبال مي‌كنيم. من جمله‌اي دارم در سريال «سرزمين سبز» كه مرحوم «خسرو شكيبايي» داد مي‌زند و به رامبد جوان مي‌گويد: «خانه سبز را الان خراب كرده‌اند و به جاي آن برج ساختند. تو اشتباه فهميدي كه فكر مي‌كني سبزي يك خانه به رنگ در و ديوارش است». اين اشتباه است اگر ما مفهوم خانواده و دور هم نشستن يا همراه و همدل و همنفس‌بودن يك ملت را در كوبيدن ديزي خلاصه كنيم. اتفاقاً غذا همين‌هاست. چه كسي مي‌تواند بگويد اين غذا از كجا آمده؟ به گفته آقاي نجف دريابندري در «باز هم زندگي»، سه فرهنگ غذايي وجود دارد: فرهنگ چيني، ايراني و اروپايي. فرهنگ ايراني از هند شروع مي‌شود تا دانوب و يونان ادامه پيدا مي‌كند. شما خورش بادمجان ما را در هند و عربستان هم مي‌بينيد، در تركيه و يونان هم مي‌بينيد. كباب كوبيده هم همين‌طور. حالا شايد از فرهنگ ديگري بيف استراگانف و اسپاگتي هم بيايد اما اول ايراني مي‌شود، بعد پخته مي‌شود. مهم نيست سر سفره چه مي‌خوريم، مهم اين است چگونه و با چه فرهنگي مي‌خوريم. حرف مجموعه «شام ايراني»، اين است. خطوط قرمزي هم در اين برنامه داريم كه امكان ندارد از آنها بگذريم. مثلاً هرگز به انسان‌هاي شركت‌كننده توهين نمي‌شود. حرمت انسان‌ها حفظ مي‌شود. ما در «باز هم زندگي»، براي يك راننده زن اتوبوس همانقدر ارزش و احترام قائل بوديم و مستندات توليد كرديم كه شايد براي آدمي مثل نجف دريابندري كمتر آن كار را كرديم! برنامه‌سازي اين‌طوري نيست كه يك برنامه‌اي ضبط شود و يك صداي خارجي، شروع كند به مضحكه و مسخره‌كردنِ آدم‌هايي كه ديگر امكان جواب‌دادن به او ندارند. اينگونه نيست كه بعد از پخش آن برنامه ماهواره‌اي، ديدِ يك ملت نسبت به ايراني‌هاي خارج از ايران عوض شود. ما اگر روزي با مردم معمولي هم اين برنامه را بسازيم، همين حرمت‌ها را رعايت خواهيم كرد. قرار نيست يك مسابقه گلادياتوري راه بيندازيم كه آدم‌ها به جان هم بيفتند و حيثيت همديگر را ببرند. اين كار بيژن بيرنگ نيست. براي اين‌كه ما ملتمان را دوست داريم. از سفره ايراني حرف بزنيم و بعد خلاف اصول آن رفتار كنيم؟! اين‌كه از اعتماد آدم‌ها سوءاستفاده كنيم، كاري ندارد. اين دوستان ما آمده‌اند بازي كرده‌اند و رفته‌اند، بعد من بيايم هرچه متلك دلم مي‌خواهد بار آنها كنم؟! ما اين كار را نمي‌كنيم، حتي اگر از جذابيت‌هاي كارمان كم بشود. اينها همان تفاوت‌هايي است كه با فرهنگ ما مي‌شود «ايراني». به تمام اينها فكر شده. خطوط قرمز برنامه روي كاغذ ترسيم شده، يعني ما وارد حريم آدم‌ها مي‌شويم، ولي آنها را نمي‌شكنيم، چون به عنوان يك مَحرم وارد مي‌شويم. ما هيچ وقت دنبال واقع‌گرايي در كارهايمان نبوده‌ايم. من حقيقت‌جو هستم. هميشه فكر مي‌كنم چيزي را كه بايد باشد، نشان بدهيم، نه چيزي كه هست. وظيفه يك انسان خوب همين است. واقع‌نمايي نبايد در انسان‌ها ايجاد نااميدي كند. اگر بخواهيم واقعيت امروز اين جامعه را نشان بدهيم، از فردا نمي‌توانيم نفس بكشيم. سختي‌ها زياد است. بايد نيمه پر ليوان را ببينيم و مثبت‌انديش باشيم. براي هر مشكلي، حتي نبودن مرغ هم مي‌توان راه حل پيدا كرد. اين وظيفه يك رسانه است. رسانه را تعريف كنيم. همان‌طور كه براي رسانه روزنامه، تعريفي وجود دارد. شما هر كجا اين تعريف‌ها را كنار بگذاريد، اصول‌تان را زير پا گذاشته‌ايد و به مخاطب‌تان صدمه زده‌ايد.



منبع : جوان آنلاين

به روز شده در : سه‌شنبه 7 شهريور 1391 - 10:19

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

اخبار مرتبط

نظرات

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       




mobile view
...ǐ� �� ���� ����� ������� �?���?�


cinemaema web awards



Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

 




close cinemaema.com ژ� ��� �?��� ��� ���?���