یادداشت مازیار فکری ارشاد درباره «برف روی کاجها» که سرانجام رنگ پرده را دیدملاقات کوتاه
سینمای ما- مازیار فکری ارشاد: «برف روی کاجها» یکی از آثار استاندارد تولید شده سینمای ایران در دو سه سال اخیر است. ملودرامی سنجیده با فیلمنامهای شسته رفته، شخصیتپردازی عمیق و صاحب هویت، فیلمبرداری متناسب با لحن و حال و هوای فیلم، بازیهای خوب و در نهایت اجرایی که تسلط پیمان معادی را در نخستین تجربه فیلمسازی بلند به رخ میکشد.
مهمترین موقعیت دراماتیک فیلم «برف روی کاجها» بر پایه نگفتن گفتنیها استوار شده است. همه فرازهای روایتی فیلم که شخصیتهای قصه را در چالشی اخلاقی قرار میدهند، روی این پایه پیش میروند. این گفتنیها آنقدر در طول فیلم گفته میشوند تا در دو سکانس پایانی، اعتراف تلخ و ابراز ندامت علی و در نهایت با حرفهای تکان دهنده رویا شخصیت اصلی قصه مخاطب یک سیلی احساسی بخورد. فیلم دو راهیهای اخلاقی پر شماری را پیش روی شخصیتهایش میگذارد. بیشترین و مهمترین بار این رازهای مگو روی دوش رویا (مهناز افشار) نهاده شده است. شخصیت اصلی قصه که تقریبا در تمام سکانسها و اغلب غریب به اتفاق نماها حضور دارد. چون قصه تنها قصه اوست. به همین دلیل است که این کاراکتر بیشترین حجم شخصیتپردازی را دارد و یکی از پروردهترین شخصیتهای زن سینمای ایران در سینمای سالهای اخیر ایران به شمار میرود. نقشی که بر خلاف انتظار با درک درست افشار از مقتضیات ایفای نقش، راهنمایی درست کارگردان و شناخت بازیگر از امکاناتی که برای درآوردن این نقش دارد، به یک نقش آفرینی ماندگار در کارنامه هنری این بازیگر بدل شده است.
بقیه کاراکترها نیاز چندانی به پرداخت رویههای گوناگون شخصیتی نداشتهاند. چرا که در حاشیه حضور پر رنگ رویا قرار میگیرند. علی همسرش حضوری کوتاه در فیلم دارد و بیشترین تاثیر گذاری دراماتیک را از طریق غیابش بر فیلم میگذارد. بقیه هم به جز نریمان (صابر ابر که به رغم توانایی پیشتر اثبات شدهاش گزینهای مناسب برای این نقش به شمار نمیآید) میآیند و میروند و تنها موقعیتها را پیرامون رویا شکل میدهند. شخصیتپردازی مینی مالیستی این آدمها به درستی فرصت را در اختیار فیلم قرار میدهد تا تراژدی در حال رخ دادن در درون رویا را به تصویر بکشد. چالشهای اخلاقی آدمها و به ویژه رویا هستند که به موتور محرکه قصه تبدیل میشوند. رویا درگیر این چالش اخلاقی است که آیا کار درستی میکند که با نریمان به کنسرت میرود؟ به ویژه آنکه هوشمندانه کوشیده تمایلی روشن و مشخص به او نشان ندهد. نریمان هک هیچگاه کشش خود با رویا را بر زبان نمیآورد. صمیمیترین دوست رویا و همسرش هم این چرخه نگفتنیها را ادامه میدهند و از بیوفایی علی چیزی به رویا نمیگویند. علی هم راز مگویش را به شکلی بدیهی پنهان میکند. دخترکی که رویا معلم پیانویش است و با علی رفته هم مجموعهای از نگفتنیها دارد. نامزد او هم با نگفتههایش و در نهایت با تماس غیر قابل پیش بینی رویا به قصد با خبر شدن از علت غیبت شاگردش نقطه عطف داستان را با حرفهای پیچیده و نیمه گفتهاش رقم میزند.
«برف روی کاجها» ایراد ساختاری و اجرایی ندارد، اما چیزی کم دارد که بر خلاف تصور، کمبودش آن را به مرحله یکی از آثار ماندگار سینمای ایران در دهه اخیر میرساند و آن هم گرما و حال و هوایی است که به عمد از متن و فیلم دریغ شده است. انتخاب حساب شده و نه از سر ادا و اطوارهای به ظاهر روشنفکری فیلمبرداری سیاه وسفید. تاثیر فرامتنی سرمای فصل زمستان و بارش برف. تاکید روی سردی فضا از طریق دستهای فرو برده زیر بغل رویا از سرما و حضور تعمیر کار شوفاژ برای راه اندازی آن و حتی نام فیلم، همگی بر تاکید روی سردی دنیای پیرامون این زن و تنهاییاش دلالت دارند. به این ترتیب فیلم به شکای استیلیزه شده در هم شکستگی و انفعال درونی و بیرونی رویا را به نمایش میگذارد. رخوت و انزوایی که با یک اتفاق ساده، میشکند و رویا را دوباره از جا بلند میکند. آنگاه است که در بزنگاه احساسی پیش آمده برای رویا، علی باز میگردد و بر خلاف رویه مینی مالیستی فیلمنامه و قرارداد ذهنی فیلم با مخاطب مبنی بر نگفتن گفتنیها، ضربه اول را وارد میآورد و با مونولوگ تکان دهند رویا در سکانس پایانی و خرق عادتی نامنتظره فیلم را به پایان میرساند. جایی که رویا پس از جرقهای کوتاه، بار دیگر به زندگی سرد و بیروح میان آن دیوارهای سفید و سقف کوتاه خانهای با درختان کاج پوشیده از برف باز میگردد.
|