احساس نياز به بودنتان
احساس نياز به بودنتان 1)زمستان قبل بود از پويان عسگري كه گويا رفاقتي دارد با شما پرسيدم كه اين امير خان قصد بازگشت به وب را ندارد؟ سايتي داشت ...وبلاگي داشت چه شده؟ 2) ميدوني امير خان پارسال توي جشنواره فيلم كوتاه چند رديف پائين تر ازشما و رفقايت خيره ماندم كه چه پر انرژي و پر سر و صدا وارد سالن سينما فلسطين شديد براي فيلم مستندي راجع به كيميايي و چه قدر نا آرام و پر از شوخي فقط جاهايي را كه ميخواستيد نگاه ميكرديد..! جرات نكردم بيايم جلو و بپرسم چرا ؟ 3)با ماهانه فيلم خواندن كه نميشد راضي بود(راضي شد) سايت (وبلاگ ) را يافتم و تا ميتوانستم ذخيره كردم براي يك همچين روزي كه ديگر دست خيلي ها به آن نمي رسد. سر آن قضيه كذايي خيلي هايتان كنار كشديد و نميدانم به احترام دوستانتان يا به اعتراض ننوشتيد ديگر آنقدر هيچ كدام آپ نكرديد كه همه گفتند بازگشي در كار نيست. گذشت تا اينكه .. ايران ،جمعه ها باز بود و هر جمعه ماهي بزرگي ميخورديم خواندني !!! ولي بعضي خوششان نيامد همشهري ها ي جديد كه رسولي شان را خوب ميشناسيم با بچه هاي فارغ شده از شريف و كار كرده در جوان سروش براي همشهري ،جوان راه انداختند و دلخوش شديم به اينكه هر هفته قرار است چهره به چهره شويم روزانه ام يك عمودي در آسيا بود كه تا زمان وجود آسيا همراهش بودم به نيت غربي نبودن و داشتن آخر هفته خوب جمعه ها از شرق آخرين طنازي ها را پيگير بودم (رفيقي كه برگزار كننده سيگار پيچ استيل است در اين مورد نوشت : نميدانم سردبير آنجا چه طور اورا به تحريريه راه ميدهد از بس كه همه جا را به هم ميريزد!!) خلاصه اينكه ما مانديم بي هيچ روزانه و هفتانه با سه ماهانه (نسيم و فيلم و البته يك دنيا تصوير ) 4)راستي نميدانم عاشق سينما هستم يا عاشق اينكه نوشته هاي امير قادري و خسرو نقيبي را بخوانم نميدانم من هم واقعآ سينماي كيميايي را دوست دارم يا به خاطر امير خان و عمو خسرو نميدانم شكل رفاقت هايم( نه آشنايي هايم ) را از لابلاي نوشته هاي شما و آن رفيق درآوردم يا از فيلم استاد روزگاري آسيا و شرق جمعه و همشهري جوان و فيلم را براي خواندن امير مي خريدم. روزگاري صد فيلم را به عشق اينكه اين دفعه ديگه امير نقد ميكنه دنبال ميكردم روزگاري حرص ميخوردم كه امير چرا دعوت مردك از خود راضي را پذيرفته و به نقد اول رفته و او كه خودش را علامه دهر ميداند اينقدر بد برخورد ميكند با امير تا ميفهميدم كه جايي ديگر اسمي از امير قادري هست با ذوق ميرفتم دنبالش مي خواست حميد گردباد از شاورما خوردن با امير بگويد – بابك لينك با متلك بدهد به مطلب امير و... فكر كردم كه امير واقعآ در نگاه ورزشي ادامه ميدهد نسيم البته يك استثنائ هست كه هر كس كارش را خوب بلد است. 5)من نسل ديگري هستم از اوخر 50 اوايل 60 براي همين همه جا دنبال رد پاي نسلم .. و در واقع دنبال خودم ميگردم ..نميدانم علائق من را شما ساختيد يا اين كه گاه آدم ها اينقدر به هم نزديك هستند ضمن احترام به همه استادان روزنامه نگاري و مطبوعات و همچنين همه منتقدين قديمي ميخواستم بگويم هرچقدر هم كه استادانه و عالي بنويسند باز احساس ميكنم بايد مطلبي از همنسلانم بخوانم تا خوب بفهمم قضيه چيست تا خوب درك كنم بايد از قادري و نقيبي و غفوري آذر وحسني نسب و خوشخو وچند نفر ديگر نقد بخوانم در كنار نقد با تجربه ترها تا بفهمم حرف فيلم چيست و اينكه ميخواهد چه بگويد بايد اميري باشد كه هوشمندانه و در زماني لازم از عادل ما دفاع كند و از فوتبال برره اي در جام جهاني بنويسد بايد خسرو باشد كه بگويد به ما دوباره داريم ميشويم همان بازي احساس و توپ 6)حالا خسرو يك سالي ميشود كه مينويسد بابك دست و پا شكسته ( بگي نگي ) فعلآ چاپي هايش را آنجا ميگذارد. شما هم كه آمديد جمع رفقا دارد جمع ميشود به اميد روزهاي خوب
|