I
یک توهین جمعی
گفته بودم که دیدن تیزر فیلم «پست فطرت: ولتاژ بالا» رفته بود روی اعصابام... که این فیلم یک توهین جمعی (به مخاطبها) ست... که دیگر هالیوود شورش را در آورده و... . و گفته بودم که میخواهم در این مورد یادداشتی بنویسم. پشیمانام که این وعده را دادم - «پست فطرت: ولتاژ بالا» لایق بحث نیست و حرف زدن در موردش کالری هدر دادن است! به هر حال... دندهام نرم... قول دادم و باید سر حرفم بمانم. تنها راهی که توانستم خودم را راضی کنم که در این باره بنویسم این بود که فقط در مورد فیلم ننویسم و کلیتر – و در مورد چند موضوع مرتبط – بنویسم.
سعی کردم که خیلی خوشبینانه به ماجرا نگاه کنم و با خودم گفتم که شاید تیزر بد بوده و خود فیلم بد نباشد. که خب، نتیجهاش همان نگاه خوشبینانه بود: «پست فطرت: ولتاژ بالا» از آن چیزی که فکر میکردم هم بدتر بود – تازه خودم را هم آماده کرده بودم که ضد حال بخورم... اما باز هم بدجور زد توی ذوق.
«پست فطرت: ولتاژ بالا» سعی کرده که فیلمی جنجالبرانگیز و جسور باشد. فیلمی که شجاعانه ساختارشکنی کند. (مثلا خواسته همان کاری را بکند که تارانتینو در اوایل مسیر خود انجام داد). با بیسلیقگی سعی میکند با استفاده از خشونت و نژادپرستی و... نامطبوع باشد، به مخاطب شوک وارد کند و تکاناش دهد. و فیلم با همان تئوریِ «بزرگتر/بیشتر بهتر است» و «بزرگتر/بیشتر پیشرفت است» ساخته شده است. یعنی اینکه فیلمساز سعی کرده المانهایی که معمولا شوکدهندهاند را به زور در فیلم بگنجاند که فیلماش ساختارشکن، بحثبرانگیز، پیشرو و... باشد. جالب است بدانید «پست فطرت: ولتاژ بالا» در گیشه هم موفق نبوده و همین خشونت احمقانهی فیلم، نژادپرستیاش و تنفر از زنان (میساجُنی)اش از عواملیاند که باعث شکست فیلم در گیشهاند. (نمیگویم که الزاما در گیشه موفق نبودن مساوی با شکست است، اما شکست در گیشه برای «پست فطرت: ولتاژ بالا» نشانهی شکست فیلم است). به هر حال به نظر میرسد که الان مُد شده که فیلم بخواهد حال مخاطب را بگیرد و شوکزدهاش کند... (دیگر مفرح بودن جواد شده!).
با وجود اینکه «پست فطرت: ولتاژ بالا» تمام تلاشاش را میکند تا بحثبرانگیز باشد و خشونت فیلم برای خشن بودن، ساختارشکنیاش برای ساختارشکن بود، نامطبوع بودناش برای نامطبوع بودن است، اما نژادپرستی و میساجنی فیلم برای نژادپرست بودن و میساجنیست بودن نیست. تنفر از زنان و نژادپرستی قرار است که بُعد طنز فیلم باشد – آن هم از نوع جسورانهاش! این بُعد فیلم هم مثل باقی فیلم است: زور میزند که جنجال بر پا کند، بحث بر انگیزد و متظاهر است.
نمیخواهم بگویم که ساختارشکنی و بحث بر انگیز بودن چیز بدی ست. یکی دو پاراگراف بالاتر از تارانتینو و ساختارشکنی و جنجالی بودناش تعریف کردم. و نمیخواهم بگویم که طنز نباید به کسی/گروهی توهیین کند. اصلا معقتدم که طنز باید دستاش باز باشد که با هر کس و هر موضوعی که خواست شوخی کند... اما به شرط اینکه خندهدار باشد. نمونهاش هم فیلمهای عالی «در بروژ» و «قصههای عامهپسند» و... است. اگر هم یک کارگردان میخواهد که ساختارشکنی کند بداند که چرا میخواهد این کار را بکند. اصلا نیاز به ساختارشکنی هست؟ چه ساختاری را شکسته؟ و فقط ساختارشکنی نکند که ساختار شکسته باشد! سعی نکند که بحث برانگیز باشد که فقط جلب توجه کرده و باشد و بحث بر انگیخته باشد. و از همه مهمتر به شعور مخاطباش توهین نکند. نمیگویم که توهین نکند –مثلا «ساوثپارک» (Southpark) (که توهین هم میکند) را خیلی دوست دارم. مشکلام با دست کم گرفتن مخاطب و توهین به شعورش است.
البته از آنور بام هم نباید افتاد... که هر چیزی را توهین ببینیم و بهمان بر بخورد (یک یادداشت با همین موضوع به زودی خواهم نوشت).
II
فیلمهای دارای نفوذ
یکی از دوستانام روی یاهو مسنجر برایم لینکی فرستاد – شامل عناوین پُرنفوذترین فیلمها. لیست با «تولد یک ملت» (دیوید وارک گریفیث) شروع میشود و با «جنگ ستارهها»ی (جورج لوکاس) تمام. فیلمهایی که در آن لیست نام برده شده بودند واقعا شایستگیاش را داشتند. اما نکتهی جالب اینجا بود که عنوان هیچ فیلمی از سه دههی گذشته در آن لیست نبود؟ یعنی در این سی و چند سال –بعد از «جنگ ستارهها»- هیچ فیلمِ با نفوذی ساخته نشده؟
البته اینکه بیشتر فیلمهای پرنفوذ و برشدار از اوایل حیات سینما باشند تا حدودی قابل درک است: (1) آن زمان فیلمهای کمی ساخته شده بود و تاثیر گذار بودن آسان بود؛ (2) از لحاظ تاریخی، هنوز زود است که تاثیر فیلمهای معاصر را ببینیم. اما با این حرفها، قضیه باز هم به نظر من مشکوک میزند. مگر میشود در این سه دهه فیلم پرنفوذی ساخته نشده باشد؟
چند سال بعد از «جنگ ستارهها»، «بلیدرانر» (Blade Runner) ساخته شد و بعد از این فیلم –و تحت تاثیر قرار گرفته از آن– فیلمهای زیادی با موضوع آینده و نوآر ساخته شد. فیلمهای تارانتینو باعث شد که خیلی از فیلمها –برای الهام گرفتن و موضوع فیلم– رو به فرهنگ عام و پاپ بیاورند. تیتر اول فیلم «هفت» تاثیر زیادی روی خیلی فیلمها داشت. همهی این فیلمها دارای نفوذند. اما وقتی که دقیقتر نگاه میکنیم میبینیم که نفوذشان به اندازهی فیلمهای پر نفوذ پیشینشان نیست. یا از نوعی دیگر است: خیلی فیلمها از «قصههای عامهپسند» و «هفت» الهام گرفتند، اما تاثیر این فیلمها به ساخت شیوه های جدیدی برای داستانگویی نیانجامید. فیلمهای معاصر بیشتر از آنکه از فیلمهای پرنفوذ این سه دهه الهام بگیرند –و به دنبال پیدا کردن راههای تازهای برای داستانگویی باشند– دست به اسکی و تقلید کردن زدهاند.
خب، (1) این تقصیر فیلمهای پرنفوذ سه دههی اخیر است؛ (2) یا اینکه مقصر فیلمسازها و خلاقیتشاناند؟ (3) یا شاید هم مشکل از آن لیست است که اول گفتم؟ هر چه باشد آن لیست فیلمهای زیادی را از قلم انداخته است – به عنوان مثال «دوستان خوب» (Goodfellas)، «کار درست را انجام بده» (Do the Right Thing)، «رُزِتا» (Rosetta) و... . نظر شما چیست؟ یک، دو، یا سه؟ یا...؟ پر نفوذترین فیلمهای سه دههی اخیر چهاند؟
III
«جوونم، جوونای قدیم»
خیلی وقتها در فیلمها و سریالها میبینیم که بزرگترها از نسل ما ناامیدند و معتقدند که جوان هم جوانهای قدیم. چند روز پیش به این نتیجه رسیدم که حداقل در مورد من حرفشان درست است. روزی که امتحان «شعر فارسی» داشتم باید از یک شعبه به شعبهی دیگر دانشگاه میرفتم. بیست دقیقه تا نیم ساعتی پیاده راه بود. شباش که خانه آمدم از درد ماهیچههای پا نمیدانستم که چه کنم. فکر کنم درد ترک اعتیاد هم در همان مایهها باشد! یا یکی دو روز پیش باید به کتابخانه دانشگاه میرفتم. به خاطر ترافیک سنگین مرکز شهر، طرح ترافیکم و جای پارگ گیر نیاوردن نمیشود با ماشین رفت و باید با مترو رفت. اما هوا آنقدر گرم بود –و متروهای لندن کولر ندارند– بیخیال کتابخانه رفتن شدم. غروب با ماشین رفتم که هم طرح ترافیک نیست، هم خیابانها خلوتترند و جای پارک کردن راحتتر گیر میآید. قدیمیها راست میگویند: «جوونم، جوونای قدیم»!
IV
هدیهی امروز من به شما
1.
عکس: فوتبال و افغانستان
2. کلیپی جالب از ستارههای هالیوود در مورد انتخابات ریاست جمهوری امریکا – که با توجه به انتخابات ریاست جمهوری ایران، بیربط هم نیست:
http://www.youtube.com/watch?v=5cGvqs-jf_w
تا آخر ببینید. زود قضاوت نکنید.
V
پاسخ به کامنتهای روزنوشت قبلی
آریان.گ، سینا، سید آرش قریشی و احسان هاشمی، از کامنتهاتان و لطفتان ممنونم.
سینای عزیز، متاسفانه مطلبی برای پروندهی تارانتینوی شما ندارم. ایمیلات را بده، تا اگر مطلب به درد خوری پیدا کردم ایمیل کنم.
سید آرش قرشی عزیز، من هم مثل شما با نقاشیهای ایمان ملکی خیلی حال میکنم و با نظر شما در مورد نکته قوتهای «شوالیهی تاریکی» موافقم.
خانم مهتاب عزیز، به من هم از دیدن کارتونهایی که بچهها این روزها میبینند لذت نمیبرم. البته قسمتی از دلیلاش نوستالژیک است، قسمتیاش بزرگ شدنم است، قسمتی عوض شدن دوره زمانه و قسمتی هم اینکه ننشستهام و کارتونها را ببینیم!
از همهی بچهها که در روزنوشتهای قبلی کامنت گذاشتهاند، تشکر میکنیم. حال دادید!