یاشار نورایی: چرا
موضوعهای جذابی مانند شرایط نوجوانان بزهکار و مشکلات
مالی که در این چند ساله گریبانگیر
خیلیها شده، در دو فیلم آزادی مشروط و شیفت شب، اینقدر کند و کشدار و رخوت آورند ؟ مشکل از کجاست؟ از من بیننده خسته یا فیلمهایی که واقعاً نمیتوانند سر سوزنی ما را سر
ذوق بیاوند؟» آزادی مشروط» را به واسطه نام حسین مهکام تماشا کردم. شاید روی کاغذ همه چیز طبق قاعده
پیش رفته اما انتخاب نابجای رامبد جوان که هدایت درستی هم نشده، عملاً لحن فیلم را
دوپاره کرده که با جدی نگرفتن رامبد جوان، آدم اهمیت چندانی هم به سوژه نمیدهد. شاید هم تبلیغ ضد سیگار
که قبل از فیلم پخش میشود و در آن هم رامبد جوان
حضور دارد، ذهن من را به هم ریخته است.
مشکل فیلم مهکام، مشکل
بسیاری از فیلمهای امسال
جشنواره است. خود موقعیتها جذاب
هستند اما برای استفاده از آن نمیدانیم چه
بکنیم! یک مرکز نگهداری و بازپروری
کودکان بزهکار داریم اما وقتی کودک از آنجا بیرون آمد، بقیه قصه چه میشود؟ لحن فیلم ناگهان از یک لحن انتقادی اجتماعی به وادی جنایی میرود و سر و ته قصه را هم میآوریم تا همه چیز به خوبی و خوشی تمام
شود. واژه شریف هم که کپی رایت ندارد. فوقش می گوییم فیلم شریفی
است و فیلم اولی است و...
«شیفت
شب» اما حکایت دیگری است. میتوان با هیجانی کردن اتفاقی
ساده، با همان تعقیبهای آشنای
سینمای فارسی که آدمها پشت دیوار
یکدیگر را زیرنظر دارند، با
همان بزنگاههای کلیشه
ای که با منطق آشنا اصلاً نمیخواند (درحالیکه داریم فیلمی رئالیستی میسازیم) فیلم را آنقدر کش داد تا لابه لایش چند انتقاد
سطحی از شرایط اجتماعی هم قرار دهیم. به این می گویند پیچاندن
شعار در زرورق تصاویر! اما این تصاویر لرزان با قاببندیهای معمولی
جایی کلیشهای میشوند که میخواهیم بحران را به روابط افراد تعمیم دهیم.
اینجاست که دعوای میان دو خواهر یادآور سریالهای تلویزیونی است و اطلاع رسانی آشنایان به
زن قهرمان فیلم، شیوه ای ساده و تکراری برای تقسیم اطلاعات در فیلمنامه!
جایی دیگر هم گفتم که با ایده خوب به سختی میتوان فیلم خوبی ساخت اگر ندانیم چگونه این ایده را قوام بدهیم! فیلمها رخوت آورند و ایدهها به راحتی هدر میروند. فوقش هر از گاهی چشمان خواب رفته مان را باز میکنیم، نگاهی به تصاویر میاندازیم، اتفاق خاصی نمیافتد و دوباره چرت میزنیم.