جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳ - 2015 February 06
کد خبر: ۱۵۲۹۱
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۲:۰۲
printنسخه چاپی
sendارسال به دوستان
یادداشت یاشار نورایی درباره دو فیلم مطرح روز دوم: «مرگ ماهی» و «شکاف»
به گمانم غیاب ذهنیت سینمایی یا کمبود آن، دو فیلم با ایده‌هایی خوب را به فیلم‌هایی معمولی تبدیل کرده‌ است. اگر زمانی از نبود سوژه و تکراری بودن ایده‌ها می‌نالیدیم حالا در جایگاه کسی قرار داریم که جایی برای بیل زدن دارد، اما توان بالا بردن بیل را ندارد. حکایت همچنان باقی است...

یاشار نورایی: به خودم می گویم جشنواره جای نقد کلی فیلم نیست اما با احساس سرخوردگی اولیه بعد از تماشای کلی فیلم در این سه روز چه کنم؟ دو فیلم «مرگ ماهی» و «شکاف» را همین امروز دیدم و راستش آخری را نتوانستم تا آخر تحمل کنم. به نظر همه چیز در همین دو فیلم به درستی انتخاب شده؛ انبوه بازیگران حرفه ای، کارگردان‌های ستایش شده، گروه فنی باسابقه اما فیلم‌ها با کمال تأسف، کشدار و بی رمق از آب در آمده‌اند؟ یک دلیلش شاید دوران گذاری باشد که جامعه فعلی ما گرفتار آن است. ولی به گمانم دلیل اصلی نبود تخیل و نوعی بی اهمیتی در نوآوری و داستان گویی است. انگار همه مفتون ایده‌ها می‌شوند اما وقت زیادی به قوام آوردن ایده‌های خوبی که هر دو فیلم دارند اختصاص نمی‌دهند.


«مرگ ماهی» ایده اصلی جذابی دارد؛ فرزندان یک خانواده به واسطه وصیت شفاهی مادر دورهم جمع می‌شوند. ایده ای که در «مادر» علی حاتمی قبل از مردن مادر اتفاق می‌افتاد اینجا به دلیل مرگ او به تصویر کشیده می‌شود. عنصر مرگ به عنوان قطعیت مطلق در کنار همه مسائل نسبی که در داستان از قبیل ازدواج‌های ناموفق می‌بینیم، قرار است افتراق را به وصل تبدیل کند و فرزندان را که هر یک ساز خودشان را می‌زنند دوباره به خود بیاورد. اما چرا فیلم در قیاس با مادر حاتمی که حتی بهترین فیلم حاتمی هم نیست، بی هدف به نظر می‌رسد؟

به گمانم استراتژی ساختاری فیلم برخلاف فیلم حاتمی که در یک خانه قدیمی متمرکز بود، اینجا با فضای زمستانی و سرد و خانه ای بزرگ که به شکل نمادین در و پنجره‌اش را موریانه خورده و رو به ویرانی است، بیشتر حول به تصویر کشیدن حضور این آدم‌ها در یک موقعیت غریب شکل گرفته است. به همین دلیل بسیاری از شخصیت‌ها در این نوع نگاه چندان برای ما معلوم و مشخص نمی‌شوند که بتوانیم تأثیر مرگ مادر را روی آن‌ها درک کنیم. حاتمی هرچند خوشبینانه، رذایل اخلاقی و اختلاف‌های میان آدم‌ها را به سجایا و دوستی تبدیل می‌کرد اما حجازی چنان دربند واقعی بودن است که در غیاب موضع گیری نسبت به آدم‌ها، فیلمش بیشتر توصیفی تصویری از آداب و رسوم سوگواری ایرانی‌ها شده است.

حیاط خوش رنگ و سرسبز فیلم «مادر» در ابتدا محل دعوا و جدایی بود ولی در طول فیلم به محل دورهم بودن فرزندان مادر تبدیل می‌شد. اما در فیلم حجازی این فضا تنها لوکیشنی برای مواجهه انسان‌ها با مرگ مادر است و عملاً نه تغییری در روابط می‌بینیم و نه آدم‌ها تغییر محسوسی می‌کنند. برای همین یک سری تیپ مشخص از قبیل برادر بزرگ‌تر سنتی، برادر کوچک عاقل خارج رفته و دختر بزرگ‌تر که مدام شیون و زاری می‌کند، در فیلم جمع شده‌اند تا در نماهایی خوش فرم همچون وسائل صحنه کارکرد داشته باشند.

اینجا میان مواجهه انسان‌ها با مسئله مرگ و ترسیم فضای مرگ در یک خانواده ایرانی، راه ساده تر نشان دادن فضا و آداب ایرانی در مورد مرگ است که همین رویکرد متاسفانه فیلم حجازی را در حد یک فیلم معمولی نگه می‌دارد، بدون هیچ فراز و فرود خاصی! شاید هم این رویکرد تعمدی است. حجازی تلاش کرده سردی مرگ را به رخوت و سکونی که در فیلم می‌بینیم پیوند بزند و در غیاب جسمانی مادر، عملاً محیط خانه را هم مثل او بی روح کند. اما فکر می‌کنم اگر او با تعمق بیشتری تلاش می‌کرد ایده‌اش را پرورش بدهد، با فیلم بهتری روبرو می‌شدیم. مرگ ماهی به مدد فیلمبردای خیلی خوب کلاری، لحظه‌های خوبی دارد که در یاد می‌مانند اما کلیتش آنقدر میان من بیننده و خود فیلم فاصله می‌اندازد که همان تک لحظه‌ها هم نمی‌توانند فیلم را ماندگار کنند.

همین را می‌توان در مورد فیلم دوم کیارش اسدزاده گفت. فیلمی به ظاهر خوش ترکیب اما در باطن بی هدف و تا حدی سرگردان. ایده محوری زوجی که باید برای سلامت زن بچه دار شوند و در همین حال زوج دوستشان طلاق می‌گیرند و سرپرستی بچه‌شان عملاٌ با زوج جوان‌تر است تا با دیدن سرنوشت بچه، در تصمیم خود شک کنند ایده خوبی است. ولی همچون بسیاری از فیلم‌ها با شیوه معمولی دوربین روی دست، نماهای پر تکان و تعمداً بدترکیب، به میان کشاندن مسئله دروغ و پنهانکاری و قضایی شدن یک سانحه یادآور فیلمهای فرهادی است بی آنکه تکاپو و پویایی فیلمهای او را داشته باشد. شاید اینجاست که متوجه می‌شویم نه تنها داستان بلکه عنصر تدوین( عنصری ناکارآمد در فیلم «شکاف») تا چه حد به ساختار دو فیلم مشهور فرهادی کمک کرده است. مشکل از تک ایده‌هایی است که برای یک فیلم بلند کم اند. یک تدوینگر بی رحم شاید فیلمی مانند شکاف را به زیر زمان استاندارد فیلم بلند برساند تا پویایی لازم را پیدا کند. اما در حال حاضر، شکاف فیلمی است پر از صحنه‌های بی ربط و رفتارهایی تصنعی آنهم در فضایی به ظاهر واقعی و نه خیالی که تاب و توان از تماشاگر می‌گیرند.

حتی اگر داستان هم کنار بگذاریم، «شکاف» کمتر از «مرگ ماهی» به لحاظ بصری جذاب است. تصاویر فیلم که تعمداً رنگ پرده‌اند حاکی از نوعی نگاه تلخ اندیش به مناسبان فردی و شرایط اجتماعی ایران اند اما به لحاظ کاربردی، چشم نواز نیستند. برای همین تصاویر هم نمی‌توانند خلاء داستانو ضربآهنگ کند را پر کنند و فیلم عملاً مجموعه ای از نماهای سرد و بیروح شده است.
به گمانم غیاب ذهنیت سینمایی یا کمبود آن، دو فیلم با ایده‌هایی خوب را به فیلم‌هایی معمولی تبدیل کرده‌ است. اگر زمانی از نبود سوژه و تکراری بودن ایده‌ها می‌نالیدیم حالا در جایگاه کسی قرار داریم که جایی برای بیل زدن دارد اما توان بالا بردن بیل را ندارد. حکایت همچنان باقی است...


نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۲
حسام
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۲:۰۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۶
0
0
به نظرم این دو فیلم را اصلا نمیشه با هم مقایسه کرد و از هر نظر از هم دور و نامربوطند چرا جدا جدا نقد نمیکنین؟ این تطبیق دادن چیزهای بی ربط به نقدتون لطمه جدی میزنه
لیلا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۴:۱۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۶
0
0
در باره تفاوت بین این فیلم و مادر علی حاتمی حرف زدن توهین آشکار به شاهکار خاتمی بزرگه و بس
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: