News
  • عکس: یلدا ذبیحی
    سری دوم گزارش تصویری نشست پرسش و پاسخ «رسوایی» را در "سینمای ما" ببینید
  •  
  • گزارش تصویری نشست رسانه ای «رسوایی» را در "سینمای ما" ببینید - عکس: یلدا ذبیحی
    روز ششم - 17 بهمن، با حضور مسعود ده نمکی (کارگردان)، کامران تفتی و محمدرضا شریفی‌نیا (بازیگران)
  •  
  • گزارش تصویری نشست رسانه ای فیلم «خسته نباشید» - عکس: محسن هردان
    روز ششم - 17 بهمن، با حضور محسن قرایی (کارگردان)، سپیده عبدالوهاب (تدوین گر) و بازیگران فیلم
  •  
  • ویدئوی اختصاصی سایت "سینمای ما" را آنلاین تماشا کنید
    گفت و گوی تصویری با هومن بهمنش، مدیر فیلمبرداری سه فیلم «دربند»، «گناهکاران» و «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»
  •  
  • با یکی از فیلم‌های مطرح بخش جشنواره جشنواره‌ها آشنا شوید: The Hunt
    در جهنم روزهای زندگی یک متهم ...
  •  
  • عکس‌‌های تازه‌ از بازیگران و عوامل سازنده «قاعده تصادف» در "سینمای ما" - عکس: یلدا ذبیحی
    با لحظه‌هایی از حضور بازیگران و گروه سازنده فیلم مطرح جشنواره در برج میلاد همراه شوید - بخش دوم
  •  
  • عکس‌‌های تازه‌ بازیگران و عوامل «قاعده تصادف» در "سینمای ما" - عکس: یلدا ذبیحی
    با لحظه‌هایی از حضور گروه سازنده فیلم مطرح جشنواره در برج میلاد همراه شوید - بخش یکم
  •  
  • نگاهی به فیلم برگزیده بخش بین‌الملل جشنواره فجر 31: بیان دغدغه‌های یک نسل
    فیلم‌هایی که از ذوق یک فیلم‌ساز نترس خبر می‌دهند
  •  
  • از متن تا حاشیه در نشست رسانه‌ای «تنهاي تنهاي تنها»: کاپشن‌پوشیدن در ظهر داغ بوشهر - عکس: محسن هردان
    برای ساخت فیلم در حق بازیگرم جنایت کردم/ چاق که بودم همه می‌گفتند شبیه اکبر عبدی‌ هستم/ من به امام حسین حالم خیلی خراب است!
  •  
  • دومین گزارش تصویری "سینمای ما" از مراسم اختتامیه بخش بین‌‌الملل جشنواره فجر - عکس: یلدا ذبیحی
    سینمای ایران پیشتاز شکار سیمرغ در جام جهان‌نما
  •  
  • غایب جشنواره فجر در جشنواره وزول حاضر است
    باران کوثری برای داوری جشنواره‌ فیلم وزول راهی فرانسه شد
  •  
  • گزارش تصویری اختصاصی "سینمای ما" از مراسم اختتامیه بین‌الملل در تالار وحدت - عکس: یلدا ذبیحی
    برندگان اصلی اختتاميه بخش بين‌الملل سی‌و‌یکمین جشنواره فیلم فجر (جام جهان‌نما) ایرانی بودند
  •  
  • انتقاد شدید مجید مجیدی به اتفاق‌هایی که در صحن علنی مجلس شورای اسلامی افتاد
    آن‌چه دیروز در مجلس اتفاق افتاد، نشان‌دهنده اوج بی‌اخلاقی است
  •  
  • از متن تا حاشیه در نشست رسانه‌ای «حوض نقاشی»: حوض نقاشی و حوزه هنری علاقه‌ای به از بین‌بردن سینما ندارند
    نگار جواهریان تب شدید داشت و نیامد/ از اتفاق دیروز پریشان‌خاطر و افسرده هستم‌/ ماجرای دوربینی که بعد از ساخت فیلم از بین رفت
  •  
  • اظهار نظر تازه دبیر جشنواره‌ی فیلم فجر درباره احتمال نمایش سه فیلم ایرانی در برج میلاد
    ان‌شاءاله دوستان‌ «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» را در اکران مشاهده ‌کنند/ نمایش «پرویز» و «تابور» برای منتقدان و اصحاب رسانه در حال بررسی است
  •  
  • گزارش تصویری محسن هردان از نشست رسانه‌ای «حوض نقاشی» را در سایت "سینمای ما" ببینید
    روز پنجم - 16 بهمن، با حضور مازیار میری (کارگردان)، منوچهر محمدی (تهیه‌کننده)، فرشته صدرعرفایی (بازیگر)، حامد محمدی (نویسنده)
  •  
  • ‌اختتامیه بخش «سینما سعادت» جشنواره فیلم فجر در تالار وحدت در برگزار شد
    «آفتاب، مهتاب، زمین» بهترین فیلمنامه/ «گهواره‌ای برای مادر» بهترین کارگردانی/ الهام حمیدی بهترین بازیگر زن
  •  
  • ‌اختتامیه بخش بین‌الملل جشنواره فیلم فجر در تالار وحدت برگزار شد
    سیمرغ بلورین بهترین فیلم و کارگردان جام جهان‌نما به «قاعده تصادف» و بهنام بهزادی/ سیمرغ بلورین بهترین فیلم آسیایی به بهرام توکلی برای «آسمان زرد کم عمق»
  •  
  • با فیلم‌های مطرح بخش مسابقه بین‌الملل جشنواره فیلم فجر 31 آشنا شوید: Haute Cuisine
    «آشپز قصر»: فیلمی که می‌توانید موقع غذاخوردن تماشا کنید و اشتهای‌تان را از دست ندهید
  •  
  • گزارش تصویری محسن هردان از نشست پرسش و پاسخ فیلم «خاکستر و برف» را در "سینمای ما" ببینید
    روز پنجم - 16 بهمن، با حضور روح الله سهرابی (کارگردان)، کامبیز دیرباز، قربان نجفی و سیامک ادیب (بازیگران)، فرهاد گلی (تهیه‌کننده) و نقی نعمتی (تدوین‌گر)
  •  
     
     
     
     
     
     
     
     

       





    سينماي ما- در میان این تعداد سوپراستار و بازیگر و هنرور پرافاده، رضا عطاران، از آن‌جا بی‌همتاست که چیزی نیست غیر از آنی که انتظار داریم. او بعد از موفقیت خیره‌کننده دو فیلم آخرش، هنوز همان رضا عطاران که سال‌ها پیش بود. در این گفت‌وگو از سادگی‌اش، از بی‌خیالی‌اش و حسی که می‌گفت سرکارمان گذاشته، لذت بردیم. از تک‌جمله‌هایش و خنده‌هایی که گرچه در خود فیلم به آن نمی‌خندیدند، اما ایرانی‌ها را روده‌بُر کرده است. اگر می‌خواهید بدانید چرا همه رضا عطاران را دوست دارند، بد نیست که این گفت‌وگو را هم بخوانید. گفت‌وگو درباره مردی که هرگز نمی‌تواند گریه کند.

    بازیگران طنز، جدی گرفته نمی‌شوند

    این‌که وقتی مردم ما را می‌بینند به فکر خنده و شادی می‌افتند، خیلی بد نیست، اما این مساله به مرور باعث این شده که بازیگران طنز در ایران خیلی حال‌شان خوب نباشد. اصولا یک بازیگر دوست دارد در ژانرهای متنوع نقش‌آفرینی کند، اما در ایران خیلی سریع در یک کلیشه تثبیت می‌شود.همین مساله باعث شده خیلی از بازیگران طنز که هیچ‌وقت جدی گرفته نشدند، سرخورده شده و اتفاق‌های خوبی برایشان نیفتد. در خیلی از جاها که برایشان مهم است، تحویل گرفته نمی‌شوند؛ مثلا در جشنواره‌ها. البته خوشبختانه همه‌جا ما را دعوت می‌کنند، اما وقتی پای جایزه دادن وسط می‌آید، خبری نیست. خود خانم آسایش که امسال به دلیل نقش‌آفرینی در یک نقش طنز جایزه گرفت، در اصل بازیگر جدی است و به عقیده من اگر یک بازیگر کمدی بود، این جایزه را به او نمی‌دادند. این‌طور می‌شود که بازیگران طنز به مرور به ورطه بازی در فیلم‌هایی که خیلی جالب نیست و خودشان هم خیلی دوست ندارند، می‌افتند. خود من هم فیلم‌هایی بازی کرده‌ام که جالب نبوده.

    من و مدیری در هملت

    در کارهای نمایشی که انجام می‌دادیم، در عین حال که همه‌چیز جدی بود، خودم احساس می‌کردم که تماشاچی با ناخودآگاه من که به طنز می‌زد، بیشتر همراه است. مثلا دو نمایش کار کردم با دکتر قطب‌الدین صادقی. نمایش‌های هملت و سیمرغ. من و آقای حسن خلیلی‌فر نقش دوستان هملت را داشتیم. یادم هست با وجود این‌که نقش جدی بود، تماشاچی می‌خندید. در سیمرغ هم من یکی از 30 مرغ بودم که باز هم همین اتفاق می‌افتاد. در نمایش هملت مهران مدیری هم نقش لاهرتیس برادر اوفیلیا را بازی می‌کرد. با هم همانجا آشنا شدیم. دو، سه سال بعد از این، هسته اولیه گروه ساعت خوش در نوروز 72 شکل گرفت که شامل مرحوم داوود اسدی، ارژنگ امیرفضلی و مهران مدیری بود که بعد قرار شد ساعت خوش را با بازیگران بیشتری کار کنند. در مرحله اول از 70 نفر تست گرفتند که من در آن حاضر نبودم، اما مدیری بعدا یادش آمده بود و با من تماس گرفت و من هم به گروه ملحق شدم. سعید آقاخانی هم از بچه‌هایی بود که در هملت کار کرد. یوسف صیادی هم در سیمرغ حضور داشت و از همین طریق ساعت‌خوشی شد.

    تقدیر بی‌تقصیر نیست

    مراقبت یکی از مهم‌ترین نکات برای موفقیت است، اما من خیلی‌ها را می‌شناسم که بیشتر مراقبت می‌کنند، کتاب‌های بیشتری می‌خوانند و... ولی اتفاقات خوبی برایشان نمی‌افتد. علت این موضوع را نمی‌دانم. اما برای بعضی‌ها اتفاقات خوبی می‌افتد و برای بعضی‌ها هم نه. مثلا خود من داشتم زندگی‌ام را می‌کردم که یکهو ساعت خوش پیش آمد و ما رفتیم جلو.

    مطالعه را دوست ندارم


    زشت است بگویم، اما من مطالعه را اصلا دوست ندارم، همان‌طور که دوست ندارم کسی هنر را به من آموزش بدهد. من در این مورد تجربه کردن را ترجیح می‌دهم. البته علت این‌که مطالعه نمی‌کنم، این است که قبلا تاثیر کتاب‌ها را روی خودم دیده‌ام، مثل وقتی که سری کامل کتاب‌های کامو را خواندم. من زود تحت تاثیر قرار می‌گیرم و بنابراین از خواندن اجتناب می‌کنم. راه‌حل من نوشتن درباره چیزی است که باید درباره‌اش بخوانم. البته من دارم از همه یاد می‌گیرم، اما درس گرفتن را دوست ندارم. دانشگاه را هم به همین دلیل رها کردم.

    من و همسر بازیگرم

    دغدغه‌های امروز من شبیه به آدمی است که زن دارد، 16 سال است ازدواج کرده و کارگردان است. مهم‌ترین چیز هم در زندگی‌ام، کار است. همسر من در اوایل زندگی مشترک تئاتر کار می‌کرد، اما یواش‌یواش بی‌خیال شد. البته الان گهگاه بازی می‌کند.
    مثلا در فیلم صندلی خالی بازی کرد و نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر شد. کارش خیلی خوب است اما ظاهرا خیلی علاقه ندارد.البته نگاه او جدی است و از دست من حرص و جوش می‌خورد.

    مدیری ظاهرا با زندگی حال نمی‌کند


    بزرگ‌ترین ویژگی مهران مدیری به عقیده من هوش سرشاری است که دارد و توانایی جمع کردن آدم‌هایی که البته آنها جنم خوبی در بازیگری طنز دارند و امتحان‌شان را پس داده‌اند. او سال‌های سال در اوج بوده و مردم دوستش دارند و این چیز کمی نیست. البته او ظاهرا خیلی با زندگی حال نمی‌کند. من چون خیلی رفت و آمدی با مدیری ندارم، در این مورد نمی‌توانم اظهارنظر کنم.

    نه مظلومم، نه غمناک


    من اصلا بلد نیستم جوک تعریف کنم. یعنی وقتی یک جوک خوب را برای بقیه بازگو می‌کنم، کلا طوری تعریفش می‌کنم که حتی یک نفر هم نمی‌خندد. این یکی از خصوصیات من است. اما فکر می‌کنم چهره‌ام به من کمک کرده تا کمی به عنوان یک بازیگر طنز، جا بیفتم. ضمن این‌که علاقه زیادی هم دارم. البته چهره‌ام یک‌کمی مظلوم است و این چیزی است که من از آن حسابی سوءاستفاده کرده‌ام. به‌خصوص در دوران دبیرستان که همه فکر می‌کردند بچه درس‌خوانی هستم. مرا می‌گذاشتند مبصر در حالی که من رهبر شلوغی‌ها و شیطنت‌ها بودم. البته وقتی که مدیر و ناظم می‌آمدند، دوباره من همان آدم مظلومه می‌شدم و اگر با کسی هم مشکل داشتم، کارش ساخته بود!

    پدرم به هنر علاقه‌ای ندارد


    17 سال پیش که ساعت‌خوش را بازی کردم، 27 سالم بود. آن موقع در اکثر مصاحبه‌ها راجع به کودکی، خانواده و... حرف می‌زدم و آخرش کار به جایی رسیده بود که همه می‌دانستند که من قورمه‌سبزی دوست دارم. اما برای این‌که شما هم بدانید، ما یک خانواده 6 نفره بودیم. چهار برادر و خواهر. این خانواده ربطی به هنر نداشت، اما از سال 58 و 59 کار هنر را شروع کردم، در حالی‌که سنی هم نداشتم.

    در کوچه بچه‌ها را جمع می‌کردم و نمایش اجرا می‌کردم. همیشه هم اجراها مربوط به زمانی بود که پدرم نبود. او موافق کار من نیست. پدر من کارمند دفتر ترمینال اتوبوسرانی بود و هنوز هم علاقه‌ای به کار من ندارد. یک بار پدرم وسط یک اجرای خانگی سر رسید و همه میهمانان را ریخت بیرون!

    روی بچه‌نداری توافق داریم!


    من و همسرم بچه‌های مردم را دوست داریم، اما تصمیمی برای پدر و مادر شدن نگرفته‌ایم

    مردم با اسم کوچک صدایم می‌کنند


    من ماشین ندارم و رانندگی نمی‌کنم و همین باعث می‌شود که خیلی بیشتر با مردم باشم و از حرف‌های آنها استفاده کنم. نمی‌دانم دلیلش چیست، اما مردم به راحتی درباره مشکلات‌شان با من صحبت می‌کنند. حتی مرا با اسم کوچک –رضا– صدا می‌کنند. مردم به من اطمینان می‌کنند، اما اشتباه‌شان همین‌جاست! (خنده)

    هیچ‌وقت از پا نمی‌افتم

    بازیگری تنها راهی است که می‌توانم از آن راحت زندگی کنم و بهترین راهی است که می‌توانم به زندگی زیاد فکر نکنم. بنابراین اگر یکی، دو کار نه‌چندان خوب در بین کارهایم اتفاق افتاد، نباید همه‌چیز را کنار بگذارم و افسرده بشوم. باید به دنبال راه فرار باشم و آن را جبران کنم. در این مورد نمی‌توانم زیاد توضیح بدهم، چون احتیاج به صراحتی دارد که الان همراهم نیست.

    بازیگری، 15 سال است و بعد...

    پول را دوست دارم؟ بله. البته الان دیگر نه. خیلی از کارهایی را که دوست داشتم انجام داده‌ام و حالا در نقطه صفرم. به نظر من درباره ثروت بازیگرها یا کارگردان‌ها قضاوت درستی نمی‌شود. چون کار ما مقطعی است. مثلا خود من امسال فقط در کار خودم بازی کردم، چون اولین فیلمم هم بوده، قرارداد خیلی خوبی نبستم. فرض کنید من تا آخر سال دو کار دیگر هم بکنم. فرض کنید این موفقیت‌ها تا پنج سال دیگر هم ادامه داشته باشد، خب، بعد از این چه می‌شود؟ خیلی از بازیگرانی که سه دهه پیش بیشترین دستمزد را می‌گرفته‌اند، بروید ببینید شرایط زندگی‌شان چطور است. بازیگری یک مقطع 10 تا 15 ساله دارد. هرکسی را ببینید که مسن است و قبلا شرایط خوبی داشته، الان این وضعیت را ندارد.

    من باور نمی‌کنم که بازیگری برای حضور در یک سریال، ماهی 50 میلیون تومان دستمزد می‌گیرد. همیشه این ارقام غیرموثق است و بالا و پایین گفته می شود. البته هرچه‌قدر هم که این دستمزد بالا باشد، باز هم قرار است از این پول در طول عمر استفاده شود که با توجه به این‌که بازیگرها عموما دوراندیشی اقتصادی ندارند، بعد از پنج، شش سال این پول تمام می‌شود.

    کار دوم

    نه‌تنها من که همه بچه‌ها دنبال این هستند که کنار این کار، یک کار دومی انجام بدهند. وقتی دور هم جمع می‌شویم، از هم سوال می‌کنیم چه شد آن کار؟ آن رستورانی که قرار بود بزنی، به کجا رسید؟ ولی هیچ‌وقت این حرف‌ها به جایی نمی‌رسد. خود من تنبلی مفرطی دارم و فکر اقتصادی خوب هم ندارم. خیلی‌ها زدند به یک کاری و آن چیزی را هم که داشتند، از دست دادند. در کل شرایط خیلی جالب نیست. حتی اگر خبر سراسری اعلام کند فلانی 100 میلیون و دیگری 50 میلیون گرفته، اما آن بازیگر 100 میلیونی بنده خدا چهار سال است کار نکرده و از همه ما بدبخت‌تر است!

    عکس من در عکاسی


    آن عکاسی‌ای که عکس مرا به عنوان تابلو استفاده می‌کند، یک دوست است که بده‌بستان مالی خاصی بین‌مان برقرار نیست.

    بازی من به کارهای مدیری نمی‌خورد

    بزرگ‌ترین ویژگی ساعت‌خوش تنوع نقش‌هایش بود. مثلا نادر سلیمانی، نصرالله رادش، ارژنگ امیرفضلی، من، رامین ناصرنصیر، رضا شفیعی‌جم، خود مهران مدیری، حمید لولایی و... هرکدام یک‌جور بودند و یک‌جور بازی می‌کردیم. مثلا ارژنگ نقش‌های فانتزی را دوست داشت و داوود اسدی خدابیامرز، طنزهای جدی را بازی می‌کرد که معنای فلسفی داشت. من و سعید آقاخانی کار رئال دوست داشتیم که همین حالا هم همان سلیقه را داریم. علت این‌که من بعدا با مهران مدیری کاری انجام ندادم، همین است. چون با وجودی که دوست داشتم، اما کاراکتر بازی‌ام به نقش‌های او نمی‌خورد و به من نمی‌چسبد. من واقعا دوست داشته‌ام که با مدیری کار کنم، اما نشده. از خدایم است که مدیری در یکی از کارهای من بازی کند، اما از نقش‌هایی که رد می‌کند، مطمئن می‌شوم که حتما با من کار نخواهد کرد.

    اولین برخورد با رامبد


    اولین تجربه کارگردانی من «سیب خنده» بود که برای گروه کودک شبکه اول انجام دادم. رامبد جوان در همان زمان داشت کار «خانواده سبز» را با همان دفتر با مرحوم شکیبایی و بقیه انجام می‌داد. ما در آن سال‌ها با هم آشنا شدیم و سال بعد هم در «سرزمین سبز» با هم کار کردیم. رامبد آدم خوب، درست و البته رکی است. در این خصوصیت اخیر، من کاملا برخلاف او هستم.

    من خودم را بازی می‌کنم


    به نظر من بزرگ‌ترین بخش کار هر کارگردان، انتخاب بازیگر است و اگر انتخاب بازیگر درست باشد، 70 درصد کار حل شده است. من خیلی در پیش‌تولید کار به این موضوع دقت می‌کنم. این‌که سوال می‌کنید چرا من نقش آدم‌های آسمان جُل را بازی می‌کنم، به این دلیل است که شما باور نخواهید کرد که من یک آدم پولدار هستم. این را قبلا امتحان کرده‌ام. در فیلم کلاهی برای باران، قرار بود نقش آدم پولداری را بازی کنم که به دزدی علاقه داشت، اما در نهایت باز اتفاق دیگری افتاد و اتفاقا راه درست را رفتیم. حالا هر بازیگری وقتی در نقش فرو می‌رود، بهتر است نقش را از وجودش بگیرد. من فکر می‌کنم این سربه‌هوایی، جدی نگرفتن کارها و شوخی کردن با همه چیزهای اطراف در من هست و از آن استفاده می‌کنم. من به خودم آموزش داده‌ام که این‌طور باشم تا اتفاقات جدی دنیا رویم تاثیر نگذارد.

    وقتی متن ورود آقایان ممنوع را خواندم...

    اولین بار که فیلمنامه ورود آقایان ممنوع را خواندم، سه سال پیش بود. این فیلم قرار بود در دفتر آقای منوچهر محمدی توسط خانم مرضیه برومند ساخته شود و من هم همین نقش آقای جبلی را داشتم. همان وقت من فکر می‌کردم برای این متن یک اتفاقی می‌افتد. آن زمان نشد ولی سری بعد که رامبد جوان کارگردان شد، دیدم شرایط همان‌طور خوب است و متن هم بهتر شده. پیشنهاد خوبی بود، قبول کردم و واقعا راضی‌ام. برای خود من موفقیت فیلم بیشتر از حد انتظار بود.

    دستمزد من نصف مبلغ اعلام شده است


    مبلغی که در تلویزیون به عنوان دستمزد بازیگران اعلام شد، برای من خیلی خوب بود؛ چون دستمزدم را بالا برد! البته دستمزد من در حد نصف چیزی بود که اعلام شده بود. همان‌طور که می‌دانید دستمزدها مبنای خاصی ندارد و بالا و پایین می‌شود. یک موقع هست که دوست داری با یک کارگردان کار کنی و نصف قیمت می‌گیری و برعکس. یک موقع فقط برای پول کار می‌کنی. بازیگر نقش مقابل و شرایط مختلف در این زمینه موثر است.

    از چه چیزی خیلی می‌ترسید؟

    مرگ. مثل چی از مرگ می‌ترسم!

    *
    اگر قدرت این را داشتید که چیزی را در دنیا تغییر بدهید، چه چیزی را تغییر می دادید؟

    خیلی چیزها، ولی مهم‌ترین‌اش این است که کاری می‌کردم که کلا از اول نباشم.

    این نگاه خیلی ناامیدانه نیست؟

    نه، این‌طور فکر نمی‌کنم. مرگ ترسناک است، ولی این‌که از اول نباشم، چیز ترسناکی نیست. اگر از اول نبودم، خب اصلا رضا عطارانی نبود که حالا در این شرایط باشد یا نباشد.

    چرا؟ مگر شما زندگی را دوست ندارید، یا از زندگی‌ای که کرده‌اید، راضی نیستید؟

    من فکر می‌کنم وقتی هستم، باید طوری زندگی کنم که راضی باشم، ولی اگر نبودم، راحت‌تر بودم.

    اهل آشپزی هستید؟

    نه اصلا، اما اهل خوردن هستم. غذاهای موردعلاقه‌ام؛ خورشت قورمه‌سبزی و کوکوی سبزی است.

    ورزش هم می‌کنید؟


    الان خیلی نه، ولی چون من خیلی سال تئاتر کار کرده‌ام، تاثیر نرمش‌های بدنی تئاتر هنوز با من است. یعنی هنوز اتفاق بدی برای بدنم نیفتاده. ولی چندین سال است فقط صبح‌ها نرمش سبکی می‌کنم تا کرختی سرصبح از بین برود.

    از کدام شخصیت معاصر بدتان می‌آید؟

    با توجه به حرف‌هایی که زدم، باید از کسی بدم بیاید؟

    کاری که به خاطرش خودتان را سرزنش می‌کنید؟

    از بین کارهای خودم خیلی کارها بوده که به خاطر بازی در آنها خودم را سرزنش می‌کنم، اما اجازه بدهید نام نبرم، چون نمی‌خواهم کسی را ناراحت کنم. از بعضی کارهای این یکی، دوساله‌ام بدم می‌آید.

    بعد از اموال‌تان، ارزشمندترین دارایی‌تان چیست؟

    بی‌خیالی‌ام.

    اگر قرار باشد فیلم زندگی‌تان را بسازند، دوست دارید چه کسی نقش‌تان را بازی کند؟

    بستگی دارد چه کارگردانی و از چه زاویه دیدی بخواهد زندگی من را بسازد.

    بزرگ‌ترین نقطه قوت‌تان چیست؟

    بی‌خیالی‌ام و این‌که هیچ چیز را جدی نمی‌گیرم.

    برای بزرگ‌ترین نقطه ضعف‌تان هم که همین را گفتید؟!

    بزرگ‌ترین نقطه ضعفم، بزرگ‌ترین نقطه قوتم هست.

    کدام شخصیت معاصر در قید حیات بیشترین تاثیر را بر روی شما گذاشته‌اند؟

    از آنهایی که در قید حیات هستند کسی را یادم نمی‌آید، اما مرحوم حسن حامد خیلی در زندگی من تاثیرگذار بوده است و همینطور آلبر کامو.

    به خاطر چه چیزهایی به والدین‌تان مدیون هستید؟

    چون پدر و مادرم هستند، بزرگم کرده‌اند و همه تلاش‌شان را کرده‌اند تا من به سر و سامانی برسم.

    کدام ویژگی اخلاقی‌تان است که دوستش ندارید؟

    این‌که هیچ‌چیز را جدی نمی‌گیرم، فکر می‌کنم خیلی چیز جالبی نیست. البته خیلی برای رسیدن به این ویژگی سعی کرده‌ام، چون معمولا اتفاقات تلخ خیلی مرا تحت‌تاثیر قرار می‌دادند و تاثیر بعضی از آنها در گذشته دور هنوز با من است. بنابراین خیلی سعی کرده‌ام از تلخی‌ها دوری کنم. با این‌که می‌دانم شاید خیلی برای دیگران قابل درک نباشد و گاهی آنها را ناراحت کند. مثلا پذیرش این‌که من هیچ‌وقت به مراسم ختم یا عیادت مریض در بیمارستان و از این دست جاها نمی‌روم، برای دیگران سخت است، چون در فرهنگ ما این انتظار وجود دارد که در سختی‌ها و ناراحتی‌ها کنار هم باشیم، اما من واقعا از این مسائل پرهیز می‌کنم، چون غم‌ها بیشتر از زمان معمول و معقولش روی من اثر می‌گذارند. مثلا من هنوز از مرگ حسن حامد که در 29 سالگی به علت بیماری درگذشت، متاثر هستم. بنابراین فقط به این فکر می‌کنم که خودم در شرایط بد قرار نگیرم. شاید به خاطر این است که من خیلی حساس و آسیب‌پذیر هستم.

    سخت‌ترین کار جلوی دوربین برای شما چیست؟

    گریه کردن. بیشترین زمانی که حالم گرفته می‌شود، وقتی است که از من می‌خواهند گریه کنم، اما من نمی‌توانم. ممکن است با پیاز و یک‌سری کارهای دیگر اشکم را در آورند، اما خودم اصلا نمی‌توانم گریه کنم. خیلی برایم سخت است و معذب می‌شوم. البته خیلی هم دوست ندارم درباره‌اش صحبت کنم. هیچ‌وقت جلوی دوربین نتوانسته‌ام گریه کنم.

    زندگی به سبک خیام

    من آدم ناامیدی نیستم، ولی شاید نگاه خیامی به زندگی دارم. هرچقدر هم سعی کنیم مستقل باشیم و در قالب هیچ تفکر و سبکی قرار نگیریم، با این حال بالاخره آدم تاثیرگذاری در زندگی ما وجود دارد و نهایتا در یک قالبی قرار می‌گیریم. بله من دوست ندارم تحت تاثیر کسی باشم، دوست دارم خودم فکر کنم و تجربه کنم و به چیزهای جدیدی برسم، اما در نهایت باز هم این اتفاق می‌افتد.

    گران‌ترین کلاه زندگی من تقلبی است!

    تا جایی که یادم است، کلاه را همیشه داشته‌ام. حتی آن زمان که ساعت خوش را کار می‌کردیم، من به کلاه علاقه داشتم، اما از زمانی که کچلی ام بیشتر شد، علاقه‌ام به کلاهم بیشتر شد. الان سال‌هاست که کلاه شاپو استفاده می‌کنم، اما قبل از آن، همان زمان ساعت خوش، از این کلاه بارکایی‌ها می‌گذاشتم. باراکا همان کلاه‌هایی است که گنگسترهای ایتالیایی در فیلم‌های کلاسیک سرشان می‌گذاشتند. اکثرا پارچه‌ای هستند و لبه کوتاهی دارند.
    یک دوره‌ای در ایتالیا، خیلی از این نوع کلاه استفاده می‌کردند. بعد برای تنوع سراغ شاپو رفتم و معتاد آن شدم. فکر می‌کنم کلاه خیلی در چهره تاثیر دارد. راستش من خیلی به لباس اهمیت نمی‌دهم، ولی کلاه خیلی برایم مهم است. گران‌ترین کلاهی هم که تا امروز خریده‌ام، یک کلاه گوچی تقلبی بود که حدود 30 هزارتومان برایش پول داده‌ام!

    دوست خوب من کلاه می‌گذارد


    حبیب رضایی از دوستان خیلی خوبم است. ما به جز کلاه‌هایمان و موهایمان که از ته می‌زنیم، علایق مشترک دیگری هم داریم.
    مهم‌ترین ویژگی حبیب، نکته‌سنجی‌اش در انتخاب‌هایش است و فکر می‌کنم تا الان هم خیلی خوب و عالی انتخاب کرده است و امیدوارم در آینده هم همین طور باشد.
    او آرامش خاصی دارد که این روزها در کمتر کسی می‌توان دید و من همیشه با این ویژگی به عنوان دوست و رفیق خیلی حال می‌کنم.

    اولین خاطره‌ای که یادتان می‌آید، چیست؟

    خاطره‌ای یادم می‌آید که به نظر خودم به یادآوردن‌اش خیلی عجیب است. یکی پدر و مادرم را به خاطر می‌آورم که در خیابان سر این‌که من خودم راه بروم یا مادرم بغلم کند، با هم بحث می‌کردند. پدرم می‌گفت بگذار خودش راه برود و مادرم می‌گفت این بچه هنوز نمی‌تواند خودش راه برود، خیلی کوچک است و خسته می‌شود و اصرار داشت من را بغل کند. خیلی باید سنم کم بوده باشد، اما یادم می‌آید. خاطره دیگر، مربوط به آخرین باری است که من را به حمام عمومی زنانه بردند. آن دفعه دلاک‌های حمام به مادرم گفتند این پسر دیگر بزرگ شده و دیگر نباید به حمام عمومی زنانه بیاید و از آن به بعد هیچ‌وقت مادرم من را با خود به حمام نبرد. من در اولین فیلم سینمایی‌ام که ساختم، رضا هرگز نمی‌خوابد، خیلی از این خاطرات کودکی‌ام را بازسازی کردم. مثلا یک باری که در بچگی، عروسک تزیینی را دزدیدم و در باغچه خانه‌مان خاک کردم. بعدا هم دیگر هیچ‌وقت پیدایش نکردم!

    بهترین هدیه‌ای که تا به حال گرفته‌اید چه بوده؟

    این چیزی که می‌گویم شاید خیلی هدیه به حساب نیاید، اما برای من هدیه فراموش نشدنی‌ای است. زمانی که متهم‌گریخت را کار می‌کردیم، موعد قرارداد اجاره خانه‌مان سر آمده بود و باید خانه را عوض می‌کردیم، من مانده بودم چه کار کنم. آقای مهام که به اتفاق آقای محمدی تهیه‌کننده کارمان بودند، فهمید و پیگیر ماجرا شد و رفت با آقای ذوالفقاری نامی که من هنوز با ایشان در ارتباط هستم، صحبت کرد. آقای ذوالفقاری در کار ساخت و ساز است، هنوز هم کارهای خیر زیادی می‌کند، همین خانه‌ای را که الان دارم، قرارداد خریدش را با من بستند. من گفتم شرایط خرید خانه الان ندارم، اما ایشان گفتند هیچ مساله‌ای نیست، هرچقدر داری الان بده و بقیه‌اش را به مرور پرداخت کن. اگر ایشان این لطف را به من نمی‌کردند، شاید من هرگز صاحب‌خانه نمی‌شدم.


    اگر این امکان را داشتید که به زمانی در گذشته برگردید، به چه زمانی برمی‌گشتید؟

    به پایان دوره ساسانیه تا ببینم همه اتفاقاتی که در آن زمان افتاده، به همین شکلی که ما امروزه اطلاع داریم، بوده یا نه و چقدر اطلاعات امروز ما با حقیقت منطبق است. دوره تاریخی دیگری که دوست داشتم تجربه‌اش می‌کردم، زمانه حمله اسکندر به ایران و فروپاشی حکومت هخامنشیان بوده. البته فکر می‌کنم من جزو کارگرهای آن دوره می‌بودم. آن کارگرهایی که پاسارگاد و تخت‌جمشید را درست کرده‌اند.

    ما مشهدی‌ها...

    طرح نیش و زنبور یک برای آقای کیانیان بود و تا آنجا که می‌دانم روی دوی آن هم دارند کار می‌کنند. خیلی دوست دارم با آقای کیانیان همبازی شوم. البته من و ایشان همشهری هستیم و به هرحال یک بخشی از این علاقه به عِرق‌مان نسبت به مشهد برمی‌گردد. ناخودآگاه وقتی حامد بهداد، رضا کیانیان، ودیگر همشهریان‌مان را می‌بینم که موفق بوده‌اند، خیلی خوشحال می‌شوم. البته پدر من در اصل گنابادی هستند و متاسفانه ما خیلی از فامیل‌مان را در زلزله شدید گناباد در سال 47 از دست دادیم. نمی‌دانم این حس از کجا می‌آید، اما خیلی خوشحال می‌شوم وقتی همشهریان‌مان به موفقیت می‌رسند. خیلی از بچه‌های با استعداد تئاتر مشهد، متاسفانه هنوز خیلی دیده نشده‌اند. مثل آقای صابری که یکی از بهترین نویسنده‌ها و کارگردان‌های تئاتر مشهد است.


    منبع : مجله پرديس

    به روز شده در : يکشنبه 4 دي 1390 - 9:42

    چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

    اخبار مرتبط

    نظرات

    پریسا
    يکشنبه 4 دي 1390 - 22:40
    6
    موافقم مخالفم
     

    من از 6 سالگی از رضا عطاران خوشم میاد به خاطر ساعت خوش یه بارم میدون رسالت(اون قدیما که مثل الان نشده بود ) دیدمش که عینک افتابی بزرگی زده بود اما من فوری شناختمش یه بار دیگم چند وقت چهارراه افریقا دیدمش که توی یه ماشین شیک نشسته بود با پنجره های دودی که بازم فوری شناختمش البته فکر نمیکنم مال خودش بوده در کل باید بگم از بازیش حرکاتش صداش و حرف زدنش لذت میبرم و همیشه به وجودش تو سینمای ایران افتخار میکنم واقعا تو فیلم ورود ممنوع کوچکترین حرکت عادیش باعث میشد همه از خنده ریسه برن در صورتی که خیلی ها هم اصلا نمیخندیدن

    اقای عطاران قدر خودتو بیشتر بدون تو خیلی از خونه ها با بازیت گرمی و شادی آوردی

    azita
    پنجشنبه 8 دي 1390 - 11:36
    13
    موافقم مخالفم
     

    ba in jomleh shadidan movafegham

    اقای عطاران قدر خودتو بیشتر بدون تو خیلی از خونه ها با بازیت گرمی و شادی آوردی

    reza attaran dooset darim kheili zyad

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 735217
    بازديد ديروز: 585962
    متوسط بازديد هفته گذشته: 724116
    بیشترین بازدید در روز ‌یکشنبه 23 بهمن 1390 : 1490465
    مجموع بازديدها: 484374603



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات