سینمای ما- کاربر ناشناس سایت "سینمای ما" با فرستادن سومین متن طنز در دو هفته اخیر نشان داد که نویسنده فعالی است که هم ذهم خلاق و پر جوششی دارد و هم یک ویژگی دیگر را ندارد! هنوز امیدواریم این طناز پر رمز و راز خود را به ما بنمایاند. از قدیم گفته اند «پری رو تاب مستوری ندارد...»؛ پس اگر این نویسنده شوخ طبع ما خودش را نشان نمی دهدف می شود احتمال داد که بهره چندانی از پری رویی نبرده است. قسمت سوم طنز کاربر ناشناس سایت را بخوانید و اگر پیش آمد، بخندید!
افتتاح خبرگزاری غیررسمی جمعی ايبرت، بوردول، تامسن، رزنبام و... در راستای اشتیاق و استقبال خوانندگان و کاربران معزز سایت سینمای ما (یعنی شما) از بیانیه ها و نوشته های دسته جمعیِ منتقدان فرنگی (یعنی ما) و لزوم اطلاع رسانی درست در این روزها، بدینوسیله افتتاح و راه اندازی سایت "خبرگزاری ابتر" (مخفف حروف اول ايبرت، بوردول، تامسن، رزنبام) را به اطلاع دوستان و دشمنان می رسانیم. این خبرگزاری در راستای امر خطیر افشاگری و پته روی آب ریختن (به قول شماها «شفاف سازی») و خاله زنکی (به قول شما «توجه به جنبه های فرامتنی موضوعات») از این پس فعالیت خود را آغاز می کند و بدینوسیله انحلال زودهنگام انجمن برات (ترکیب دیگری از حروف اسم ما) را که فقط چند روزی در بخش کامنت های سایت "سینمای ما" اعلام موجودیت کرد، اعلام می داریم. به اولین خبر داغ و اختصاصی این خبرگزاری توجه کنید:
به اطلاع میرساند که استفادهٔ بانوان از قلیان در قهوهخانهها ممنوع شد. به گفتهٔ مسئول روابط عمومی ابتر، این ممنوعیت به واسطهٔ تقاضاهای مردمی مکرر بانوان مبنی بر ممنوع کردن استفادهٔ آنها از قلیان در قهوهخانهها انجام گرفته است. ابتر، این حرکت را نشانهٔ تداوم توجه آنها به خواستههای مردمی اعلام کرد. همانطور که از چند هفته پیش نیز پس از تقاضاهای مکرر بانوان بدحجاب برای برخورد سختگیرانه و قانونی با آنها طرح مبارزه با بدحجابی، وارد مرحلهٔ ... "راجر، این کاغذا چیه دادی دست من؟ این که بیانیهٔ سرویس سیاسی ماست نه سینماییمون" . ببخشید خوانندگان عزیز. اشتباه شده بود. خبر سینمایی ما این است:
عکس کاملاً تزئینی است!
قسمت دوم فیلم فرهیختهٔ «تز» با نام «تز ۲: برتری عفتخانم» ساخته می شودهمانطور که در بیانیهٔ دوممان (قبل از راه اندازی خبرگزاری ابتر) اعلام کردیم، کارگردان فرهیختهٔ فیلم «تز» بهزودی فیلم بعدیاش را که دنبالهٔ همان فیلم «تز» خواهد بود کلید میزند. عنوان فیلم «تز ۲: برتری عفتخانم» اعلام شده و بنا به اعلام تهیه کننده، این نام موقتی نیست و عمراً تغییر نمی کند. حتماً یادتان هست که اشاره کرده بودیم فیلم با ماجرای یک استاد بیعفت دانشگاه شروع میشود که مدام دنبال یکی از دانشجویان دخترش راه میافتد ولی میفهمد که دختر در یک توطئهٔ زشت و شوم بینالمللی درگیر شده. استاد هم برای به دست آوردن دل دختره وارد این توطئه میشود. سرانجام استاد و دختر دانشجویش از سازمان توطئهگر بینالمللی جدا میشوند و با گرفتن وام بانکی، سازمان توطئهگری مستقل خودشان را راه میاندازند تا آیندهشان را بسازند. از طریق منبع موثقی که نخواسته اسمش فاش شود ولی همهاش اصرار داشت که خود کارگردان نیست، حقایقی در مورد بقیهٔ داستان فیلم به اطلاع ما رسیده که برای نجات دادن خانوادههای بسیاری از نگرانی، به اطلاع میرسانیم: در قسمت دوم هم، مثل قسمت اول فیلم، خود کارگردان نقشی فرعی را در فیلم بازی کرده و ظاهراً به گفتهٔ خودش دلیل آن همذاتپنداری شدید او با این شخصیت فیلمش بوده. این شخصیت، یکی از کارمندان دونپایهٔ ادارهای دولتی در منطقهای دورافتاده از توابع قریهٔ بیابانک علیا است که از بچگی بزرگترین آرزویش این بوده که منطقهٔ بیرونق محل تولد و زندگیاش را بهطریقی با خاک یکسان و کاملاً صاف کند و سپس به عنوان پارکینگ (البته در ازای دریافت پول) در اختیار اهالی شهرهای پرجمعیت و پررونق مجاور قرار دهد و خودش هم بشود مسئول پارکینگ و از این طریق بارش را ببندد. عوامل سازمان مخوف و جهنمی «کشت و برداشت غلات و حبوبات» به سراغ او میآیند و تطمیعاش میکنند تا در نقطهٔ حساسی از داستان در ازای دریافت دو کیلوگرم نخود درجه۲ و نیم کیلو لوبیای چشم بلبلی البته درجهیک، با کار گذاشتن بمبی نوترونی در وسط ادارهٔ دولتیاش، تمام همکارانش و کلاً آن منطقه را با خاک یکسان کند. او هم طبعاً این کار را میکند و از این طریق با یک تیر شش نشان میزند: هم به پاداش وسوسهانگیزی که برایش در نظر گرفته شده دست مییابد و هم به آرزوی دیرینهاش مبنی بر پارکینگدار شدن میرسد و هم سه تن از طلبکاران بسیار بدپیلهاش را عملاً متلاشی میکند (۶=۳+۱+۱).
گذشته از داستانک مربوط به شخصیت ایفاشده توسط خود کارگردان، ماجرای اصلی اینطور دنبال میشود که در پایان فیلم، همهٔ کسانی که در توطئه دست داشتهاند بهنوعی به مجازات اعمال شوم خود میرسند. یکی از آنها فرورتیش آریانا نام دارد (که البته اسم واقعیاش نباتعلی بالادهی بوده و ازوقتی نوعروساش در ده را ول کرد و به شوق آیندهای بهتر وارد کسب و کار پررونق توطئهچینی شد به پیشنهاد کارگردان، نامش را تغییر داد). فرورتیش آریانا موقعی که زیر پل کریمخان در حال پیادهرویهای توطئهآمیز است و با پوزخند شریرانه و تحقیرآمیزی مردم شریف را چپچپ نگاه میکند ناگهان به واسطهٔ خشم و غضب کارگردان به طور همزمان دچار سکتهٔ قلبی و سکتهٔ مغزی و زکام سخت همراه با آبریزش شدید بینی و دلپیچه و در نتیجه مرگ مفاجات میشود و بر اثر مرگ میمیرد.
یکی دیگر از آنها یعنی گشتاسب (غلامعباس سابق) هم که طبق معمول تیشرت محبوبش یعنی همان تیشرت مشکی را که رویش نوشته شده I Love Evil به تن کرده، از سوراخ کلید دارد نقطهٔ خاصی از خانهٔ همسایهشان را به طرز خبیثانهای دید میزند که همان موقع آقای همسایه که دچار سنگ کلیه است با فشار شدید یکی از سنگهایش را دفع میکند و سنگ با سرعت از سوراخ کلید وارد دهان و گلوی گشتاسب خبیث میشود و باعث مرگ او میشود (هنوز معلوم نشده که چرا او به جای آنکه موقع دید زدن مثل بچهٔ آدم با چشمهایش دید بزند دهانش را روی سوراخ قفل گذاشته بود. البته این توطئهچیها که کلاً هیچ چیزشان به آدمیزاد نمیرود).
یکی دیگر از توطئهگران یعنی امشاسپندان (ابوغثیان سابق) هم سرانجام از فرط عذاب وجدان و بیهودگی و بیمعنایی زندگیاش با نوشیدن ۵۵ لیتر نفت خام ظرف نیم ساعت، خودکشی میکند (چه اسراف بیهودهای. البته برخی معتقدند که قصد او خودکشی نبوده و این ۵۵ لیتر نفت خام را اشتباهی به جای شربت بهلیمو نوشیده. خب پیش میآید دیگر. البته قاعدتاً نوشیدن ۵۵ لیتر شربت بهلیمو یا اصولاً هر نوشیدنی دیگری هم ظرف نیمساعت میتوانسته باعث مرگ او بشود).
آخرین توطئهگر یعنی گردآفرید (ویلیام اسمیتسن سابق) شریرترین فرد باند است که سرگرمی محبوبش اعمال مخوف و بیرحمانه و تصورناپذیری مثل خط خطی کردن دفتر نقاشی برادرزادهٔ یازده سالهاش و یواشکی تف کردن توی شیشه شیر برادرزادهٔ یازده ماههاش و قایم کردن پوشک برادرزادهٔ یازده روزهاش بوده و چنان موجود خبیثی بوده که برای آزار دادن قربانیانش از وحشتناکترین شکنجههای ممکن استفاده میکرده: او با بستن دست و پای قربانیانش آنها را مجبور میکرده سریال «روز حسرت» یا از آن وحشتناکتر فیلم «شکلات داغ» را یک بار بیتوقف از اول تا آخر تماشا کنند. البته بدیهی است که همهٔ قربانیان پیش از به آخر رسیدن این تجربههای دهشتبار جان میسپردند و لااقل عذابشان کوتاهتر میشد. حتی تصور چنین بیرحمی هولناکی مو بر زبان انسان راست میکند. خلاصه او هم برای انجام دادن کارهای توطئهآمیز خیلی بد و خبیثانه در حالی که سبیلش را هم تاب داده و مرتب از آن قهقهههای بدجنسی هیستریک بیدلیل هم میکند (جوری که رهگذران با او مثل یک آدم کاملاً دیوانه برخورد میکنند) به حوالی میدان فلسطین تهران میرود و از قضا خلبان یکی از هواپیماهای کمکهای غذایی سازمان ملل که روی کیسهاش نوشته شده برسد به فلسطین، اشتباهی فکر میکند که قرار است به میدان فلسطین تهران فرستاده شود و بنابراین بالای میدان فلسطین، ول میکند روی زمین (کیسه را). از قضا کیسهٔ سنگین یکراست روی سبیل گردآفرید میافتد و در نتیجه سبیلش دچار عفونت سختی میشود جوری که او درجا دو هفته بعد جان میسپارد چون هرگز حاضر نمیشود برای رفع عفونت، سبیلش را بزند.
البته یکی دیگر از توطئهگران یعنی افراسیاب (که اسم سابقش معلوم نیست) تنها کسی است در این میان که عاقبت به خیر میشود. او به خاطر دریافت نکردن قسط آخر دستمزد توطئههایی که ترتیب داده، دچار سرخوردگی و بعد عذاب وجدان میشود و گوشهٔ عزلت میگیرد و سرانجام تغییر جنسیت میدهد تا بتواند راهبه شود و به صومعه برود و تا آخر عمر در عزلت زندگی کند و بمیرد. چند سال بعد دوباره تغییر جنسیت میدهد تا بتواند برای رسیدن به مقام پاپی تلاش کند ولی موفق نمیشود. سرانجام چند سال بعدش مجدداً تصمیم میگیرد تغییر جنسیت دهد تا بتواند دوندهٔ زن شهیری بشود که اما متأسفانه زیر عمل میمیرد.
در پایان فیلم، آن استاد بیعفت دانشگاه که مدام دنبال یکی از دانشجویان دخترش راه میافتاده هم با اینکه معلوم میشود قصدش در واقع رساندن دفتر مشق دانشجویش به او بوده (ظاهراً استاد ندانسته دفتر مشق دانشجویش را توی کیف خودش گذاشته)، به هر حال از آنجا که مد شده، متحول میشود و میفهمد که چهقدر عفت برای سلامتی مفید است و بهشدت شیفتهٔ عفت میشود، جوری که آخرش با عفت خانم، زن ۵۵ سالهٔ همسایه که دو بار مطلقه و سه بار هم بیوه شده و یکی از شوهرانش را زجرکش و یکی دیگر را دقکش کرده و یکی دیگر را هم با دو کیلو لوبیا چیتی نامرغوب و سیصد گرم نخود البته مرغوب تاخت زده و شوهر آخرش را هم از سه سال قبل در توالت خانه حبس کرده، ازدواج میکند. فیلم با سکانس ازدواج این دو تمام میشود و البته همه تقریباً مطمئن هستند که فیلم، قسمت بعدی هم خواهد داشت چرا که فیلم با این تعلیق تمام میشود که عفت خانم موقعی که میخواهد سر سفرهٔ عقد برود متوجه میشود که خواهر بزرگش دندان مصنوعی او را که شب توی لیوان گذاشته بود به خیال اینکه اضافی است در جشن نیکوکاری هدیه داده و حالا معلوم نیست که دندان مصنوعی او که چند ساعت پیش همراه با کمکهای مردمی دیگر به سوی مقصدی نامعلوم در میدان سیداسماعیل یا گمرک روانه شده الان دقیقاً کجاست. این ابهام، مو بر تن مخاطب راست میکند.
فیلم با این تعلیق تمام میشود: طبیعی است که عفت خانم بدون دندان مصنوعیاش نمیتواند سر سفرهٔ عقد استاد اصلاحشدهٔ دانشگاه برود. پس چه باید کرد؟ فیلم با اکستریم کلوزآپی از لثههای بدون دندان عفت خانم به مهیجترین شکل ممکن پایان میگیرد، چون ناگهان متوجه میشویم که همکاران توطئهچیان سابق روی لثهٔ بیدندان عفت خانم، دستگاه جاسوسی بسیار ریزی کار گذاشتهاند که کلمات Made in Americaبه وضوح روی آن دیده میشوند و در کنار این جمله هم جملههای دیگری به فارسی روی دستگاه نوشته شده که دیدنشان مو بر تن مخاطبان راست نمیکند چون اگر یادتان باشد مو از قبل بر تنشان راست شده: «مخصوص مصارف توطئهگرانه و خبیثانه. دور از دسترس اطفال نگهداری شود. برگهٔ گارانتی را از فروشنده بخواهید. در صورت بروز اشکال فقط به نمایندگی مجاز ما در مجتمع تجاری علاالدین مراجعه شود.» در واقع این دستگاه جاسوسی را کمکدستیار معاون سوم دندانپزشک تجربی که در واقع از عوامل خطرناک سازمان مخوف کشت و برداشت غلات و حبوبات بوده وعفت خانم برای ساختن دندان مصنوعیاش به نزد او رفته بود روی لثهٔ او کار گذاشته. به این ترتیب معلوم میشود که توطئهگران قصد انجام دادن توطئههای جدیدی را دارند و البته خب خیلی هم نمیشود از آنها ایراد گرفت چون آنها هم به هر حال شغلشان این است و چرخ زندگیشان باید بگردد، بهخصوص که همهٔ یارانههای مربوط به تجهیزات و وسایل توطئهگری نیز حذف شده و این عزیزان زحمتکش در حال حاضر در فجیعترین وضع مادی ممکن زندگی میکنند، جوری که از فرط بیکاری ناشی از نداشتن وسایل، مجبور شدهاند برای دستگرمی و فراموش نکردن قابلیتهایشان علیه همدیگر و در مواردی علیه زن و بچه و حتی علیه خودشان توطئهچینی کنند.
طبق اطلاعات واصله از همان منبع موثق، قسمت سوم فیلم بلافاصله پس از پایان روز اول فیلمبرداری فیلم دوم کلید خواهد خورد و نام آن احتمالاً «تز ۳: اولتیماتوم عفتخانم» یا «شرافت بربادرفته» خواهد بود.