منتظر بعدي ها هستيم!

در يکي از داستانهاي بارتلمي جمع دوستان تصميم ميگيرند يکي از رفقا را دار بزنند به جرم اينکه شورش را در آورده بود البته قبلا به او اخطار داده بودند.از عشقهايت بنويس اما تو رو به خدا هر تته قمري رو بت نکن(ميدونم که سينما زنده است)ولي خداييش از همين اول اومدي و نسازي (نيکلاس کيج؟!!!) امير جان شورش را در نياوري ها(ضمنا حواسم به اون رنگ نکبتي که براي خودت انتخاب کردي هست)

ShayaD Ziadam Bare AvaL Be HeSaB NayaD, tAaMe YaDdaShthaye GaSs AMA zENdat tO maJaLe FiLM aZ Chand Sal Pish Ta Hamin alaneSh Zire Dandoname ... Inja ke Dige GoLamKaNi o MehraBi nistan ... TaAA mitoni BeTaZon ... DariMet ..

اینمهمه سالی که در وبلاگ های مختلف می گردم برای اولین بار است که برای کسی کامنت می گذارم؛ چه خوبه که اولین بار هر چیری اینقدر خوب شروع بشه، حداقل از دید خود آدم

براي هر چيزي يه اولين باري هست،اينو ادي فلسون مي گه.

به خدا روز نوشته هاي نيما رو نخونديم،ماله خودمونه.

خوب من هم از اون اولی ها هستم.تا حالا تو وبلاگ کسی نظر نذاشتم حالا اولین بار که می خوام بنویسم اینجاست که مطمئنم خوب جایی هست.امیدوارم پر دوام باشه.در ضمن درسته که ستون ها تموم میشن ولی رفقا (از نوع واقعیش البته!)می مونن.از هر چند تا ستون هم که یه رفیق توپ بمونه کافیه.خوب پس ما منتظر نوشته ها و رفقای توپ می مونیم.

خبر خيلي خوبيه !

اين دومين باريه كه دست به كار روزنوشت شدي و اين بار بمون.

براي اينكه اينجا برپا بمونه، به قول ناصر، ما هستيم اگه نمرده باشيم!

اگه شما نگي ايندفه بر منكرش عزت! D:

به رفاقت دورادورمون افتخار مي كنم.

خيلي مخلصيم

يا حق

واقعا عالی شد...بالاخره یه خبری از شما شد...من هم منتظر بعدی ها هستم

استاد امير خان قادري ... اول اينكه سلام / دوم اينكه من يكي از طرفداراي خودت و نوشته هاتم . هميشه هم همه جا گفتم كه هم خودت و هم قلمت شيرين و دوست داشتني هستيد / سوم اينكه ستون جديد مبارك . من خوندن بعضي از نوشته هاتو توي روزنامه ها از دست مي دادم ، اما قول مي دم تمام مطالبت رو توي سايت سينماي ما و خصوصا ستون براي اولين بار بخونم . چهارم اينكه يه وقت از اين فرزاد حسني چيزي ننويسي ها ، چون اونوقت فكر مي كنه تو هم برنامه ابلهانشو مي بيني ، يهو خوش خوشونش مي شه . خيلي باحالي استاد ... چاكريم

عجب روزنوشت هايي كه هر يك سال يه دفعه به روز ميشه !؟

وقتی اسم مسعود کیمیایی رو می شنوی یاد چی می افتی؟ حالا دیگه خیلی با هم رفیقیم.همه زندگیه من همین استاده.راستی !بهترین زن به اسبی خوب نمی ارزد.نه؟

چقدر عالي اميدوارم با مشغله هات وقت کني هرچند وقت يه بار اينجا رو آپ کني:D

حرف هاي ديگران هم حرف منه!!

بيشتر از اين چيزي نمي گم، چون با كراواتت جور در نمي ياد!!!

(يادآوري: جشن دنياي تصوير)

بچه هاي همشهري جوان دلشون براي شما تنگ شده. وقت كردي بيا دل انگيز.

احساس نياز به بودنتان

1)زمستان قبل بود از پويان عسگري كه گويا رفاقتي دارد با شما پرسيدم كه اين امير خان قصد بازگشت به وب را ندارد؟ سايتي داشت ...وبلاگي داشت چه شده؟

2) ميدوني امير خان پارسال توي جشنواره فيلم كوتاه چند رديف پائين تر ازشما و رفقايت خيره ماندم كه چه پر انرژي و پر سر و صدا وارد سالن سينما فلسطين شديد براي فيلم مستندي راجع به كيميايي و چه قدر نا آرام و پر از شوخي فقط جاهايي را كه ميخواستيد نگاه ميكرديد..! جرات نكردم بيايم جلو و بپرسم چرا ؟

3)با ماهانه فيلم خواندن كه نميشد راضي بود(راضي شد) سايت (وبلاگ ) را يافتم و تا ميتوانستم ذخيره كردم براي يك همچين روزي كه ديگر دست خيلي ها به آن نمي رسد.

سر آن قضيه كذايي خيلي هايتان كنار كشديد و نميدانم به احترام دوستانتان يا به اعتراض ننوشتيد ديگر آنقدر هيچ كدام آپ نكرديد كه همه گفتند بازگشي در كار نيست.

گذشت تا اينكه ..

ايران ،جمعه ها باز بود و هر جمعه ماهي بزرگي ميخورديم خواندني !!! ولي بعضي خوششان نيامد

همشهري ها ي جديد كه رسولي شان را خوب ميشناسيم با بچه هاي فارغ شده از شريف و كار كرده در جوان سروش براي همشهري ،جوان راه انداختند و دلخوش شديم به اينكه هر هفته قرار است چهره به چهره شويم روزانه ام يك عمودي در آسيا بود كه تا زمان وجود آسيا همراهش بودم

به نيت غربي نبودن و داشتن آخر هفته خوب جمعه ها از شرق آخرين طنازي ها را پيگير بودم

(رفيقي كه برگزار كننده سيگار پيچ استيل است در اين مورد نوشت : نميدانم سردبير آنجا چه طور اورا به تحريريه راه ميدهد از بس كه همه جا را به هم ميريزد!!)

خلاصه اينكه ما مانديم بي هيچ روزانه و هفتانه با سه ماهانه (نسيم و فيلم و البته يك دنيا تصوير )

4)راستي نميدانم عاشق سينما هستم يا عاشق اينكه نوشته هاي امير قادري و خسرو نقيبي را بخوانم

نميدانم من هم واقعآ سينماي كيميايي را دوست دارم يا به خاطر امير خان و عمو خسرو

نميدانم شكل رفاقت هايم( نه آشنايي هايم ) را از لابلاي نوشته هاي شما و آن رفيق درآوردم يا از فيلم استاد

روزگاري آسيا و شرق جمعه و همشهري جوان و فيلم را براي خواندن امير مي خريدم.

روزگاري صد فيلم را به عشق اينكه اين دفعه ديگه امير نقد ميكنه دنبال ميكردم

روزگاري حرص ميخوردم كه امير چرا دعوت مردك از خود راضي را پذيرفته و به نقد اول رفته و او كه خودش را علامه دهر ميداند اينقدر بد برخورد ميكند با امير

تا ميفهميدم كه جايي ديگر اسمي از امير قادري هست با ذوق ميرفتم دنبالش

مي خواست حميد گردباد از شاورما خوردن با امير بگويد – بابك لينك با متلك بدهد به مطلب امير و...

فكر كردم كه امير واقعآ در نگاه ورزشي ادامه ميدهد

نسيم البته يك استثنائ هست كه هر كس كارش را خوب بلد است.

5)من نسل ديگري هستم از اوخر 50 اوايل 60 براي همين همه جا دنبال رد پاي نسلم ..

و در واقع دنبال خودم ميگردم ..نميدانم علائق من را شما ساختيد يا اين كه گاه آدم ها اينقدر به هم نزديك هستند

ضمن احترام به همه استادان روزنامه نگاري و مطبوعات و همچنين همه منتقدين قديمي

ميخواستم بگويم هرچقدر هم كه استادانه و عالي بنويسند باز احساس ميكنم بايد مطلبي از همنسلانم بخوانم تا خوب بفهمم قضيه چيست تا خوب درك كنم

بايد از قادري و نقيبي و غفوري آذر وحسني نسب و خوشخو وچند نفر ديگر نقد بخوانم

در كنار نقد با تجربه ترها تا بفهمم حرف فيلم چيست و اينكه ميخواهد چه بگويد

بايد اميري باشد كه هوشمندانه و در زماني لازم از عادل ما دفاع كند و از فوتبال برره اي در جام جهاني بنويسد

بايد خسرو باشد كه بگويد به ما دوباره داريم ميشويم همان بازي احساس و توپ

6)حالا خسرو يك سالي ميشود كه مينويسد

بابك دست و پا شكسته ( بگي نگي )‌ فعلآ چاپي هايش را آنجا ميگذارد.

شما هم كه آمديد

جمع رفقا دارد جمع ميشود

به اميد روزهاي خوب

خوشحالم که اینجا می نویسید . امیدوارم علیرغم همه مشغله ها اینجا رو زود به زود اپ کنین . منتظر نوشته های بعدیتون هستم .

امير قادري ورودت را به سايت سينمای ما تبريك مي گويم.موفق باشي.

نوشته هايتان مثل هميشه عالي است . موفق باشيد

مهرزاد دانش

چه خوب که بعد از مدتها امیرقادری به دنیای وب سایتها برگشت.

دلمون برای همه ی بحثها و جدلهای تو سایتش تنگ شده بود ولی خودمونینما تبلیغاتش صفره!ما از کجا باید خبردار بشیم که قراره تو این سایت روزنوشت بنویسی؟به هر حال این اولین بار جزو اولین بارهای دوست داشتنی زندگی ما شد!

تورو خدا فقط وسطاش یه روزنوشت آخرین بار ننویسیا!

omidvaram in kar tadavom dashte bashad va roozneveshtehayetan mesle naghdhayetan dar majale film daghe dagh bashad

سلام

اين اولين بار است كهمن براي شما پيغام ميگذارم

راستش يك دوست سينمايي دارم به نام مصطفي جوادي كه تنها نقطه مشتركمان سينماست و همين .

تازه تنها كليت سينما نه جزئيات آن . اما او از بهترين دوستان من است .

در طي تماسي كه بااو گرفتم او مرا پرزنت و با كلي آب و تاب گفت : آره بيا فلان سايت و فلان فسمت را ببين و ...

من هم تصميم گرفتم يك سري به شما بزنم

و از اين به بعد هم همين كار را تكرار خواهم كرد .

اميدوارم آنطور كه ميخواهم پيش برويد .

قلبمو هديه ميكنم تا با خنجر بي مهري پارش كني اگه خواستي دلم و فرش زير پات مي كنم تا هر وقت خواستي از روي دلم ردشي اگه خواستي عروسكت مي شم تا هر خواستي كنارم بزاري من فقط يه چيز مي خوام اين كه دوستم داشته باشي چون دوست دارم موندني ترينم تولدت مباركژ

خوشحالم که بعد از تقریباً سه سال از این روزنوشت، براتون کامنت می ذارم و خیلی خوشحالم که این کارتون موندگار شد. باید اعتراف کنم که سر زدن روزانه به سایت و روزنوشت هاتون برای من یه عادت شده و فکر می کنم خیلی های دیگه هم همین حال رو داشته باشن.

salam hame chi alieh

منم میخوام اینجا کامنت بذارم. میشه؟