wall_e
شنبه 13 تير 1388 - 11:9
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
یادمه تازه که موسیقی رو شروع کرده بودم,علاوه بر هیجان و عشق به یادگیری,عطش زیادی برای اجرای قطعاتی داشتم که از توان آن زمان من بالاتر بود,یه جور حرص که هرچه بیشتر تمرین میکردم , آرامشم کمتر میشد و خوب طبیعتا همیشه ایراد داشتم,استاد مظلومم میگفت یواش تر ,سعی کن از همین چیزای کوچیکی که میزنی لذت ببری!اما من سریع می تاختم!!یه روزی به خودم امدم و دیدم یه چیزی کمه !!!"اعتماد و آرامش"!!!به همین راحتی,من قدر زمین خوردن های اولیه و سوتی های بامزه و شکست رو نفهمیده بودم!!و فقط بیشتر می خواستم!حالا اما از تک تک نت ها لذت میبرم و این مرحله به نظرم همون چیزیه که نگاه رادیک داره!وقتی سرویس میزنه کیف میکنه و نمی ترسه!اعتماد,آرامش و البته خواستن=اندی رادیک*(البته اگه طرفدارای اندی بگن که هیچ وقت به اندازه ی موسیقی من خام نبوده,پس نتونستم منظورمو بگم!!)
امیر: زندگی رو فهمیدی رفیق. میتونی فقط ازچیزای خوب بزرگ لذت نبری!
|
بهرنگ
شنبه 13 تير 1388 - 11:41
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
فدرر قهرمانه بقیه فقط خودشونو خسته میکنن تنها حریفش نادال بود که مصدوم شد یکبار آندره آغاسی تو یه مصاحبه گفته بود مسابقه ی این دو نفر زیباترین بازیهاییه که تنیس به خودش دیده یکی ورزشکاره با اندامی ورزیده و یکی هنرمنده! به همین خاطر هر دو مجبورند بهترین بازیهاشون رو جلوی هم انجام بدن. راستی تنیس بانوان رو نگاه نمیکنین؟ من طرفدار ماریا شاراپوا هستم ولی تو ویمبلدون ونوس ویلیامز قهرمانه.
|
حامد صرافی زاده
شنبه 13 تير 1388 - 11:41
4 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
خیلی خیلی خیلی دوست داشتم درباره تمام این چیزهایی که در این چند وقت نوشتی و نوشتید و نوشتند بنویسم. آنقدر غمگینم آنقدر غمگینم که دیگر نای هیچ حرکت برام نمونده و اساسا تا اطلاع ثانوی حرفی برای گفتن نداریم در هفته های قبل و در روزهای اوج همه چیز دوستی به من گفت در گاندی گروهی از بچه ها جشن تولد گرفته بودند. اگر ایران بودم و اگر اونجا بودم حتما وارد اون کافه می شدم دعوا که نه قطعا باهاشون باصدای خیلی خیلی بلند حرف می زدم.بحث می کردم و آخر سر سرم رو محکم می کوبیدم به دیوار. نوشته های تو در این روزها و بقیه دوستان همون حس رو در من زنده می کنه. آخر چطور می توانید و چطور می توانید چطور می توانید ؟ کجای این ابعاد زندگی در ایران به تماشای مسابقات ویمبلدون می خورد؟ چطور می توانید موقع تماشای اسکار از برنده شدن اسکورسیزی در گوشه چشمتان حلقه بزند؟ چطور می توانید جایزه گرمی را تماشا کنید و از طرز حرف زدن تارانتینو لذت ببرید؟ کجای زندگی ما کدام بعد زندگی ما لحظه ای و اندکی به آن دنیا نزدیک اس؟. امیدوارم در فیلم مستندی که ساختی از تمام وقایع یکماه گذشته هم صحنه های از جشن تولد اون دوستان رو بگذاری و هم در این عزای عمومی و کاسه چه کنم چه کنمی که همه برای آینده گرفتیم در دستمون، نماهایی از تماشا و لذت بردن ات از مسابقات ویمبلدن . برعکس اون چیزی که تو فکر می کنی یقین داشته باش همه حکومت ها از وجود آدمی مثل شما بی نهایت بیشتر لذت می برند و حال می کنند تا کسانی مثل بیضایی .
|
آریان.گ
شنبه 13 تير 1388 - 12:9
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
هر چند باورش سخت بود ولی خب وقتی رفتم تو روزنوشت وحید قادری باورم شد و دوباره یاد اون اولین روزنوشتش افتادم که بهار 85 بود و رفتم و دوباره خوندمش همونقدر که دلچسب بود حسادت برانگیز و جالب بعد گذشت 3 سال نه تنها از میزان حسادتم کم نشد که بیشترم شد و اینکه یه پایه عشق فیلم باحال داشتن که مثه خودت زندگیش سینما باشه و تازه برادرتم باشه واقعا نعمت بزرگیه و نداشتنش حسرت . راستی یه وبلاگی پیدا کردم به نام (وحید نامه ) نوشته های طنز مینویسه که واقعا با مزست . آدرسشم اینه : http://vahidname.blogspot.com به بايگاني موضوعي وبلاگ هم وقت کردید سر بزنید که به نوشته های بسیار جالبی بر میخورید
|
حامد ب
شنبه 13 تير 1388 - 14:41
1 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
بعد از مدتها سلام دوست دارم بيشتر درباره كارل مالدن و بقيه نقش دوهاي تاريخ سينماي آمريكا از شما بخوانم. 97 سال عمر كمي نيست. راستش دوست دارم دنيرو اينقدر عمر كند. كسي از سينماگران را مي شناسيد كه صد ساله شده باشند؟ پير ترينشان بگمانم روبرت برسون باشد كه 99 سال عمر كرد.
|
jeremy brett
شنبه 13 تير 1388 - 14:55
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
همیشه عشق مارات سافین بودم هر چند دیگه تو سن و سال اوجش نیست ولی موافقم که بازی رادیک و فدرر همیشه برام جذاب ترین بوده حتی جذاب تر از فدرر نادال ,یه جور برزیل ایتالی هستش برام. بعدم اینکه پرواز مایکل نزاشت تو کامنتها بحث سینما درمانی ادامه پیدا کنه,البته این جادوی هنر هستش که باعث میشه هنر از نوع غیر ایرانیش بتونه سیاست از نوع ایرانیش رو تحت تاثیر قرار بده می خواستم بگم فیلمthe world fastest indian رو از دست ندین یه فیلم ساده ی سرشار از امید که توش دوست داشتنی ترین آنتونی هاپکینز تا به حال رو می بینین که نه تنها نا امید نمی شه بلکه به شکل باور پذیری حتی نا راحتم نمی شه...
امیر: آفرین. پیشنهاد مهجور اما خوبیه. کاش بچهها ببینن این فیلم رو.
|
شنبه 13 تير 1388 - 16:5
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
حامد صرافی زادهی عزیز! " دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست" مشکل من با تو اینه که چراغت رو جایی بدی اوردی و بیخودی انتظار دیدن " انسان" رو داری و وقتی نمیبینی، اینجوری برآشفته میشی.
|
علي
شنبه 13 تير 1388 - 21:56
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
چرا توي پرونده "درباره الي ..." مجله فيلم نبودي؟!
|
wall_e
شنبه 13 تير 1388 - 22:26
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
آقای حامد,منم غمگینم...بسیار,بسیار زیاد,اما راستش باید باور کنید که برای بعضیا مثل من و خیلی ها,فیلم و موسیقی از نفس کشیدن و غذا خوردن و زندگی,جدا نیست..خوب الان شما ناراحتید ,اما فکر نمیکنم فعالیت های حیاتیتون رو قطع کرده باشید,ساده است,ما هم نمیتونیم !!!(نبایدم قطع کنید)بعضی از آدما برای تفریح و گذران وقت فیلم میبینند و بعضی با فیلم و هنر زندگی می کنن,آیا شما موسیقیدانی که از غم مردمش فقط و فقط ساز میزنه را تنبیه میکنید؟آیا شما به نقاشی که از ایمان به مردمش طرح میزنه خرده می گیرید؟...خشم و غمتون محترمه اما اگه به روش زندگی هم احترام بگذاریم,باور کنید تک تک ماها قوی تر و راسخ تر میشیم و غمتون زودتر از بین میره...(برادر لیلا رو یادتون هست؟)دوست عزیز غمگینم,هموطن, نا امید نشیم قوی تریم...ما همه با هم هستیم...
|
ساسان امیرکلالی
شنبه 13 تير 1388 - 23:3
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
به جرمی برت : هی پسر این قضیه سینما درمانی تزش رو خودم دادم. دو سال پیش اون هم تحت عنوان فیلم درمانی. حق کپی رایت یادت نره
|
ساسان امیرکلالی
شنبه 13 تير 1388 - 23:4
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
ما که تا حالا این بازی های تنیس رو نگاه نکردیم و فعلا هم تو برنامه هام نیست. فعلا دلم واسه یه لپ دنس تنگ شده. کاوه بریم؟
|
شیده
شنبه 13 تير 1388 - 23:6
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
سلام حالا باز به امید امدن شوری با هم متحد می شویم تا فردا شود و موعود فرا رسد و مارا همه ی مارا از این خمودگی وسستی نجات دهد البته که ما دل در گروی اقای متین سوئیسی داریم که بیاید و ارام و عمیق به رقیبش چشم بدوزد تا ما بدانیم که که کار تمام است....... این روزها واقعا حال و روزم دیدنی است دائم در مرز بین خوشی و نا خوشی قرار دارم جدا از اوضاع احوال انتخابات ( که بیم و امیدش داشت زنده به گورمان می کرد) و افسردگی بعدش هر روز اتفاقی می افتد و حالم را دگرگون می کند دیدن درباره ی الی و نخوابیدن و منگی مسرت بخش شبش کجا و گیر اوردن مجله فیلم و بی وفایی منتقدان محبوبمان کجا ( که بیچاره بازیگران فیلم دوباره متحد شوند تا کسی حس نکند : چرا اینجا این طوریه؟) یا رفتن مایکل کجا و توی اون شرایط کلی جمله ی خوب و فیلم خوب دیدن کجا بعد از دست دادن اشنای نیما و ارزو پیش امد و پشت سرش تولد کاوه حال هممون رو عوض کرد کارل مالدن رفت و فردا هم که بازی است............... و حالا دارم به یکی از داستان کوتاه های چخوف فکر می کنم که در ان زنی بود که با هر مردی که اشنا می شد عاشق خواسته های مرد و به دنبال ان ان خواسته ها هدف زندگی اش می شدند چه بسا که حتی بعضی از ان اهداف در تضاد با مرد مرحوم قبلی بود اما زن راضی بود زندگی اش شور داشت و راضی بود .......... به wall-e : تو عالی هستی.
امیر: نقل چخوفات حرف نداشت.
|
ساسان امیرکلالی
شنبه 13 تير 1388 - 23:10
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
یکی بود یکی نبود. یه روزی یه فیلمی بود که حالا نیست. هر کی گفت اسم اون فیلم چی بود؟
|
ساسان امیرکلالی
شنبه 13 تير 1388 - 23:11
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
کامنت قبلی که شوخی بود. اما منظورم فیلم تنها دوبار زندگی می کنیم که این روزا خیلی دلم واسش تنگ شده شاید یه مطلبی هم واسش نوشتم و فرستادم.
|
پری
شنبه 13 تير 1388 - 23:42
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
با حامد موافقم همه یه بغض تو گلو داریم ویمبلدون و فیلم و سریال نمیچسبه این روزها چه برسه بخواهیم بریم تو نخه تشویق کننده های انگلیسی و سرو صداشون!! کاش اینطور نمیشد کاش به جای ابنهمه نگرانی و غصه شاد بودیم و از فیلم ها و سفرها و دوستها و رفاقت ها و ........صحبت میکردیم با خیال راحت نه با وجدان معذب و دل ناخوش و....
|
آریان.گ
يکشنبه 14 تير 1388 - 0:18
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
فينال مردان تنيس ويمبلدون بين فدرر و راديك يكشنبه ساعت 17:30 دبی اسپرت
|
mohsen
يکشنبه 14 تير 1388 - 1:13
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
aghaye ghaderi nemikhay darbareye ELI chizi benevisi??montazerama.!
|
حامد صرافی زاده
يکشنبه 14 تير 1388 - 3:13
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
به آقا یا خانوم wall_e وتمام کسانی که فکر می کنند زنده اند و دارند در ایران زندگی می کنند و بی اندازه از بودنشان و نفس کشیدن شان و دیدن لحظات جذاب و و طلایی اطرافشان از لذت و شعف ذوق می کنند و دوست دارند عین Elizabethtown زندگی کننند و در تهران یا شیراز یا اصفهان یا ا تبریز یا شهر ری یا بندرعباس یا بند انزلی 1388 یا 1389 یا 1390 خودشان را به کوچه علی چپ بزنند: فقط چهل رور صبر می کردید. فقط چهل روز صبر می کردید تا جامه سیاه مان را از تن در می آوردیم. کاشکی چهل روز صبر می کردید تا زندگی را از سر بگیریم. چهل روز صبر می کردیم تا دوباره در فیس بوک جزو کلوب طرفداران گوریل انگوری شویم. چهل روز به احترام توهین بی شرمانه به حقوقمان و تکه پاره شدن آخرین نشانه های دموکراسی و و محوتدریجی و زجر آور همه آن چیزهایی که وجودشان برای هرجامعه ای از نان شب هم واجب تر است، دندان روی جگر می گذاشتیم و فقط سکوت می کردیم و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه و نگاه. بی اندازه منتظر تماشای مختارنامه داوود میر باقری ام . دوست دارم بدانم دقیقا یک روز بعد از ظهر عاشورا مردم کوفه و اطراف کوفه به چه فکر می کردنند و چه می گفتند. و دیدم قسمت اول در چشم باد جعفر ی جوزانی را که درهمان قسمت اول مرثیه غم انگیزی را در گوشم زمزمه کرد که زن ها به مردهایشان می گفتند دارد چهره ات یادم می رود و سوال این بود که ما همچنان در قرن 21 در غم از دست رفتن همه چیز سوگواریم و منتظر. فقط چهل روز صبر می کردید و لذت هایتان را قورت می دادیم و شعفمان به رخ این و آن نمی کشیدیم. کاشکی چهل روز فقط به این دیالوگ شاهکار حمید امجد در تاتر مهر و آیئنه ها که در وصف امام علی (ع) گفته بود فکر می کردیم: " اگر در شما عمقی می دید که دیگر سر بر چاه نمی گذاشت "
|
محمد تعلق
يکشنبه 14 تير 1388 - 5:4
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
آقا امشب اتفاقی یه فیلم دیدم گفتم شاید به درد معرفی تو پرونده ی فیلم درمانی این سایت بخوره. خداحافظ لنین. داستان عالی، بازی ها بدون اغراق و به جا. از همه مهم تر مناسب حال و روز ما.
|
عسق سگی
يکشنبه 14 تير 1388 - 5:30
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
مسافرین عزیز ایستگاه وال ایی. برای تغییر مسیر و ورود به خط 2 به تابلو های راهنما مراجعه کنید. ایستگاه بعد کازابلانگا می باشد.مسافریت محترم ایستکاه بعد انی حال می باشد خواهشمند است از تخم مرغ های خود به بهترین نحو استفاده نمایید.ایستگاه بعد فایت کلاب می باشد. ایستگاه فایت کلاب. قطار خط 12 در اماده حرکت می باشد تا ایستگاه بعد از همسفر شدن با افراد جدا خوداری فرمایید.مقصد این قطار مزثیه ایی برای یک روی می باشد. ایستگاه بعد ممنتو .
|
یه دوست
يکشنبه 14 تير 1388 - 12:37
-5 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
به حامد صرافی زاده دوست عزیز فک کنم مشکل اصلی شما اینه که ایران نیستی،کاش ایران بودی تا متوجه بشی که وضعیت اون قدر ها هم که فک می کنی اسفناک نیست،داریم زندگیمونو می کنیم،خوشبختانه دولت و کشور خوبی هم داریم و بهش هم افتخار می کنیم. توکل کن به خدا و غصه ها رو از خودت دور کن. آره عمو جان!
|
علیرضا
يکشنبه 14 تير 1388 - 15:29
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
واقعا با حامد هم عقیده ام .این تنها کاری است که میشه انجام داد احترام احترام آقای قادری عزیز سکوت و پروژه فیلم درمانی خوب بود اما به روی خودمون نیاریم چی شده و الان تو چه موقعیت نا امید کننده ای هستیم هم خوب نیست.این دقیقا کاریه که این روز ها رسانه ملی داره انجام میشه .نشر امیدواری و جشن و سرور نمی گم هماهنگ هستید اما هم جهت دارید حرکت می کنید .اینم می دونم که سایت رو زنده می خواهید اما میشه استراتژیبهتری انتخاب کرد. یه کم سخته باور کنم بیخیال نیستید وقتی اینقدر از پدیده ها دچار شعف میشوید. موفق باشی
|
medisa
يکشنبه 14 تير 1388 - 18:20
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
از روز اكران "درباره ي الي"روز شماري ميكردم براي بيرون اومدن اين شماره ي مجله فيلم اما نبودن اسم شما زير سر فصل(همك اران اين شماره:)آب سردي ريخت روي همه ي انتظارها... تا كي بايد به انتظار نشينيم؟؟؟؟؟؟؟
|
امیر صباغ
يکشنبه 14 تير 1388 - 18:21
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
در ایامی که ما را دروغباران میکردند، در ایامی که به نظر میآمد هر چیز واقعی، هر چیزی که هدفی بود فراتر از انسان، دیگر اصلاً وجود ندارد و ما محکوم به هیچی و فراموشی شدهایم ـ در چنین ایامی، آدم مینویسد تا بلکه بتواند بر این خلط و هرج و مرج فائق آید. آدم مینویسد تا مرگ را انکار کند، مرگی که این همه چهرههای مختلف به خودش میگیرد، و هر کدام از این چهرهها همیشه واقعیت، سرنوشت بشری، رنج، تمرد و صداقت را از معنا تهی میکند. ... ما مینوشتیم تا واقعیتی را که به نظر میآمد در حال فرورفتن و غرقشدنی ابدی در یک فراموشی تحمیلی است در حافظههامان زنده نگاه داریم. این جملهی میلان کوندرا در کتاب خنده و فراموشی به یادم میآید: «ملتها اینگونه نابود میشوند که نخست حافظهشان را از آنها میدزدند، کتابهایشان را تباه میکنند، دانششان را تباه میکنند، و تاریخشان را نیز. و بعد کسی دیگر میآید و کتابهای دیگری مینویسد، و دانش و آموزش دیگری به آنها میهد، و تاریخ دیگری جعل میکند.» در همین کتاب، کوندرا عبارتی را باب کرد که الهامبخش من شد: او رئیس جمهوری را که تجسم نظام کمونیستی بود «رئیس جمهورِ فراموشی» خواند. ملتی که رهبریاش به دست رئیس جمهور فراموشی است با سر به سوی مرگ میتازد. و آنچه در مورد ملتها مصداق دارد در مورد افراد هم، یعنی در مورد تکتک ما، صادق است. اگر ما حافظهمان را از دست بدهیم، خودمان را از دست دادهایم. فراموشی یکی از نشانههای مرگ است. وقتی حافظه نداری دیگر اصلاً انسان نیستی.(از مقاله ی حافظه و ادبیات-روح پراگ)...
|
شیوا مشهدی
يکشنبه 14 تير 1388 - 18:25
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
لطفا یک نگاهی و لطف هم به سینمای جهان داشته باشین. تکلیف اون دسته از دوستانی که کشته و مرده روزنوشتهای شما نیستن و با سینمای جهان حال می کنن چیه؟
|
محمد تعلق
يکشنبه 14 تير 1388 - 19:55
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
آقا این چه وضعیه؟ ما هم اینجا یه کامنت گذاشته بودیم کوش؟ گفتم نظر شما رو درباره ی دیدن فیلم "خداحافظ لنین" بپرسم و به بقیه هم پیشنهاد بدم. ظاهرن نظری نداشتید!
امیر: نظرتون رو گذاشته بودم که بهاش یه بخشی رو اضافه کنم و بگم که پیشنهاد خیلی خوبیه. فیلم مناسبی برای همون فیلم درمانیه که گفتی. این جا کامنتها یه مدتی طول میکشه تا آپ بشه. تازه واردی رفیق! آره؟
|
عقیق
يکشنبه 14 تير 1388 - 22:4
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
سلام 1-فکر نمی کنی خیلی واسه تولد دوستت ولخرجی کردی؟ 2-بازم می گم تو این وضعیت آدم بشینه و اندی رادیک تشویق کنه جای تقدیره!!!! 3-افسردگی دارم می میرم. یارب! مددی.
|
بهرنگ
يکشنبه 14 تير 1388 - 22:11
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
( تبریک به طرفداران فدرر) این رادیک ما رو دق داد تا باخت! ولی واقعا رادیک خوب تلاش کرد فدرر با این قهرمانی رکورد پیت سمپراس رو در قهرمانی های گرند استم شکست. 15 قهرمانی رکوردش واقعا فوق العادست.
|
wall-e
يکشنبه 14 تير 1388 - 23:30
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
به آقای حامد خشمگین و غمگین و خشمگین: :وقتی نوشته شما روخوندم,بسیار بسیار ناراحت شدم که چرا این همه همدلی و همدردی رو نمیبینید و فقط روی حرف خودتون پافشاری میکنید,ای کاش نگاهی به فیلم لیلا –اونجایی که لیلا خورد و شکسته, به خونه پدریش میره بیندازید تا شاید حرفمو درک کنید,به نظر من شما مثل اهل خونه لیلایید که با نگرانی و اضطراب,لیلا رو حتی یه لحظه تنها نمیگذارید. اما هموطن غمگین و ناامیدم,به من و برخی دیگه حق بدید سازمونو زمین نگذاریم ,برادر لیلا که سازشو فریاد میزد, غمگین نبود؟نگران نبود؟دردم از اینه که هدف و خواسته من و شما یکیست,پس چرا به جای اینکه به هم احترام بگذاریم و با هم باشیم,همدیگر رو محکوم میکنیم؟راستشو بخواهید بازی فینال رو نگاه کردم و لذت بردم ,به همون دلیلی که وقتی یکی از عزیزانم درگذشته بود,نتونستم فیلم و سازمو کنار بگذارم,شاید فیلم و سازم پناهگاه من باشن,شاید وقتی فیلم میبینم, بهتر میبینم و میشنوم و عمیق تر فکر میکنم .شاید عزاداری من با شما فرق بکنه.آقای حامد عزیز,به نظرتون اگه به روش های همدیگه احترام بگذاریم,متحد تر نیستسم؟؟اجازه بدید به ازادی-این وازه مقدس که عزادارش هستید_فرصت بدیم جان تازه ای بگیرد.دوست خشمگینم,من و شما هدف مشترک داریم,تنها تفاوت ما اینه که من به شما و نگاه و روش شما احترام میگذارم و شما,هر نظری جز نظر خودتون رو محکوم میکنید.......(بازم میگم :ما همه با هم هستیم) ((نکته:این واژه "هموطن" رو با عشق کشف کردم و دیگه فراموشم نمیشه) به شیده:مرسی.خوشحالم که دیگه-تا ابد-احساس تنهایی نمیکنم
|
يکشنبه 14 تير 1388 - 23:34
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
به سینما درمانی ربطی نداره، اما ..... برتولد برشت: "اول به سراغ یهودیها رفتند من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم . پس از آن به لهستانیها حمله بردند من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم . آنگاه به لیبرالها فشار آوردند من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم سپس نوبت به کمونیستها رسید کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم . سرانجام به سراغ من آمدند هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند."
|
دوشنبه 15 تير 1388 - 0:19
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
خدا خود ميداند عظمت تنهايي هاي علي را و عظمت اشك را و عظمت سپيده اي كه سر ميزند، وقتي كه به شوق بيدار است. خود او ميداند، شكوه پيروزي او را و خود او ميداند دل پر علي را وقتي كه مرد دل پري دارد. متولد خانه اش و شهيد سينه چاكش،برايش. عيد زيباي امير مومنان علي (ع) مبارك باد.
|
امیر صباغ
دوشنبه 15 تير 1388 - 0:59
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
امیر قسمت هایی که از "روح پراگ" گذاشته بودم رو حذف کردی ؟ یا کامنتم نرسید؟
|
امیر صباغ
دوشنبه 15 تير 1388 - 1:10
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي در هايي كه نگهباني مي شدند ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي خيابان هايي كه ممنوعمان كرد ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي شهري كه خوابيده بود؟ ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي زنی كه گرسنه بود و تشنه ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي ما كه بي دفاع بوديم ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي شبي كه زاده شد ديگر چه مي توانستيم كرد ،براي ما كه عاشق بوديم؟ " شعری از پل الوار"
|
امیر صباغ
دوشنبه 15 تير 1388 - 1:36
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
یادم رفت بگم که اون شعر پل الوار رو واسه حامد گفتم(رفیق واقعا بیشتر از این از دست ما برنمی یاد ، شاید اگه پیروز شده بودیم مثل دوم خرداد چند صباحی رو به خوشی میگذروندیم و بعد حتی خودمون هم ازش زده می شدیم و به جایی می رسیدیم که خاتمی رو در آخرین سال ریاست در دانشگاه تهران هو کردیم،ولی الان ما با هم هستیم....الان در شرایط دیگری بودیم،ما در ظاهر شکست خوردیم ولی در عوض چیزهای ارزشمندی بدست آوردیم )
|
محمد تعلق
دوشنبه 15 تير 1388 - 2:59
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
می دونستم کامنت ها چک میشن. گفتم نکنه حرف بدی زده بودم. مشتری نسبتن قدیمی ام از نوع گودریش. چاکرم.
|
امیر صباغ
دوشنبه 15 تير 1388 - 3:30
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
از مقالهی «ادبیات و حافظه - روح پراگ» : در ایامی که ما را دروغباران میکردند، در ایامی که به نظر میآمد هر چیز واقعی، هر چیزی که هدفی بود فراتر از انسان، دیگر اصلاً وجود ندارد و ما محکوم به هیچی و فراموشی شدهایم ـ در چنین ایامی، آدم مینویسد تا بلکه بتواند بر این خلط و هرج و مرج فائق آید. آدم مینویسد تا مرگ را انکار کند، مرگی که این همه چهرههای مختلف به خودش میگیرد، و هر کدام از این چهرهها همیشه واقعیت، سرنوشت بشری، رنج، تمرد و صداقت را از معنا تهی میکند. ... ما مینوشتیم تا واقعیتی را که به نظر میآمد در حال فرورفتن و غرقشدنی ابدی در یک فراموشی تحمیلی است در حافظههامان زنده نگاه داریم. این جملهی میلان کوندرا در کتاب خنده و فراموشی به یادم میآید: «ملتها اینگونه نابود میشوند که نخست حافظهشان را از آنها میدزدند، کتابهایشان را تباه میکنند، دانششان را تباه میکنند، و تاریخشان را نیز. و بعد کسی دیگر میآید و کتابهای دیگری مینویسد، و دانش و آموزش دیگری به آنها میهد، و تاریخ دیگری جعل میکند.»...
|
بهرنگ
دوشنبه 15 تير 1388 - 10:13
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
http://www.abcgallery.com http://search-pdf-books.com http://www.tccandler.com
امیر: ممنون بهرنگ. به خصوص به خاطر این لینک: http://www.abcgallery.com
|
سرپیکو
دوشنبه 15 تير 1388 - 11:51
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
من هیچ وقت نمی بازم، هیچ وقت! "جف کاستلو" در سامورایی
|
علی
دوشنبه 15 تير 1388 - 12:47
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
نمیدونم چرا هر کسی، هرچیزی، هر... که دوست داریم از ما می گیرند هرمان هسه میگه: ما نمیتونیم عاشق باشیم. بقیه مردم می تونند. این راز آنهاست.
امیر: گاهی وقتها فکر میکنم علی سنتوری زاده هسه اس.
|
کاوه اسماعیلی
دوشنبه 15 تير 1388 - 13:13
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
عقیق جان..من هم فکر میکنم که امیر عزیزم خیلی برایم ولخرجی کرده.چون میزان ارادتش به حادثه جویان را میدانم.و اینکه ایرج کریمی هم در دوست داشتن این فیلم با امیر قادری است.(درست میگویم امیر دیگه نه؟)....ممنونم امیر جان. و اینکه اندی رادیک بارها شانس پیروز شدن را داشت.ست دوم را به بازیگوشی و علاقه عجیبش به بازی نمایشی باخت....و اینکه کارگردانی مسابقه دیروز در انتخاب کلوزآپ های درشت اندی رادیک و دانه های عرقی که از صورتش سرازیر می شد عالی بود.یک نمای دیگر هم بود که اندی رادیک به یک تصمیم عتراض کرد و نمای تماشای دوباره آن صحنه و واکنش عصبی اندی تماشایی بود.و بهتر از همه تماشای زمین خوردنهای معروفش بود .... ضمنا حامد صرافی زاده عزیز از لهجه تارانتینو در گرمی گفته که یادم می آید من بهش اشاره کرده بودم توی گرمی دو سال پیش وقتی اسم مری جی بلیگ را صدا میزد. و اینکه حامد به الیزابت تاون اشاره کرد.چرا به فکر خودمان نرسیده بود.مرسی حامد جان..
امیر: «...و اینکه حامد به الیزابت تاون اشاره کرد.چرا به فکر خودمان نرسیده بود...» یه دیالوگ دیگه توی بیلیاردباز هست که میگه: «تو حرف منو میفهمی پسر.»
|
مهم نیست استاد
دوشنبه 15 تير 1388 - 13:45
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
این اسمو نوشتم ببینم یاد فیلمی میفتین یا نه یادداشت من جزو ممنوعه ها بود؟ یا آپ میشه بهر حال بعید میدونم نرسیده باشه اقای قادری اگخ تحمل این دو کلمه رو هم نداشته باشین دیگه وای به حال ما وای به حال من...
امیر: تنها کامنتی که این روزها در این بخش آن لاین نشد یه قطعه شعر بود...
|
از پشت یک سوم
دوشنبه 15 تير 1388 - 15:20
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
تهرانِ كِرم قهوهايی! احتمالاً اگه كوه بیبی شهربانو هم همتی كنه و دو زار معرفتی خرج كنه و تكونی به بالا و پايين خودش بده و چهار تا توپ و ترقه در كنه و يه كم گدازههای آتشفشانی از دهنهی نداشتهاش بريزه وسط ميدون شاه عبدالعظيم شهر ری، ديگه بزممون كامل و مجموع بلايایی كه به سر تهران اومده تكميلِ تكميل ميشه! دو روزه كه گرد و غباری كه تا حالا فقط توی تلويزيون ديده بوديم و عمدتاً هم توی شهرهای جنوبی ايران وجود داره، اومده و ساكن پايتخت شده. گرد و غباری غليظ كه وقتی نفس میكشی بخوبی حس ميكنی شن و ماسه داره ميره توی شش و ريه و سوراخ دماغت! نمیدونم ما تهرانیها داريم تاوان كدوم گناه تاريخی اجدادمون رو پس میديم كه انواع و اقسام بلايای طبيعی و مصنوعی صاف مياد و توی ميادين شهرمون سكنی میگزينه. توی اين شهر و در مساعدترين حالت ممكن، ميزان سُرب و نيترات و فسفر و ازت و اوره و چوب و چماق و فحشهای خوار مادر چارواداری معلق در هوا (!) خيلی بالاتر از حد نرمال و استاندارده اونوقت توی چهلهی تابستونِ امسال با حرارت 40 درجه سانتیگراد، فقط همين گرد و غبار رو كم داشتيم كه به لطف عدم بيابونزدايی كشورهای عربی (حالا نه اينكه خودمون تموم كوير لوت رو تبديل به جنگل و باغ و بستان كرديم) شن و ماسههای كشورهای دوست همسايه، اين همه راه رو تا خودِ تهران قدم رنجه كردن و در حال حاضر ريدن به شهر و پايتختمون و حالا هم كه ديگه معلوم نيست كی خيال رفتن دارن. تا اون هفته كه جرات نداشتيم تا سر كوچه بريم و يه ظرف ماست بخريم كه يهويی اوضاع شلوغ پلوغ ميشد و میريختن و میبردن...! حالا هم كه ديگه بواسطهی حضور كاملاً پُر رنگ اين ذرات و غبار معلق، ديگه نه آسمون و ابر و خورشيد معلومه و نه برج ميلاد و رشته كوههای البرز كه پنداری هر چی درد و مرض و بلا و كوفت و زهر مار و حُناقه، از زمين و هوا اومده و توی همين شهر بدبختِ مادر مُرده كه دو روزه رنگش شده كِرم قهوهايی جمع شده!
امیر: خوب نوشته شده ها!
|
فاطمه
دوشنبه 15 تير 1388 - 19:38
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
به سکوتم.... به قویترین سلاحم احترام بگذار! طنینش را میشنوی؟ وقتی حرف نمیزنم، از زیبایی آنچه میگویم لذت میبری؟
|
جواد رهبر
دوشنبه 15 تير 1388 - 22:11
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
http://image.toutlecine.com/photos/m/e/l/melville-jean-pierre-06-g.jpg من
امیر: هی رفیق. چه عکسی... دریای درون.
|
jeremy brett
دوشنبه 15 تير 1388 - 23:32
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
من که نه سینه چاک فدرر بودم نه عشق رادیک,قبلاً گفتم سافین انتخواب اول من هستش ,از معدود های روس های دوست داشتنی من ولی باهات موافقم که آدم همش این حس رو داشت که قراره فدرر بازی رو ببره ولی ست دوم خیلی ستم بود رادیک 4 بار موقعیت داشت کارو تموم کنه..... از این ها بگذریم دیروز سینما اقتباس برنامش درباره ی شرلوک هولمزهای تاریخ سینما بود و این باور رو باز بهم داد که جرمی برت یک دیوانه ی بی نظیر بودش.... واسه همین می خواستم بهت پیشنهاد بدم برای بحث بعدی کافه موضوع کاراگا ه های تاریخ سینما و تلویزیون باشه. اینکه ملت شرلوک هولمزعجیب و تاریک و بدخلق و عجول و بی تاب رو دوست دارن یا یک پوارو رو که اجتماعی و گرم و زیرک یا خونواده دوستی ناوارو رو دوست دارن یا شایدم درک رو بپسندند یک آلمانی خاکستری. تو سینما که بحث تمومی نداره,کاراگاه های فیلم های مایکل مان یا فینچر یا...
امیر: فکر بسیار پسندیدهای است. من الان یاد یک شرلوک هولمز هجوآمیزم به اسم «بدون سرنخ» که مایکل کین نقش شرلوک را بازی میکرد و یادم هست سر دیدناش کلی با وحید خندیدیم.
|
wall_e
دوشنبه 15 تير 1388 - 23:54
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
آخ که چه خوب میشد بعد از این همه تلاش اندی,مسلسل جانی دپو ببینم!به نظزم یکی از بهترین مسلسل های دنیا در فیلم جدید استاد مایکل مان عزیز دیده میشه!!!کسی میتونه به من یه پالتو و کلا ه و مسلسل قرض بده؟
امیر: ادامه بده... ادامه بده...
|
سید آریا قریشی
سهشنبه 16 تير 1388 - 1:15
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
1)فکر می کنم باید زودتر از این ها به آقای حسنی نسب و خانم فراهانی تسلیت می گفتم. ولی به هر حال از همین جا بهشون تسلیت می گم. به قولی: "همه عمر دیر رسیدیم". یادتون که هست مال چه فیلمی بود؟! 2)بعضی وقت ها روزنوشت هاتون و لینک هایی که معرفی می کنید آدمو دیوونه می کنه! برای من که این نقشه ی متروی سینمایی همچین حالی داشت. جداً برای عاشقان سینما نقشه ی راه است!! ترتیب مسیرها هم که دیگر تابلو است. کمدی ها یک مسیر، جنگی ها یک مسیر، گانگستری ها یک مسیر و... مرز بین مسیرها هم چه آگاهانه انتخاب شده است. مثلاً دیکتاتور بزرگ بین کمدی و جنگی. و البته فکر کنم این نقشه یه جورایی به طور نمادین بخش کوچیکی از دنیای عشاق سینما رو نشون میده. یعنی همه ی ما داریم تو همچین دنیایی با ابعاد بزرگتر زندگی می کنیم. (فکر کنم یه مقدار پررویی بود که خودم رو جزو عشاق سینما حساب کردم)!
|
سید آریا قریشی
سهشنبه 16 تير 1388 - 1:18
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
و این که پیشنهادم رو تکرار می کنم. چقدر خوبه که برای فیلم مکالمه یه سایه ی خیال تشکیل بدید. خیلی عالی می شه. اگه یه سایه ی خیال مشترک برای مکالمه و آگراندیسمان تشکیل بدید که چه بهتر!
امیر: وای... وای... این موج مشترک که میگم... راستاش توی فکر همچین پروندهای هم هستم. منتها این دو ال فیلم + قرمز کیشلوفسکی و بلو آوت دیپالما، که به نظرم ریشه همهشون یه جاست. اگر میخوای بنویسی و مثل مطلب شوالیه تاریکیات میشه، یه مقاله از همین حالا شروع کن.
|
هادی
سهشنبه 16 تير 1388 - 3:34
0 |
|
|
|
روزنوشت تازه همراه با راه پیدا کردن اندی رادیک به فینال ویمبلدون 2009
1) راستش را بخواهید، من، آنقدر حالم از نتیجه اتنخابات بد نیست که رفقا ی دیگر هستند. و اگر ناراحت نشوید، می خواهم بگویم که حسی که بعد از انتخابات در آن قرار داشتم، درجه یک بود. یک حس خیلی نادر که در زندگی خیلی کم تجربه اش کرده ام. یک تجربه ی بی نظیر برای ارزیابی کیفیت یک نظریه (جمله کانت درباره رابطه ی نظریه و تجربه را خوانده اید؟) . این که مرز بین راست و دروغ کجا مشخص می شود و حقیقت کدام است و حق با کیست؟ این که انسان، به تنهایی، چه قدر از تشخیص این دو عاجز است و این که وقتی از آزادی حرف می زنیم، از چه حرف می زنیم؟ و چه قدر سخت بود و دردناک. گاهی حقیقت و غیر آن چنان باهم درامیخته و گلاویز می شدند که اصلا نمی توانستی مختصات محل خودت را بگویی، چه برسد به این که آن ها را از هم تمیز دهی. و خب ، زیاد موفق نشدم. شاید باید بزرگتر شوم. 2) این پرونده ی سینما درمانی دیگر بسته شد؟ حیف که دیر رسیدم، وگرنه می خواستم یک واکسن قوی توصیه کنم. واکسن هم که می دانید، یک چند ساعت بعد از تزریق حال خوبی ندارید و بعد.... .دیگر هیچ میکروبی نمی تواند کاریتان داشته باشد. ولی حالا می گویم: آپارتمان، مخصوصا که جدیدا فیلم نامه اش را هم خوانده ام و بیش از پیش فهمیده ام چه دیده ام. متعجبم که چرا کسی قبل از من پیشنهاد نداده بود. 3) آقای حامد صرافی زاده گفته اند:« کجای این ابعاد زندگی در ایران به تماشای مسابقات ویمبلدون می خورد؟» و «کجای زندگی ما کدام بعد زندگی ما لحظه ای و اندکی به آن دنیا نزدیک اس؟» . رفقا مواظب باشید. این همان تفکری است که باید از آن ترسید. نیچه می گوید:«هرکس که با هیولاها می جنگد باید مراقب باشد در طول این نبرد، خودش به هیولا تبدیل نشود. اگر زیاد در ورطه ای خیره شوی، آن ورطه هم به تو خیره خواهد شد.» 4) کی درباره ی قدرت بحث می کنیم؟ 5)«ای فرزند آدم! زمانی که می بینی خداوند انواع نعمت ها را به تو می رساند، در حالی که تو گناهکاری، بترس.» علی(ع).
امیر: درباره «آپارتمان» این قدر دربارهاش صحبت کردهایم و پرونده درآوردهایم و مطاب نوشتهایم که... ولی درباره باقی کامنتات. مثل همیشه همهاش را دوست داشتم هادی جان.
|