سينمای ما - چون غم و شادی جهان در گذرند / نگاهی به فیلم آواز گنجشک ها
شنبه 22 آبان 1389 - 10:42

I نظرسنجی I

برای تماشای سریال قهوه تلخ (مهران مدیری) کدام را ترجیح می دهید؟




سينماي جهان
5 فيلمي كه ماه گذشته با مضمون «بحران اقتصادي جهان» سينماها را اشغال كردند
«مگامايند» با فروش 6/47 ميليون دلاري در صدر جدول ايستاد
رابرت دنیرو و ميشل فایفر در «شب سال نو» به هم می‌رسند
ژاپني‌ها داستان مصور «پلوتو» را انيميشن مي‌كنند
«نویسنده پشت پرده» پولانسکی پیشتاز جوایز فیلم اروپا شد
«آليس در سرزمين عجايب» در صدر نامزدهاي جوايز مردمي 2010
فيلم كره‌اي «هم‌شاگردي قديم» در هاليوود بازسازي مي‌شود
لئوناردو دی‌کاپریو نقش قاتل زنجیره‌ای را بازی می‌کند
سازندگان «گرگ و میش» برزیلی‌ها را شاکی کردند
رابرت دنیرو در جوایز گلدن گلوب تقدیر می‌شود
آنجلینا جولی روی صندلی کارگردانی نشست
«دنیای زیرزمینی 4» ساخته می‌شود


سن پطرزبورگ


  (311 رأي)

کارگردان :
بهروز افخمی
ملک سلیمان


  (257 رأي)

کارگردان :
شهریار بحرانی
شکلات داغ


  (68 رأي)

کارگردان :
حامد کلاهداری
یک جیب پر پول


  (56 رأي)

کارگردان :
قدرت‌الله صلح‌میرزایی
بعدازظهر سگی سگی


  (55 رأي)

کارگردان :
مصطفی کیایی



چون غم و شادی جهان در گذرند / نگاهی به فیلم آواز گنجشک ها
چون غم و شادی جهان در گذرند / نگاهی به فیلم آواز گنجشک ها


سینمای ما – ندا میری: پیش داوری عادت بدی ست. اما خیلی ازعادت های بد هستند که نتایج بدی ندارند. یا حداقل حاصل شان یک حال اساسی است. اتفاقا از سر همین عادت بد پیش داوری مان، سر آخرین کار مجید مجیدی یک غافلگیری حسابی و تمام و کمال نصیب بردیم. هنوز تیتراژ نیامده بود و با یکی از دوستان مشغول گپ و گفت بودیم و اینکه حالا خیلی هم اشکالی ندارد که آبی نخورده ایم و گرما و تشنگی کلافه مان کرده. احتمالا کار مجیدی این فرصت را می دهد که سری به راهرو ها بزنیم و رفع عطشی کنیم و برای تحمل باقی کار انرژی بگیریم! خب نگارنده اتفاقا از دسته کسانی ست که نه تنها هیچ وقت سینمای مجید مجیدی را دوست نداشته، بلکه همیشه از فضای تحمیلی و برچسب های اجباری و اضافی فیلمهای اش احساس انزجار کرده است. به دوست خوب کنار دستی ام در حالیکه حتی خودم هم بیشتر فکر می کردم شوخی می کنم، گفتم حالا چه می دانیم شاید این یکی آنقدر ها هم بد نباشد که نبود و نبود و نبود.
آواز گنجشک ها برشی ست از زندگی و تمام نکته همین جاست. برشی از زندگی یک کارگر مزرعه نه. برشی از زندگی. می تواند جای کریم هر کس دیگری بنشیند. من، شما و .... از هر قبیله ای و هر جنسیتی و هر سن و سالی. می تواند خانه اش بجای آنکه در حاشیه شهر باشد، طبقه آخر یک پنت هاوس هزار متری در بهترین نقطه شهر باشد. عوض آن موتور درب و داغان یک ماشین مدل بالای مجهز داشته باشد. می شود بجای کارگر یک مزرعه، مدیر عامل فلان شرکت بزرگ تجاری باشد. تنها بستر و پوسته حادثه های داستان تفاوت می کند و دیگر هیچ. ته ته آنچه هست، یکی ست. اینجاست که حس می کنیم در عمق داستان یک ویژگی عمده نشسته است. قشری نیست. زمان خاصی ندارد. در هر لحظه ای از تاریخ می تواند جاری باشد. هیچ بستگی با دوره های خاص اجتماعی و سیاسی ندارد. هرچند که فضا و شخصیتی که آواز گنجشک ها برای تعریف قصه اش گزیده است، انتخاب بسیار دلنشینی ست. آن چیزی که در آواز گنجشک ها، در تک تک سکانس های اش جاری ست چیزی جز این نیست که زندگی تنها یک شوخی ساده است. یک مسیر ساده.
کادر دوربین مجیدی ما را وارد زندگی آدم ساده ای می کند که از سر همین سادگی مفرط، بی نهایت دلچسب و تماشایی ست. کارگری از سر حادثه ای از کار اخراج می شود و به همسرش می گوید این کار به درد من نمی خورد. باید یک کار بهتر پیدا کنم. کاملا اتفاقی به یکی از این مسافر کش های موتوری در خیابان های تهران تبدیل می شود و درآمد بدی هم ندارد. هی دچار سانحه می شود و هی بی خیال از تمام سانحه ها عبور می کند. اول ماجرا تمام وقت و انرژی اش را صرف حل کردن مشکلات می کند و کم کم یاد می گیرد خیلی سخت نگیرد. می بینید دوباره بر می گردیم به همان نقطه اول که زندگی تنها و تنها یک شوخی ساده است. جان کندن نمی خواهد. تمام آن چه می توان در طول عمر آموخت این است که زندگی را زندگی کرد. زور زدنی نیست. کریم مسیر این تکامل را با کلی ماجراهای کوتاه دوست داشتنی می گذراند که هر کدام به نحوی تماشاچی را به وجد می آورند. فیلم مجیدی به سه بخش تقسیم می شود و ریتم یک دست فیلم در هر سه بخش علی رغم تفاوتهای عمده در هر سه فضا و همچنین حال و هوای شخصیت اصلی فیلم از دست نمی رود. شخصیت کریم پرداخت بسیار استادانه ای دارد و بازی رضا ناجی در نقش یکی از جذاب ترین کاراکترهای این سالها دلچسب، روان و تحسین برانگیز است. معاشقه های ساده کریم و همسرش برای مان آه و حسرتی در پی دارد که نگو و نپرس. آنقدر که جهان مان از این جنس بی پیرایگی ها تهی شده اند. در سراسر آواز گنجشک ها با یک فضای پارادوکسیکال غم و شادی توامان روبرو هستیم. نه تنها از صحنه های اشک و آه غلو شده هیچ خبری نیست، بلکه سکانس های اندوهگین فیلم با یک طراوت درونی پیش می روند و در زمان کوتاهی به شادی و شور سوئیچ می کنند. همانقدری که در زندگی غم و شادی در هم تنیده است و موازی حرکت می کند.
یکی دیگر از نقاط قوت آخرین کار مجیدی، تعلیق سرحالی است که در نیمه دوم کار که کریم در شهر مشغول کسب و کار است، به ظرافت اعلی لحاظ شده است. به محض اینکه کریم پا به تهران می گذارد، هر لحظه در ترس این به سر می بریم که خب آنهمه صحنه های شیرین و نکته سنجی های بجا به آنی می توانند جای خود را به شعارزدگی و سطحی نگری بدهند و لب و لوچه هایمان را آویزان کنند. چیزی شبیه اینکه کریم با ورود به شلوغ و پلوغی شهر و موقعیت های مهیای اضمحلال و سقوط، فرو بریزد و فیلم را هم به ورطه نابودی بکشاند و دوباره کلی سمبل و نمونه و مثال اجتماعی و قالبی به حلقمان بریزد. حتی در یکی از بهترین سکانس های فیلم که یکی از همین کودکان کار(که از قضا یک دختر بچه به شدت دوست داشتنی ست) برای کریم اسپند دود می کند، ضربان قلبمان می زند که آها الان قرار است به دام معناگرایی و درس اخلاق بیافتیم و مجیدی تمام پیش فرض های مان را می شکند و خیال مان را به کل راحت می کند. او این بار مدام ما را تا لب مرز سقوط کاراکتر اش و فیلم اش برده است و به سلامت باز آورده است.
در نیمه سوم فیلم، کریم زخمی باند پیچی شده یک گوشه ای افتاده است و زندگی هم کما فی السابق در جریان است و همه سرخوشانه می روند و می آیند. حتی تاول های دست پسر کریم دلمان را نمی سوزاند، چرا که در مقابل به کف آوردن آن فرحبخشی و سرور مثال زدنی اش از همین کار شاید سخت، خیلی جدی و سنگین به نظر نمی رسند. می خواهد اضافه کاری هم بکند و سر مادر را با 700 تومان عایدی مضاعف شیره می مالد و در ادامه می بینیم که برای این بچه ها کار و پول و سرگرمی و لذت و خوشگذرانی همه یکی هستند. تازه اگر سرگرمی و سرخوشی جدی تر نباشند. انتخاب تک تک بچه ها بسیار بجا و شایسته است. در چهره همه شان شکوه کودکی هست و ته چشمهای شان شادی و اندوه کودکانه.
یکی از بهترین سکانس ها جایی ست که یک عالمه نقطه درخشنده در یک بک گراند سورمه ای روبروی مان گسترده می شود. تا می آییم به خودمان بجنبیم و معما را حل کنیم دستهایی به تناوب وارد کادر می شوند و سهم خود را از این ستاره باران می برند. حیف است که اینهمه بگوییم و اشاره ای به فیلمبرداری درخشان تورج منصوری و موسیقی دلنشین حسین علیزاده نکنیم. به علاوه آواز گنجشک ها یک پایان بندی بی نظیر و مجلل دارد که شتر مرغ رقصانی جلوه گری فیلم مجید مجیدی را کامل می کند. به عنوان تمثال آن ارزش هایی که در درون کریم نهفته اند و او را به سلامت از تمام راه ها و بیراه ها عبور داده اند.
با دیدن آخرین کار مجیدی احساس خوبی دارم. نمی دانم اینهمه تحول از کجا ناشی شده است. تمام چیزهایی که در دیگر اثر های مجیدی شبیه نمونه های الصاقی پر رنگی بودند که اصلا انگار فیلم را ساخته اند تا آنها را نشان مان دهند، اینجا جزئی از ذات آواز گنجشک ها هستند. زور چپان نشده اند. در هر حال یک بلوغ و جا افتادگی موقر در سینمای او نشسته است که آدم را منتظر دیدن کار بعدی اش می کند. زندگی را می بینید؟ حتی فکر نمی کردم که روزی برسد که انتظار کار بعدی مجید مجیدی را بکشم. گفتم که زندگی یک شوخی ساده است.



منبع خبر : سینمای ما
شنبه,20 بهمن 1386 - 12:37:18

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو

نظرات

محسن
شنبه 20 بهمن 1386 - 14:54
1
موافقم مخالفم
 

به خدا یه شاهکار بود .با یه فیلم برداری معرکه بازیهای عالی به خصوص رضا ناجی وکارگردانی عالی .اواز گنجشکها بهترین فیلم جشنواره است

sanaz
شنبه 20 بهمن 1386 - 15:1
6
موافقم مخالفم
 

ham az naghde khoobe shoma va ham az filme hooshmandane majidi lezat bordam

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       








             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 1.04181408882 seconds.