مهدی کوبریک
يکشنبه 21 بهمن 1386 - 8:27
-2 |
|
|
|
كاش اين نوشته رو فردا ميخوندم يا حتي ميتونستم الان چيزي دربارش ننويسم (آخه امشب قراره توي مشهد آواز گتجشك ها اكران بشه و من نديدمش هنوز!!!!) من نقد امير قادري رو درباره ي باران خوندم ... با اينكه خيلي از باران خوشم اومده بود ولي همون موقع هم با تموم حرفاي امير قادري موافق بودم... يعني خيلي وقتا اينجوري ميشه... ولي الان كه ايني كه امير قادري نوشته رو خوندم در حالي كه فيلمو نديدم فقط ولعم ۱۰۰ برابر شد كه برم ببينم مني كه اونقدر سر بيد مجنون اذيت شدم تا فقط روي حساب مجيدي فيلم رو تموم كنم و حالم بهم خورده بود حالا سر آواز گنجشكها چه حالي ميكنم. هر چند اينقدر بعد از بيد مجنون نااميد شدم كه خيلي وقته به خودم ميگم ديگه دوران اسطوره هاي رنگ خدا و نامه اي به خدا و حتي باران خيلي وقته سر اومده.
|
يکشنبه 21 بهمن 1386 - 9:17
-1 |
|
|
|
شاید مجیدی پیشرفت کرده باشد ، اما شما آقای قادری همان قدر سطحی و جو زده هستید که موقع "باران" و .. بودید.
|
گلاب
يکشنبه 21 بهمن 1386 - 15:57
-2 |
|
|
|
از فيلم هاي جشنواره فقط تونستم اين فيلم رو ببينم اما خوشحالم كه شانسم به اين فيلم بود نميدونم چطوري ميشه احساسم رو به اين فيلم تعريف كنم فقط ميتونم بگم از تك تك صحنه ها و لحظه به لحظه فيلم لذت بردم و در طول فيلم حالتي بين خنده و گريه داشتم! هر چند من فيلم هاي مجيدي رو دوست دارم به غير از بيد مجنون اما دوست داشتن و لذت بردن از اين فيلم نوع ديگه اي!وحالا با تمام وجود منتظرم كه هر چه زودتر اكران بشه . بتونم يه بار ديگه اين شاهكار رو ببينم!
|
محمد عابدینی
يکشنبه 21 بهمن 1386 - 19:24
-51 |
|
|
|
سایت شما را دوست دارم .مجید مجیدی را هم عاشقانه دوست میدارم زیرا همچون فیلمهای خود عاشق است.
|
دوشنبه 22 بهمن 1386 - 0:49
-7 |
|
|
|
نه تنها ادم ناجوری نیستید که اتفاقا خیلی هم صادق هستید خوشحالم مجیدی فیلم خوبی ساخته و غصه میخورم که این شانس رو نداشتم که حتا یه فیلم تو جشنواره ببینم اقای قادری خوشحالم سوار موج های گذری نمیشید ! منظورم رو که میفهمید؟
|
یک عابر پیاده
جمعه 26 بهمن 1386 - 0:48
-1 |
|
|
|
یادم می آمد روزی و روزگاری، کسی از مسعود کیمیایی بدش می امد و چون فیلمهایش را نمی فهمید، لاجرم آنطرف می ایستاد.جبهه مخالف! البته من هم سینه چاک استاد نبودم و نیستم، اما تغییر و تحول بعضی ها، پس از دیدن یک فیلم در خانه کیمیایی و بعد هم تبدیل شدن به آدمی که فیلمی ستایش آمیز در باب همان آدمی بسازد که ازش خوشش نمی آمد، برایم جای سوال داشت. البته بادبان کشیدن در جهت وزش باد، بیشتر کار سیاست مداران است، نه کار آدمهایی که دم از آزادی انسانی و رهایی فکر و اینطور گنده گویی ها می زنند( یادداشتهای قبلی تان را که فراموش نکرده اید؟) . بهر حال بعد از افتادن به چاله کیمیایی و استحاله در او، نوبت ذوب شدن در سینمای ساده لوحانه و نگاه سفارشی مجیدی است. البته اگر تویش پول خوبی باشد یا بشود از کنارش یک فیلم تبلیغاتی دیگر برای مجیدی هم در آورد و از کنار این نمد، کلاهی هم برای خود ساخت که دیگر نور علی نور است! فقط برگرد و کمی به پشت سر نگاه کن ... مواظب باش بعد از مدتی ، تبدیل به کپی رنگ و رو رفته ای از جواد طوسی نشوی ... یک دستمال کاغذی مصرف شده ...
|
گذري
يکشنبه 5 اسفند 1386 - 0:37
-2 |
|
|
|
احسنت اي يک عابر پياده
|
sepide
يکشنبه 5 اسفند 1386 - 15:14
9 |
|
|
|
جناب آقای قادری البته نظر شما محترم ولی من از تمام صحنه هایی که یاد کردید نه تنها شاهکاری نمیبینم بلکه نمایش ذلت و استیصال ناشی از فقری رو می بینم که چند سالی که گریبان آقای مجیدی رو گرفته وبه لطف پخش کننده های خارجی ول نمی کنه . متاسفانه قای مجیدی متولد محله لب خط تهران از فقر و بدبختی به درجات مالی و موقعیی خوبی رسیده اما زمانی که چیزی می خواهد نمایش بده فقط به قسمت اول زندگیش اکتفا می کنه . ما دلمان می خواهد به جای قصه عقوبت 1000 تومانی حرامی که گوجه سبز ها را به باد داد و 500 تومانی که دلش نمی خواهد خرج شود و پسری که پول خریدن 2 تا ابمیوه را ندارد قصه زندگی فیلمسازی را ببینیم که چطور به لطف پخش کننده های بین المللی زندگی خود و آیندگانش تامین می شود
|