سينمای ما - یادداشت‌های هفتگی امیر قادری- 20: به بهانه اکران فیلم «سه زن»؛ / مصیبت‌های سینمای روشنفکری ایران
چهارشنبه 24 آذر 1389 - 11:47

I نظرسنجی I

مایل به تماشای کدامیک از نسخه‌های فیلم «جرم» (مسعود کیمیایی) در سینما هستید؟




سينماي جهان
«گفتار پادشاه» در هفت رشته نامزد دريافت جوایز گلدن گلوب شد
موفقیت‌های «شبکه اجتماعی» در فصل جوایز هم ادامه دارد
«قوی سیاه»‌ در 12 رشته نامزد جوایز منتقدان رسانه‌ای‌ شد
هاليوود به قربانگاه جوانان تبديل شده است
ميشل يوئه نقش «سان سوچي» را بازي مي‌كند
ضارب لئوناردو دي‌كاپريو به دو سال زندان محكوم شد
برلوسکونی نزدیک به 000/400 یورو به جشنواره ونیز رشوه داده است
آدام سندلر و کوین جیمز در کمدی " پیشخدمت‌های هتل" بازی می‌کنند
برادران واچوفسکی نسخه‌ مدرن رابین هود را می‌سازند
مایکل مان بزودي پروژه تلویزیونی"ماهی تن بزرگ" را می‌سازد
«ژولیده‌پولیده» به صدرنشینی «هری پاتر» پایان داد
«شبکه اجتماعی» بهترین فیلم سال 2010 شد


سن پطرزبورگ


  (445 رأي)

کارگردان :
بهروز افخمی
ملک سلیمان


  (342 رأي)

کارگردان :
شهریار بحرانی
شکلات داغ


  (80 رأي)

کارگردان :
حامد کلاهداری
یک جیب پر پول


  (70 رأي)

کارگردان :
قدرت‌الله صلح‌میرزایی
بعدازظهر سگی سگی


  (80 رأي)

کارگردان :
مصطفی کیایی



یادداشت‌های هفتگی امیر قادری- 20: به بهانه اکران فیلم «سه زن»؛
مصیبت‌های سینمای روشنفکری ایران
مصیبت‌های سینمای روشنفکری ایران


سینمای ما - امیر قادری: فرصت خوبی است که تشریف ببرید و روی پرده، فیلم سه زن را ببینید تا عوارض و امراض سینمای موسوم به متعهد اجتماعی و روشنفکرانه ایرانی را از نزدیک درک کنید. اکران سه زن به نظرم فرصت خیلی خوبی فراهم می‌کند تا درباره‌اش صحبت کنیم و به نتیجه برسیم که چرا این نوع سینما در گوشه‌ای افتاده، مخاطب‌اش را جذب و جلب نمی‌کند و تاثیر نمی‌گذارد. اگر هم قرار به تاثیر و تاثری باشد، بیش‌تر به خاطر فریادهای کارگردان و اعتراض‌هایش و این که نمی‌گذارند فیلم بسازند و فیلم‌اش اکران شود و بیلبردش را پایین می‌کشند و چرا از سینمای فرهنگی حمایت نمی‌شود و این‌هاست. من اما به عنوان تماشاگر از تماشای چهره خسته و درب و داغان و احتمالا غم‌زده نیکی کریمی اعصاب‌ام خرد می‌شود. از این که قهرمان‌های این جور فیلم‌ها، جای این که به کارشان برسند و زندگی‌شان را بکنند، بیش‌تر کناری می‌ایستند و شبیه ناظری که از بالا نگاه کند، نارسایی‌ها و مشکلات اجتماعی را مرور می‌کنند، یا به خلوت‌شان پناه می‌برند، یا به کوه و بیابان می‌زنند، یا می‌نشینند و با یک آقای دکتری، یا نقاشی، چیزی، قهوه می‌خورند. در همین گوشه تنهایی است که اتفاقا فرصت پیدا می‌کنند تا تنهایی‌شان را جلا بدهند، یا در برابر گرفتاری‌هایی که اجتماع برای‌شان ایجاد کرده، نق بزنند یا با زخم‌های درون‌شان خو کنند! صحنه‌ای که در سه زن، نیکی کریمی موبایل‌اش را در بقالی شارژ می‌کند و می‌آید کنار جوی کنار خیابان می‌نشیند، انگار دارد منت‌اش را سر ما می‌گذارد. چرا به جایی رسیده‌ایم که روشنفکرش، مجبور است خیابان نشین شود؟ وای بر ما ملت قدرنشناس. درست به همین دلیل است که قهرمان فیلم‌هایی از این دست، مجبورند تنها به عنوان یک ناظر در اجتماع ظاهر شوند. این طوری است که روشنفکرنمایی، روکشی می‌شود بر همه کمبودها و عدم ارتباط‌ها. قهرمان‌هایی که از ما می‌خواهند به خاطر غصه‌های‌شان، از رنجی که می‌برند، به‌شان احترام بگذاریم. از این که گوشه‌ای می‌نشینند و ما مردم گناه‌کار را نگاه می‌کنند. یکی دو تا تشری هم که خانم کریمی بعد از مواجهه با بچه‌هایی در زیر زمین خانه‌اش نشسته‌اند و موسیقی زیر زمینی کار می‌کنند (لازم به ذکر است که موسیقی زیرزمینی الزاما نباید در زیرزمین اجرا شود) می‌زند، بیش‌تر خنده‌دار هستند تا تاثیرگذار. تازه بعد که خوب نگاه می‌کنی، متوجه می‌شوی در همین سکانس فرقی بین نگاه منیژه حکمت با اردوگاه مقابل‌اش نیست. برای هر دو طرف، این‌ها جوان‌های علافی‌اند که علف می‌کشند و جای فکر کردن به تعهدهای اجتماعی‌شان، ساز می‌زنند و وقت تلف می‌کنند. آها... و درست این جاست که پای آدم گیر می‌افتد. یعنی هنرمندان و روشنفکرهای این مدلی، یقه آدم را می‌گیرند که طرف پوپولیست است و می‌خواهد قهرمان روشنفکر را با مردم اجتماع یکی کند و طبقه را از بین ببرد. آن هم قهرمانی مثل نیکی کریمی فیلم سه زن که دخترش در وصف کتاب‌های زیادی که مادرش خوانده، داد سخن می‌دهد. خدمت شما عرض کنم که این سلاح دیگر کارایی ندارد. فیلم را ببینید تا متوجه شوید که سازندگان‌اش اتفاقا قبل از همه این حرف‌ها اتفاقا فیلم بدی ساخته‌اند. البته اگر منظور از سواد، درک و ابراز مفاهیمی کلی مثل هویت ایرانی و نقش زن در اجتماع و خودشناسی و تنهایی انسان در کهکشان راه شیری است، حرفی نداریم. ولی ما آدم‌های عشق سینما، عادت داریم عوض پرداختن به این جور مسئولیت‌ها و تعهدات، اول از سینما صحبت کنیم. از فیلم به عنوان فیلم. از این که داستان سه زن چیست؟ شخصیت‌پردازی کجاست؟ این که موقع تماشای‌ فیلم، اگر نخواهیم فرش را به عنوان نماد هویت تاریخی و ملی بگیریم، باید چه خاکی به سرمان بریزیم؟ آن وقت این همه دعوا سر یک تکه فرش چه نتیجه‌ای دارد؟ چرا باید جالب باشد؟ هر فیلم اول یک فیلم است تا چیز دیگر. قرار نیست تعهد اجتماعی، یا دیالوگ درباره کتاب خواندن مادر، و اعتراض‌های خانم کارگردان موقع اکران فیلم‌اش، سرپوشی باشد برای فیلمنامه بد نوشتن و مسیر قصه را تعیین نکردن و شخصیت‌ها را پا درهوا رها کردن و هر سکانسی را به عادی‌ترین شکل ممکن اجرا کردن. چطور می‌توانی به اجتماع متعهد باشی، وقتی اول به اثرت متعهد نیستی؟ همین است که چنین تعهدی را باور نمی‌کنم. به بازی رضا کیانیان در سکانس کوتاه حضور زن در آتلیه‌اش توجه کنید. ببینید دیالوگ‌هایش را چطور می‌گوید. اما ظاهرا این بازی خیلی بد اصلا مهم نیست. (چرا فکر می‌کنم خود رضا کیانیان هم می‌داند که در این سکانس چه قدر دیالوگ‌هایش را سرسری گفته؟) مهم قرار است ایده‌ای باشد که با حضور او بر پرده شکل می‌گیرد. بزرگداشت طبقه‌ای که کیانیان در این سکانس نماینده‌شان است. پس حالا برویم سراغ پله بعدی. دلیل دیگری که برای جعلی بودن چنین تعهد اجتماعی دارم. این که فکر می‌کنم هر جور تعهدی، باید از یک جور لذت درونی سرچشمه گرفته باشد. لذتی که اول در فرایند فیلم ساختن متجلی می‌شود و بعد پیامی که ناخودآگاه از تماشای چنین فیلمی به تماشاگر منتقل می‌شود. به نظرم در شرایط امروز بیش از هر چیز باید به خودمان و اثرمان متعهد باشیم. اجتماع بیرون قدم بعدی است. اصلا قدم بلافصل‌اش است. ولی وقتی فیلم این طوری ساخته می‌شود و بعد کارگردان‌اش تصمیم می‌گیرد تا درباره تعهدات اجتماعی‌اش صحبت کند، آن وقت است که همه چیز به هم می‌ریزد. که شخصا باورش نمی‌کنم. که کار به منت و شعار می‌کشد. که تاوان نارضایتی‌های درونی را باید با یک جور توهم روشنفکرانه پس بدهیم. بازی‌ها بد است، داستانی در کار نیست، سکانس تاثیرگذاری نداریم، مریم بوبانی که فرش بغل کرده و دارد در بیابان می‌دود، به خنده‌مان می‌اندازد. اما هیچ کدام از این چیزها مهم نیست. جایش را چه چیزی باید پر کند؟ این که فرش مذکور را نماد هویت ملی و تاریخی در نظر بگیریم. فیلمسازی که احترامی برای وقت و حوصله تماشاگرش قائل نیست، به این فکر نمی‌کند که شاید موقع گوش دادن به شعارها و نصایح‌اش شاید حوصله‌مان سر برود، پس باید کمی هم هنر و هیجان و سینما رو کند، چطور در مقیاس بزرگ‌تر دل‌اش برای مردم سرزمین‌اش می‌تپد؟ پس وقتی از این جور طعنه زدن به کتاب خواندن قهرمان اعصاب‌ام خرد می‌شود، دلیل‌اش این نیست که با کتاب خواندن مشکل دارم. حرف‌ام این است که چنین نمادپردازی و این جور تعهد اجتماعی شعاری و بی‌پشتوانه، اتفاقا روی دیگر پوپولیستی است که دوستان دارند با آن مبارزه می‌کنند. و باز به همین دلیل است که فکر می‌کنم فیلم متعهد اجتماعی در زمانه ما، سنتوری داریوش مهرجویی است. داستان نوازنده‌ای که همه تلاش‌اش را صرف این می‌کند تا بنشیند و برای دل خودش ساز بزند. این تلاش‌اش برای خود بودن، صداقت‌اش برای درک وجد واقعی، البته او را رو در روی اجتماع‌اش قرار می‌دهد. از چاردیواری خانه بیرون‌اش می‌کشد. اما به نظرم مسیر درست درک تعهد اجتماعی همین است. از لذت درون به سوی اجتماع خشمگین بیرون. وقتی قهرمان سر می‌رسد و با وجدی عظیم، اجتماع‌اش را با تمام گناهانش در آغوش می‌کشد. در فیلم می‌سی‌سی‌بلوز رابرت پریش و برتران تاوارنیه، یکی از سیاهان قدیم؛ یکی از آن پیران خرابات، درباره نواختن یک قطعه بلوز این طور توضیح می‌دهد: اگر بتونی این ساز رو خوب بزنی، اون وقت هر کار دیگه‌ای رو هم می‌تونی خوب انجام بدی.

منبع خبر : اعتماد
دوشنبه,6 آبان 1387 - 21:9:6

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو
اخبار مرتبط:

نظرات

nima
سه‌شنبه 7 آبان 1387 - 9:2
2
موافقم مخالفم
 

«...وقتی قهرمان سر می‌رسد و با وجدی عظیم، اجتماع‌اش را با تمام گناهانش در آغوش می‌کشد.»

به نظرتون اين هم يك نوع ديگري از شعار دادن نيست؟! در مورد سه زن كاملن با شما هم عقيدم جناب قادري اما انگار يك جورهايي دلگيري شما از روشنفكرا روي نقدتون هم اثرميذاره و اين اصلن خوب نيست. شما معمولن مرزهاي ظريف يك اثر به اصطلاح روشنفكرانه رو با اين سينماي متعهد قلابي مشخص نميكنين و سريع ميرين سراغ همون ايده «گنج در ويرانه ها».

با مصداقي كه آوردين هم موافق نيستم چون در «سنتوري» هم شعار و ژست تعهد اجتماعي وجود داره. به خصوص اونجا كه گلشيفته شروع ميكنه به سخنراني درباره بد بودن جامعه اي كه توش به علي مجوز كنسرت ندادن و معتادش كردن!

«اگر بتونی این ساز رو خوب بزنی، اون وقت هر کار دیگه‌ای رو هم می‌تونی خوب انجام بدی.» آره ولي ممكنه هم نتوني هر كار ديگه اي رو خوب انجام بدي! شما شابلون بزرگ و زيبايي دارين آقاي قادري اما موارد نقض توي زندگي زيادن و توي شابلون شما جا نميشن.

يك نكته شايد بي ربط هم بايد اضافه كنم. مي دونين كه حاتمي كيا طعنه به روشنفكرا و منتقدا زده؟ گفته:« حتمن بايد اول فيلمم ميزدم برگرفته از فلان كتاب ريموند كارور تا همه تحويلم بگيرن». ميبينيد؟ اين حرفاي فيلمسازيه كه سالنش پر از تماشاگره. حالا مخاطب داستانهاي كارور هم موضع ميگره و ميره كنار جوي خيابان ميشينه!

سجاد
سه‌شنبه 7 آبان 1387 - 10:13
20
موافقم مخالفم
 

افرین.خوشحالم که مدام در نوشته هایت به ارزش خود سینما اشاره می کنی و امیدوارم که تاثیر خودش را بگذارد.فکر می کنم شکل گیری چنین جریان فیلمسازی (یعنی فیلمسازی بر اساس این حرف تهوع اور ((اهمیت و ارزش فیلم به پیام و حرف ان)) ) ناشی از این است که در نقدهای منتقدین گذشته ی ما خیلی ارزشی به داستانگویی و فرم نمی شد و بحث بر سر حرف و ((پیام)) فیلم بود وکارگردانانی با خواندن همین نقدها فیلمساز شدند. و امیدوارم که تو و همفکرانت بتوانید بار دیگر ارزش خود فیلم و داستانگویی با کیفیت و فرم باکیفیت و خلاقانه را به همه یاد اوری کنید. که فیلمسازان ما بفهمند که ارزش کارگردانانی مثل فلینی و برگمان و برسون و ... پیش از محتوای فیلمهایشان به کیفیت فضاسازی فیلمهایشان و کارگردانی خلاقانه ی فیلمهایشان است.

باز هم ممنون. موفق باشی.

افتخار
سه‌شنبه 7 آبان 1387 - 13:5
1
موافقم مخالفم
 

نقد فوق العاده اي بود . فكر مي كنم حرف دل من و خيلي از بينندگان اين را زديد واقعا اين فيلم مي خواست چه بگويد . حيف از زماني كه براي ديدن اين فيلم صرف شود لطفا براي احترام به خودتان هم كه شده اين فيلم را نبينيد .

بعد از گذشت 7 ماه هنوز هم خاطره دايره زنگي با ان بازيهاي خوب و ساخت خوبترش در ذهنم به تنهايي خودنمايي مي كند .

ايا تا اخر سال باز هم فيلم خوب خواهم ديد ؟؟؟؟؟؟؟

رضا
سه‌شنبه 7 آبان 1387 - 14:1
-3
موافقم مخالفم
 

جناب قادری واقعا این فیلم از فیلمهای مسخره ی کیمیایی بهتر نیست؟ که اونو می پرستی .وای از این افراط و تقریط.


سه‌شنبه 7 آبان 1387 - 14:43
6
موافقم مخالفم
 

مرسی امیر قادری!

اگر در یادداشتی که درباره ی دعوت نوشته بودی هم همین قدر به درون متن پرداخته بودی نه برون متن، اگر دلایل دوست نداشتن دعوت را از خود فیلم درآورده بودی نه از مثلا مقایسه این فیلم با فیلم های دیگر کارگردان، اصلا اگر به جای نگاه کردن به کارگردان دعوت دقیق تر به فيلم دعوت نگاه می کردی و حوصله می کردی با ایمان نقدی بر یک فیلم بی ایمان به داستان می نوشتی، مثل حالا هم ما در این زمانه ی عسرت یک نقد هوشمندانه خوانده بودیم و هم شما مجبور نمی شدی به این فکر کنی که آیا "هنوز می شود نوشت؟" یا نه!

اصلا کاش منتقدان مومن به بی ایمانی فیلمسازان برای کارگردان ها نامه و یادداشت ننویسنند، بنشینند و با ایمان به کارشان، به جادوی کلمه، مومنانه نقد بنویسند.


چهارشنبه 8 آبان 1387 - 13:51
-39
موافقم مخالفم
 

خیلی خوب بود منم هم تقریبا همین افکار پریشون تو ذهنم اومد وقتی فیلم رو دیدم


چهارشنبه 8 آبان 1387 - 15:36
26
موافقم مخالفم
 

ba inke dar mored se zan tagriban bahat movafegam ... nemidunam chera bazi vagta bad juri maglate mikoni?!

سینا
چهارشنبه 8 آبان 1387 - 17:3
-19
موافقم مخالفم
 

ممنون مثل همیشه عالی و تاثیرگذار بود.اقای قادری میخواستم ببینم اگر از سوی دانشگاهمون از شما برای شرکت در جلسات نقد فیلم دعوت کنیم شرکت میکنید؟لطفا جوابتون رو به ایمیلم ارسال کنید.با تشکر.

farshid
پنجشنبه 9 آبان 1387 - 9:54
28
موافقم مخالفم
 

هر چند با دیدگاه امیر قادری در باره ی این جور نگاه به فیلم سه زن موافق نیستم ولی به نظرم ایشان به عنوان منتقد حق دارد فیلم را همین جوری که فکر می کند درست است نقد کند .

به نظرم بیشتر از ان چه به نقد فیلم سه زن توی این یادداشت پرداخته شود به نگاه جناحی فیلمساز در دنیای بیرون فیلم حمله شده بود .اگر معنای تعهد اجتماعی داشتن راه حل و نسخه ی داروخانه ای است به نظرم نقطه ی قوت فیلم داشتن همین پایان باز و ندادن تز پایانی است .فیلم دارد طرح سوال می کند .و قرارنیست هنرمند پاسخ هر سوالی که طرح می کند را خودش بدهد.

به نظرم نگاهی که امیر قادری به قضیه ی نقد منفی روشنفکری دارد بیشتر متاثر از بازی نیکی کریمی است .یعنی اگر بازیگر دیگری به طور مثال هدیه تهرانی با پرسونایی که از او توی ذهن ها رسوب کرده نقش مینو را بازی می کرد شاید این اشاره های فیلم به کتابخوانی و روشنفکری مینو به این نتیجه ختم نمیشد!!کاش کارکتر مینو را بدون در نظر گرفتن پرسونایی که از کریمی توی ذهن هاست نقد می کردیم..بازی کریمی به نظرم یکی از بهترین بازیهای این چند سال اخیر او بوده و در مقایسه با زن دوم طبیعیتر و بدون اغراق است .

سکانس گروه موسیقی زیرزمینی را هم میشد بهتر دید .این که به هر حال این نسل اگر شرایط بهتر داشت تا خودش را نشان دهد کارش را کند به این اسیب های منفی و عوارض هم دچار نمی شد چیزی که اردوگاه مقابل از بیخ و بن با ان مخالف است.

سنتوری هم در پایان به یک جور عرفان شرقی می رسد سازش را می زند و دلخوش است به تغییر اجتماع خشمگین از طریق دادن اگاهی (اموزش ساز) .ولی دلش نمی خواهد برگردد توی اغوش این اجتماع خشمگین!!هنوز گیر است .هنوز دلش جای دیگه است.

کارکتر های سه زن هم دلشان می خواهد کاری کنند ولی سرگردان و حیران هستند هر نسلی خودش را محق می داند .ولی فیلمساز هیچ نسلی را قهرمان خودش را فرض نکرده و فقط دارد روایت می کند .این غریبه ها باید یک جوری به هم برسند این سوالی است که تا پایان ادامه دارد سوالی که به همین سادگی نمی شود جوابش را داد .

farshid

فرزاد حسنی
پنجشنبه 9 آبان 1387 - 13:34
-3
موافقم مخالفم
 

امیر جان با نظراتت موافقم .دیدن این فیلم منو به شدت عصبانی کرد . این همه جارو جنجال خانم حکمت نیز در باب محرومیت از داشتن بیلبورد و تبلیغات نیز بیهوده است . تبلیغات پرهیاهو در اینرنت و سایت های پربیننده ، پخش ترامت در شمال شهر (می داند که حنوب شهر برای تبلیغ فایده ای ندارد)بیلبوردهایی که علی رغم اینکه می گوید توسط شهرداری جمع شده اند هنوز روی دید است (نمونهاش میدان جمهوری ) و نیز از ممنوعیت پخش تیزر تلوزونیش داد سخن می گوید و حال آنکه من خودم تیزرهای این فیلم را از شبکه های استانی دیدم .نمونه اش استان خوزستان در روز سه شنبه گذشته که اتفاق چندین بار هم پخش شد . طبیعی بود بعد از چند سال انتظار مخاطب توقع دارد کاری فراتر از "زندان زنان" و یا حداقل در همان سطح ببیند . منیژه خانم با غوغا و اخبار فراوان در حاشیه فیلم ،کار را کلید زد و در طول ساخت نیز بارها با ارتباط مناسب با نشریات اخبار و گزارش هایی از ساخت ارائه داد . بعد با شیوه ای که اخیرا مرسوم شده تلاش کرد بدون شرکت دادن فیلم در جشنواره آن را مستقیم برای اکران آماده کند و بعد از اخذ مجوزهای لازم شروع به طراحی یک کمپین و پلن تبلیغاتی مناسب برای این فیلم کرد.

اما با دیدن فیلم به یکی دیگر ازتمهیدات منیژه نیز پی بردم . در لیست بازیگران به اسامی معروفی برمی خوریم و انتظار دیدن فیلمی با بازی ونها رو داریم . اما در عمل با چیز دیگری مواجه می شویم ."رضا کیانیان" تنها در یک سکانس بازی دارد .یک بازی کاملا معمولی و مشخص است که صبح رفته سرلوکیشن و متن رو دیده و حتی حفظ نکرده و بعد رفته جلو دوربین . بازی محدود "صابر ابر" و "آتیلا پسیانی" و حتی" شاهرخ فروتنیان" نیز بیشتر به نظر پر کردن لیست فیلم است از بازیگران مطرح . این بکارگیری بازیگران برای یک و یا چند سکانس محدود رویه خوبی است برای جذب مخاطب ولی در عمل وقتی مخاطب فیلم رو می بینه و متوجه میشه بازیگر محبوبش نقشی کمتر از حد انتظارش داره بدجوری میخوره تو حالش .

من اگر جای منیژه بودم و می دونستم که آگاهانه دارم از این ترفند برای جلب مخاطب استفاده می کنم تو تبلیغات فیلم هم این ترفند را بکار می گرفتم تا بیش از این حال مخاطب رو بگیرم .مثلا تو پوستر می نوشتم : سه زن با بازی نیکی کریمی و رضا کیانیان و بازی متفاوتی از پگاه آهنگرانی و صابر ابر

اول فیلم شاهد "نیکی کریمی" پریشان هستیم با موه های وزوزی که از دو طرف ریخته و یک روسری گله گشاد روی سرش – من تا به حال کمتر زنی رو دیدم اینطوری موهاش رو درست کنه و در اماکن عمومی و محل کار و بازار تردد کنه مگر در مواقعی که به یک عروسی میره – و در سکانس های بعدی دخترش رو می بینیم که "پگاه آهنگرانی" بازی میکنه با همون حالت موها و البته از نظر قیافه که اصلا با مادر محترمشون تو فیلم قابل مقاسه نیست .ظاهرا قرار بود "هدیه تهرانی" نقش رو بازی کنه که به دلایلی انصراف میده و "نیکی کریمی" جایگزین میشه .

اصرار منیژه برای بازی دخترش در این نقش اصلا معلوم نیست . پگاه متاسفانه هر چه بزرگتر میشه از نظر فیس و قیافه از حالت دخترانه خودش داره خارج میشه .قیافش ،حالت فک و دهانش و صورتش از تصویر ی که ما از فیلم دختری با کفشهای کتانی سراغ داریم زمین تا آسمون فرق کرده . بازی بسیار ضعیف و سرد و بی روح پگاه به خوبی نشان می دهد که رویه بکارگیری بازیگر-فامیل در فیلم های کارگردان ها باید مورد بازنگری قرار گیرد . قرار نیست دختر یک کارگردان الزاما در هر فیلم مادر بازی کند .بازی کردن در چنین فیلمی نه چیزی به منیژه اضافه کرده و نه چیزی به پگاه .

در فیلمنامه ما به دو اسم برخورد می کنیم :"منیژه حکمت" و "داریوش عیاری" این دو اسم که یک نوع ترکیب عجیب و غریبی است بین یک کارگردان و یک فیلمبردار( که اتفاقا فیلمبردار نیز حاصل کار اوست )منجر به یک فیلمنامه مغشوش شده که حاصل کار نیز مبتنی بر همان فیلمنامه در آمده(آدم یاد ضرب المثل آشپز که دو تا شد ...میفته ) .هر چند که در لیست مشاورین کارگردان نیز به اسامی "مصطفی خرقه پوش" و نیز" کیانوش عیاری" برمی خوریم اما کارگردانی نیز از ضعف اساسی رنج می برد برای نمونه در صحنه هایی که نیکی کریمی بازی خارج از خانه و در خیابان دارد بخصوص در خیابان های حوالی گلوبندک ،کارگردان به هیج عنوان نتوانسته جمعیت را کنترل کند و از جمعیت بازی بگیرد و تماشاگرها و مردم عادی با چهار چشم در حین بازی نیکی کریمی به او و یا دروبین زل زده اند و این زل زدن را در چندین سکانس می بینیم که نشان از ضعف مشهود کارگردان در کنترل صحنه ها دارد و حال آنکه کیانوش عیاری استاد بازی گرفتن از جمعیت و کنرتل جمعیت است و آدم نمی فهمد چه نوع مشاوره ای به منیژه داده.

اما یک ضعف اساسی دیگر فیلم :پگاه با اون قیافه که به یک دختر بیست و پنج شش ساله می خورد دختر "نیکی کریمی" است که با اون گریم و قیافه تو فیلم حداکثر 30 ساله دیده میشه و نیکی هم دختر "مریم بوبانی" است که حداکثر 50 ساله دیده میشه اما تو فیلم به صراحت گفته میشه که بوبانی 80 ساله است و بنابراین باید یک تبریک ویژه هم بگیم به گریمور .

دو نقش "شاهرخ فروتنیان" و "رضا کیانیان" به نوعی مبهم است .تماشگر احساس می کند که صحنه یا صحنه هایی از این میان حذف شده . معلوم نیست شاهرخ فروتنیان" همسر سابق نیکی کریمی است یا برادرش .همچنین "رضا کیانیان" نیز نقشش معلوم نیست .مشخص نیست که او چه ارتباطی با نیکی کریمی دارد .بیشتر به یک دوست و معشوق قدیمی می خورد .

برقرار کردن ارتباط سه نسل با یک فرش هم به نوعی یک تداعی معانی ذهنی و تاریخی را خواسته رقم بزند که صد البته به شدت ناموفق بوده .

قرار گرفتن "بابک حمیدیان" در قامت یک دندانپزشک سابق و باستان شناس فعلی با اون قیافه احمقانه و سیگار کنار کلاه و حرف های بیهوده تاریخ مصرف گذشته در مسیر پگاه نیز هیچ کمکی به داستان نکرده و انگار چند صحنه نوشته شده برای افزودن تایم فیلم . به راستی "بابک حمیدیان" با اون فلسفه احمقانش تو زندگی چه تاثیری می تونه روی پگاه بزاره که رسما خودش رو تو فیلم احمق معرفی می کنه و یا بالعکس .در سکانس آخر فیلم می بینیم که" بابک حمیدیان" بالاخره اون سیگار رو که چندین سکانس اعصاب تماشاگرا رو خورد کرده بود بالاخره آتیش میزنه و میکشه که یعنی ما عاشق شدیم ویا حداقل حالی به حالی شدیم ..بماندو البته این شاید از نظر کارگردان یک پایان به شدت عمیق و فلسفی باشد (!!!!!) .

صحنه پیدا کردن دختری روستایی با حالی نزار در داخل قبر در گورستان قدیمی روستا و بعد فهمیدن اینکه دختر مال یک روستای دیگر است و بردن و تحویل دادن دختر به خانواده و بعد مردن او هدیه دادن فرش دختر به پگاه توسط مادرش نیز جزو احمقانه ترین صحنه های فیلم است که هیچ معنا و مفهومی از آن استنباط نمی شود جز اینکه کارگردان و نویسنده می خواسته هر طور شده آخر فیلم مادر و دختر و مادربزرگ حتما یک فرش داشته باشند تا پیوند نسل ها رقم بخورد .

از دیدن فیلم حسابی عصبانی شدم .روشنفکری خوب است اما خوب حد و مرزی دارد .روشنفکر می تواند برای خودش روشنفکر بماند اما وقتی محصولی را ارائه کرد (حالا هر محصولی فرقی نمی کند کتاب باشد یا فیلم )باید به شعور مخاطب و نیز جذب او هم بیندیشد .مگر اینکه بخواهد محصول را در در سطح خواص ارائه کند که اشکالی ندارد (مثل شعر خوندن "مهران مدیری" و شعر فهرست خریدش بین شعرای "حلقه دروس" و به به و چه چه گفتن شعرا برای مدیری یا طوفان )

پریناز
جمعه 10 آبان 1387 - 1:47
-6
موافقم مخالفم
 

نقد خود خواهانه و از روی غرض ورزی...متاسفم

سحر
جمعه 10 آبان 1387 - 11:6
-16
موافقم مخالفم
 

بعد از يك هفته آمدم و مطمئن بودم هيچ كدام از كامنتهايم تائيد نمي شود . و از اين بابت خوشحالم. من نه از الفاظ ركيك استفاده كردم و نه به كسي توهين كردم . تنها به عنوان يك مخالف ( در اين مقاله و 4 مقاله ديگر ) نظرم را گفتم . شما همان بهتر كه از ده نمكي بنويسيد و دلتان را خوش كنيد به تعداد بازديد كننده هاي سايت سينماي ما. همان بهتر كه مخالف سرسخت روشنفكري باشيد . وقتي تحمل يك انتقاد كوچك را نداريد هرگز دم از انصاف نزنيد كه اصلا" به شما نمي آيد. راستي خبر داريد اكران سه زن در سينما ايران گرفتار همين مصيبتهاي روشنفكري شد !؟

احسان صباغی
شنبه 11 آبان 1387 - 20:1
1
موافقم مخالفم
 

(لازم به ذکر است که موسیقی زیرزمینی الزاما نباید در زیرزمین اجرا شود)

فکر کنم سرباز اسلام بود با بازی فیروز( ستار هریش ) که اوایل انقلاب پخش شد. در این فیلم وفتی می خواست مبارزات زیر زمینی را مطرح کند همزمان با آن فهرمانان فیلم را نشان می داد که وارد زیر زمین میشوند :)

farshid
يکشنبه 12 آبان 1387 - 10:4
-18
موافقم مخالفم
 

استفاده از بازیگران سرشناس در سکانس های کوتاه پیش از این در فیلمهای موفق دیگری استفاده شده بود از جمله می توان به فیلم موفق سگ کشی از بهرام بیضایی اشاره کرد و البته بازی موفق مژده شمسایی(همسر کارگردان)در این فیلم است . مشکل می توان با فرضیات غلط بعضی دوستان کار گردان را به خاطر این موضوع زیر سوال برد.فیلم موفق چه کسی امیر را کشت هم با بهره گیری از بازیگران سر شناس در مقاطع کوتاه ساخته شد .حاتمی کیا هم دعوت را با همین شیوه ساخته .پس به نظر شما همه ی کارگردان های ما اگر از بازیگری در نقشی کوتاه استفاده کردند دنبال ان فرضیات غلط می روند؟!!

کاش دوستان به جای نقد حاشیه های اکران فیلم به نقد خود فیلم می پرداختند و با هزار تا اسمون ریسمون فیلم را این جور منفی نمی دیدند.

farshid

pouyan
دوشنبه 13 آبان 1387 - 10:59
13
موافقم مخالفم
 

من هميشه نظرات فرشيد رو ميخونم و باشون موافقم.آقاي قادري اون فيلمي كه شما دنبالش ميگردي تا مثل لقمه ي اماده و جويده شده همه چيز رو بگه و مجال فكر كردن به ادم نده تا يه خورده مخش راه بيفته كه فيلم نيست عزيز من......اون فيلمي فيلمه كه هرچقدر هم راجع بش فكر كني و نقد بخوني بازم جا داشته باشه.....شما برو از همون فيلماي كيميايي دفاع كن......


پنجشنبه 30 آبان 1387 - 22:46
0
موافقم مخالفم
 

واقعا سه زن فیلم آشغالی بود .

در ضمن خانم حکمت با رفتار و حرفهایش درباره فیلمساز دولتی و ... خیلی خودش را سبک کرد و شان خودش را پایین آورد

هــــادی
دوشنبه 25 خرداد 1388 - 3:48
-8
موافقم مخالفم
 
مصیبت‌های سینمای روشنفکری ایران

بنظر من فیلم خوب و تاثیرگذاری بود.

واقعا از دیدن این فیلم لذت بردم.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       








             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 1.10715293884 seconds.