سينمای ما - رضا كيانيان براي چهلمين روز رفتن احمدآقالو نوشت: / «حامد بهداد تلفن زد، تسليت گفت. غمگين و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسيدي»
شنبه 17 بهمن 1388 - 19:5

I نظرسنجی I

بهترین فیلم جشنواره 28 را انتخاب کنید




سينماي جهان
من تسلیم شده‌ام
همه چیز با فیلمنامه آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد
جورج كلوني این بار واقعا روانه بيمارستان شد
مریل استریپ امسال هم گزینه اصلی اسکار است
جیم شرایدن برای فیلم تازه‌اش دنیل کریگ را انتخاب کرد
سایت‌اند ساند 50 فیلمساز نامتعارف سینما را معرفی كرد
معرفی کامل فیلم «جی آی جو: ظهور کبرا» - حامد مظفری
سال‌هایِ از دست رفته (یادداشت گِئورگ ویلیامسون بر فیلم «تابستان» ترجمه پیمان جوادی)
گفتگویی با استاد ژاپنی انیمیشن جهان به بهانه نمایش فیلم تازه‌اش
قسمت‌های پنجم و ششم «اسپایدرمن» را نویسنده «زودیاک» می‌نویسد
فرار بزرگ (یادداشت برایان لوری –ورایتی- بر مجموعه تلویزیونی «فرار از زندان: فصل اول» ترجمه پیمان جوادی)
معرفی کامل «آدم‌های بامزه» - حامد مظفری


استشهادي براي خدا


  (35 رأي)

گارگردان :
علیرضا امینی
ماجراهای اینترنتی


  (22 رأي)

گارگردان :
حسین قناعت
تنها دوبار زندگی می‌کنیم


  (134 رأي)

گارگردان :
بهنام بهزادی
صداها


  (93 رأي)

گارگردان :
فرزاد موتمن
محاكمه در خيابان


  (321 رأي)

گارگردان :
مسعود کیمیایی
آقای هفت رنگ


  (71 رأي)

گارگردان :
شهرام شاه حسینی
نیش و زنبور


  (98 رأي)

گارگردان :
حميدرضا صلاحمند
کتاب قانون


  (346 رأي)

گارگردان :
مازیار میری
دو خواهر


  (1340 رأي)

گارگردان :
محمد بانکی



رضا كيانيان براي چهلمين روز رفتن احمدآقالو نوشت:
«حامد بهداد تلفن زد، تسليت گفت. غمگين و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسيدي»
«حامد بهداد تلفن زد، تسليت گفت. غمگين و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسيدي»


سينماي ما- رضا كيانيان در آستانه‌ي چهلمين روز درگذشت احمد آقالو بازيگر تئاتر ، تلويزيون و سينماي ايران يادداشتي نوشت. كيانيان در اين يادداشت نوشته است:
«غريب آشنا
گفت: در دلم آسماني است با ابرها و كهكشاني غريب
در خود غريبه‌تر كه مي‌شوم
باراني مي‌بارد چنان
كه همه ‌آب‌هاي عالم خيس مي‌شود.»*

او در ادامه نوشته است: «احمد آقالو بازيگر غريبي بود. هم غريب بود به معناي آنكه كشف نشد و شناخته نشد و رفت هم غريب بود چون جهاني داشت كه براي ما غريبه بود شايد به همين علت هم شناخته نشد. او پر از آرمان‌هايي بود كه با جهان موجود ناسازگار بود. شايد به‌خاطر همين غريبگي، اين جهان را تاب نياورد. مي‌گويند: در «آن» جهان كسي غريبه نيست. من هم باور دارم. احمد در «اين» جهان، گوشه خودش را دوست‌تر داشت. همه ما گوشه‌اي داريم كه موقع بيزاري از همه‌چيز به آن پناه مي‌بريم. اما احمد گاهي از گوشه خودش به اين جهان پناه مي‌آورد، اما سرخورده‌تر به گوشه‌اش بر مي‌گشت.
گاهي به اين جهان مي‌آمد. به اميد اين‌كه جهان، بهتر شده باشد، اما جهان، بهتر نشده بود. اين پرسش هميشگي ماست كه آيا جهان مي‌تواند بهتر باشد. مي‌تواند مهربان‌تر باشد. يا مهرباني همين است كه هست؟
كيهان ملكي زنگ زد گريه مي‌كرد تسليت مي‌گفت. خبر احمد او را آشفته كرده بود. با هم حرف زديم. بعد با گريه مي‌خنديد. نه به ناپايداري جهان به ناپايداري انسان مي‌خنديد. چرا ما مي‌خنديم؟ چرا ما گريه مي‌كنيم؟ و چرا گاهي خنده و گريه با هم مي‌آيند؟ باهم مي‌روند. ماسك‌هاي خنده و گريه را به ياد آوردم.
ماسك‌هايي كه علامت دنياي نمايش هستند. دنيايي كه احمد و كيهان و من از اهالي همان دنياييم. ما براي خندان و گرياندن خلق شده‌ايم كه ديگران را، تماشاگران‌مان را بخندانيم و بگريانيم. اما خودمان بيشتر از تماشاگران‌مان مي‌خنديم و گريه مي‌كنيم. تا ما نتوانيم بخنديم و گريه كنيم نمي‌توانيم ديگران را به خنده و گريه واداريم.
داستان آن دلقك را شنيده‌ايد كه درحال خنداندن مردم در دل مي‌گريست؟
تكليف ما با جهان روشن نيست. تكليف همه آدميان با جهان روشن نيست. براي همين همه آدميان به تماشاي ما مي‌آيند تا تكليفشان روشن شود! يا اين‌كه تكليفشان را فراموش كنند! براي همين‌ هم به ما مي‌گويند شما در برابر جامعه متعهديد.
شما موظفيد شما مكلفيد. مي‌خواهند از شر وظيفه و تكليف خودشان در برابر جهان خلاص شوند. ديگران تكليفشان را به دوش ما مي‌اندازند غافل از اين‌كه ما هرگز نتوانستيم تكليف خودمان را روشن كنيم. چه برسد به تكليف جامعه.
ما با جهان، آميزشي هميشگي داريم جنگي هميشگي صلحي هميشگي و حضوري هميشگي. تمام درگيري‌هاي احمد با جهان از حضور هميشگي‌اش بود. جنگ و صلح او با جهان از بودنش بود. نمي‌توانست با جهان كنار بيايد نمي‌توانست مغلوب شود اما مرگ همه را مغلوب مي‌كند. مرگ بخش پررنگي از جهان است.
حامد بهداد تلفن زد، تسليت گفت. غمگين و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسيدي و خيلي زود خداحافظي كرد. گفت ناراحت است از اين‌كه احمد را قبل از مرگ نديده است.
اما همه ما احمد را قبل از مرگ ديده بوديم او يك بازيگر بود بازيگر براي ديده شدن است. بازيگر را نمي‌توان نديد. اگر بازيگري ديده نمي‌شود بايد به بازيگري‌اش شك كرد. احمد هم ديده مي‌شد. هم شنيده مي‌شد. براي همين بازيگر بود. درحالي كه مريض بود، درحالي‌كه سرطانش را با خود داشت، بازي مي‌كرد. آخرين كارش يك فيلم خنده‌آور و يك نقش خنده‌آور بود. در فيلم «پاداش» كمال تبريزي كه هنوز اكران نشده است. مصداق قصه همان دلقك بود درد داشت ولي مي‌خنداند.
آيا بازيگران مي‌ميرند؟ آيا هنرمندان مي‌ميرند؟ آثار هنرمندان پس از مرگشان زنده‌اند و با مردم ارتباط دارند. اما آثار بازيگران در قالب خودشان جاوداني مي‌شوند. مي‌توان شعر را خواند و شاعر را نديد.
مي‌توان نقاشي را تماشاچي كرد و نقاش را نديد. اما نمي‌شود بازي را بدون بازيگرش ديد. بازيگران نمي‌ميرند چون بارها زندگي كرده‌اند و بارها روي صحنه و يا جلوي دوربين مرده‌اند. مردم به زندگي و مرگ بازيگران عادت كرده‌اند.
بازيگران بيشتر از ديگران مشق زندگي و مرگ كرده‌اند. با زندگي و مرگ آشناترند. بارها در نمايش مي‌ميرند، يك‌بار هم در زندگي.
احمد با درد فراوان مُرد هم‌چنانكه با درد فراوان زندگي كرد. پيام دهكردي پيام آخر احمد را كه از لابه‌لاي دردهايش گفته بود به من گفت: «همديگر را دوست داشته باشيد، به هم عشق بورزيد و همديگر را ببخشيد». تمام

* شعر از هيوا مسيح




منبع خبر : ايسنا
پنجشنبه,12 دی 1387 - 0:44:41

اين مطلب را براي يک دوست بفرستيد صفحه مناسب براي چاپگر
آرشيو
اخبار مرتبط:

نظرات

مرضیه
پنجشنبه 12 دي 1387 - 14:15
4
موافقم مخالفم
 
«حامد بهداد تلفن زد، تسليت گفت. غمگين و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسيدي»

خدایش بیامرزد...هرچه که شایسته ی روح بلندش باشد برایش آرزو میکنم...چند شب پیش به تماشای تاتر مانفیست چو رفته بودم و چقدر دلم گرفت وقتی یادم آمد باید بدون حضور او شاهد هنر نمایی اش باشم...ولی یقین دارم که نه فقط آن شب بلکه هر شب آنجا حضور دارد و از تشویق عاشقانه مردم که میدانم آنها را بسیار دوست میداشت شاد میشود..افسوس که قدر لحظه های باهم بودن را نمیدانیم و فراموش میکنیم که چه زود دیر میشود...هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق...

دختر ایرونی
جمعه 13 دي 1387 - 22:1
2
موافقم مخالفم
 
«حامد بهداد تلفن زد، تسليت گفت. غمگين و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسيدي»

خدا رحمتش کنه

رضا کیانیان و حامد بهداد هر دو بهترین و تکرار نشدنی و از گنجینه ها

رضا نوروزی
شنبه 14 دي 1387 - 4:19
-2
موافقم مخالفم
 
«حامد بهداد تلفن زد، تسليت گفت. غمگين و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسيدي»

سلام

مرضیه عزیز بله درست می گی احمد اقالو واقعا یک بازیگر به تمام معنا بود.ایشون اروم کار خودش رو به نحو احسنت انجام می داد.طنین صداش و اون اهنگ خاصش رو هیچ وقت فراموش نمی کنم.هنرمندان تو قلب ما جا دارند و هیچ وقت نمی میرند یعنی از دل و یاد ما نمی روند.خدا رحمتش کنه و روحش شاد

باید قدر رضا کیانیان هم بدونیم ایشون هم بازیگر بزرگیست و با اخلاق.حامد بهداد هم از نسل ما جوون هاست و کارش عالیه

رضا

سارا
شنبه 14 دي 1387 - 14:20
0
موافقم مخالفم
 
«حامد بهداد تلفن زد، تسليت گفت. غمگين و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسيدي»

رضا كيانيان خيلي جيگره.حامد بهداد هم خوبه فقط انگار يكمي گيج ميزنه. احمد اقالو هم خيلي بازيگر بود اخرين چيزيكه ازش ديدم تله تاتر بود از شبكه 4. دل سگ. خيلي جالب بود. شريكوف!!!. خدا بيامرزش.

مرضیه
يکشنبه 15 دي 1387 - 14:21
0
موافقم مخالفم
 
«حامد بهداد تلفن زد، تسليت گفت. غمگين و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسيدي»

رضای نازنین مرسی از لطفت و اینکه کامنت من رو تایید کردی...باز هم برای آرامش روح بلند هنرمند عزیز از دست رفته مون دعا میکنم...


يکشنبه 15 دي 1387 - 17:38
-1
موافقم مخالفم
 
«حامد بهداد تلفن زد، تسليت گفت. غمگين و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسيدي»

هميشه آدما بعد از مرگشون ارزشمند ميشن.

فریده
چهارشنبه 13 خرداد 1388 - 10:39
4
موافقم مخالفم
 
«حامد بهداد تلفن زد، تسليت گفت. غمگين و آشفته بود. گفت فقط تو به ذهنم رسيدي»

مرضیه لری؟؟؟؟یا ترک؟؟اینجارو با بهشت زهرا اشتب گرفتی؟؟؟؟

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  
:       





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2009, cinemaema.com
Page created in 0.842360973358 seconds.