بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما :: سينمای ما :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ايران :: Iranian Movie News & Information
شنبه 5 ارديبهشت 1388 - 15:53
module-htmlpages-display-pid-97.html

• فقط 6 فيلم سينمايي آماده هستند / آخرین مهلت ارسال فیلم های جشنواره کودک و نوجوان      • دبیر جشن سوم منتقدان سینمایی مشخص شد / به استقبال سومین جشن منتقدان و نویسندگان سینمایی      • فهرست نهایی بازیگران نمایش بهمن فرمان آرا و آغاز دورخوانی / اثری تازه از بهمن فرمان آرا      • انتشار شماره تازه ماهنامه اینترنتی «آدم برفی‌ها» / از بنجامین باتن گرفته تا کلاه قرمزی و آندری زویاگینتسِف      • اظهار نظر رضا کیانیان درباره نیکی کریمی؛ / حیف است کریمی نقش آدم‌های خبیث را بازی نکند      





بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما


نظرات

سرپیکو
چهارشنبه 2 ارديبهشت 1388 - 22:0
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

همه چیز روبراهه امیر خان! بیا... رفیق ت هم اومد!

هادی
چهارشنبه 2 ارديبهشت 1388 - 22:46
1
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما
آقا تبریک! یه جمله هست که میگه:«در زندگی روزهای خوبی داری و روزهای بدی، اما از یک چیز مطمئن باش، هیچ کدومش زیاد طول نمی کشه» (برای هم میهن نوشته بودید ها! یادتان میاد؟)

امیر: دیدی گفتم هادی جان؟

چهارشنبه 2 ارديبهشت 1388 - 22:47
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

نظرات روزنوشت قبلی چی میشن؟

محمد جواد اميرآبادي
چهارشنبه 2 ارديبهشت 1388 - 22:57
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

منم خوشحال شدم شنيدم قطبي شده مربي تيم ملي . اون موفق ميشه اگه نوچه هاي سرمربي هاي قبلي اذيتش نكنن .

علی خطیبی
چهارشنبه 2 ارديبهشت 1388 - 23:41
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

سلام امیرجان. خیلی خوشحالم و خوش بین. قطبی عزیز در اولین مصاحبه اش گفته که آفریقای جنوبی باید خود را برای میزبانی از تیم ملی ایران آماده کند. گفته که نیکبخت را می بخشد و در صورت استمرار آمادگی بدنی اش به تیم ملی دعوت می کند. فردا (پنجشنبه) صبح هواپیمایش در فرودگاه امام خمینی می شینه. دلم برای آزادی پر از شور و حال و هوا و اون لحظه رویایی دقیقه 96 خیلی تنگ شده .

علی خطیبی
چهارشنبه 2 ارديبهشت 1388 - 23:55
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

راستی جمعه (4/2/1388) میهمان برنامه ورزش و مردم ، افشین قطبی عزیز خواهد بود. از دستش ندیا . ساعت : 30/10 صبح .

آریان.گ
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 0:24
1
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

تبریک زیاد به خاطر برگشتن قطبی . حالا من هم به عنوان یک استقلالی میتونم این حقو یه خودم بدم که قطبی رو دوست داشته باشم . دیگه قطبی فقط مال قرمزها نیست . آدمهایی که دلشون بزرگه ذهنشون روشن لایق اینن که تو قلب افراد بیشتری باشن . به امید صعود به جام جهانی ...

رضا خاندانی
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 1:12
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

تنها کسیه که میتونه فوتبال ایرانو نجات بده. درود بر افشین امپراطور

امیر جان مرسی بابت عکس

شقایق
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 1:38
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما
آقای قادری خیلی با این جمله موافقم که گفتین "چه قدر زندگی در ایران دوست‌داشتنی است".یه مدت بود یه سوال به قول وحید تو فیلم " رییس" اعصابمو تیغ می کشید . که چرا همیشه هر چیزی که به اوج زیبایی و قدرت و هیجان میرسه اصلا دوام نداره چنان اون لحضه یقوط می کنه که گند زده می شه به هر چی زیبایی و اوج و قدرت و لحظه ی طلاییه . . .بعد کم کم از خیلی چیزایی داشت بدم میومد که دوسشون داشتم. ولی خبرا و اتفاقای جالب این دو روز و حتما روزههههههههههههای آینده یه جورایی جواب این سوال لعنتی رو بهم داد . اینکه لحظه های خیلی هیجان انگیزتری در راهه!

امیر: دقیقا. لحظه‌های خیلی هیجان انگیزی در راهه...
آرش
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 2:26
1
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

بازگشت امپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــراطــــــــــــــــــــــــــــــــور

نازنین
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 2:39
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما
ولی من میترسم هم خوشحالم و هم میترسم گمونم بازم اذیتش کنن این رسم مطبوعات ورزشی و فدراسیون و اغلب تماشاگراس امیدوارم طاقت فحش فضیحت های آدم های تنگ نظر رو داشته باشه وگرنه...

امیر: این روزها انگار مدام داری به حسادت و تنگ نظری و این قبیل چیزها فکر می‌کنی؟
امین
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 2:53
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

امیر این یک محاصبه است با ابولفضل جلیلی . فکر کنم به درد سایت بخوره. خب منم باید فعالیت کنم دیگه . کارش کن.

http://www.kalemeh.ir/pages/6600.php

هدیه
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 3:2
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

یهویی دلم خواست براتون جک بگم:

جیرانی به ده نمکی می گه دلیل جذابیت اخراجی های 2 نسبت به قبلی چیه، ده نمکی می گه بخاطر اینه که تو اخراجی های 1 یک حرف زدم و تو اخراجی های 2 یک حرف دیگه.

قضیه اخراجی های 3 هم که جدیه، من وقتی تو این سایت خونده بودمش فکر می کردم برای خالی نموندن عریضه یه چیزی گفته، باورم نمی شد وقتی گفت داستانش هم شکل گرفته، خب کی از پول بدش میاد!

اه اول کامنتم می خواستم بگم خوشحالم قطبی برگشته، یادم رفت.

محسن دراگون
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 3:43
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

دست تقدیر

یا به قول تو «ای روزگار»

وای - یه لحظه فکر کنید - تیم ملی صعود میکنه به جام جهانی و اونوقت قطبی چه کار که نمیکنه - فکر کنم رکورد پرش رو بزنه

و وای فکر کنید حمید استیلی بشه دستیارش در تیم ملی و اونوقت باید از چه فیلمی مثال بزنی امیر خان یا جان

یا واای

یه لحظه فکر کنید اگر نریم...

نه این یه لحظه اخر رو فکر نکنید... کلا توصیه میکنم مثل بچه های خوب فکرای خوب بکنید یا بکنیم

اقای ده نمکی کجایی که معنای وحدت و اتحاد و این چیزای ملی رو ببینی

اخ که چه حالی میکنم من ... چه خوشحالم من ... بیا . آه آه

امین
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 4:12
-1
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

خودم خندم گرفته که تو اوج شادی از اومدن قطبی اومدم دارم یه مصاحبه سیاسی رو ادرسش رو میدم . راستش من دیروز حرفهام رو زدم و گفتم که خداییش نامردی اگه این دفعه قطبی نباشه. حیف که یک بازی تو تهران داریم . قرار مون تو همون یک بازی با امارات استادیم ازادی . وای که یه دقیقه 96 دیگه داشته باشیم . خداست. سال پیش هم همین موقع ها بود . توی سالگردش یه جشن دیگه میگیریم .

امین
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 4:16
1
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

یه شب سه تا کامنت نوبره ا . فقط می خواستم بگم امیر امشب دو قدم مانده به صبح رو دیدی؟ جکی بود به خدا . جیرانی درباره قهرمانهای سینمای ما ازش می پرسید و ده نمکی می گفت من جبهه جایگاه ادم سازی است . و اخرش هم گفت من با سینمای ایران کاری ندارم و فقط فیلم خودم رو می بینم.

بهروز خیری
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 4:54
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

به نامِ نامیِ دوست

1

- برایِ روزِ زمین

( ترجمهِ شعر عزیزی- باهار- از ترکی)

بهار نمی آمد اگر،

گویی که یادمان نمی افتاد، زنده شدنِ دگر بارهِ طبیعت را .

بهار نمی آمد اگر،

گویی از خاطر می بردیم، قدرتِ جانبخشیِ حیات را .

بهار نمی آمد اگر،

گویی ایمان نمی آوردیم که امیدمان می تواند بیافریند، آینده را .

بهار نمی آمد اگر،

شاید به یاد نمی سپاردیم، به سال نشستنمان را .

بهار نمی آمد اگر،

هی ...

بهار

نمی آمد اگر،

هیچ باور نمی کردیم که مردادِ از عالمِ خزان برگشته، گلریزان به زیرِ پاها، می گردد همه جا را.

بهار،

آی ...

دوستان،

من بهار را، شما را، به سال نشستن را و آینده را دوست دارم.

بهروز خیری
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 5:42
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

2

- برایِ شیده یِ خوب

«با مرگِ هر دوست ... جزیی از وجودِ من نیز دفن میشود ... ولی سهمِ آنان در خوشیها و لذتهایم ، مرا وا میدارد تا در این دنیایِ فانی باقی بمانم.»

هلن كلر

از خیلی وقتِ پیش این نوشته یِ فوق العاده را نگه داشته بودم برایِ یادمان کسی که برایم بی بدیل باشد. کسی که جای ویژه ای داشته باشد. کسی مثلِ «استیو مک کویین» که برایم معادلِ تمامِ خاطراتِ نوجوانیم است و حال دلم می خواهد آن را با عزیزانی شریک شوم که تا حال ندیده امشان و به احتمال قریب به یقین هرگز نخواهم دیدشان.

این سطرهایِ پایین را برایِ سالِ نو نوشته بودم اما آنقدر مطلبِ دیگر پیش آمد که نتوانستم کاملش کنم.

«امسال سالِ خوبی خواهد بود، می دانم، سالی که با فراست/ نیکسون، بیلیاردباز، شین، شرق بهشت، اتوبوسی به نام هوس و ... شروع می شود مگر می تواند بد باشد؟ حالم خیلی خوب است و حالا کجایش هست. سالی که با دوست داشتنِ کسانی همراه شد که حتی یک بار هم ندیده امشان و شاید هرگز نبینمشان سالی که برای سلامتیِ عموی کسی دعا می کردم که نمی دانستم کیست. سالی که نویدِ تازه شدن دارد. سالی که می دانم در جستجویِ زمان سپری شده نقبی به حال و آینده ام خواهم زد. سالی که شروع خواهم کرد به تمام کردنِ رمانی که زندگی ام را به قبل و بعد از خودش بخش کرده است. رمانی که به خاطرِ آن با خود عهد دارم که فرانسه یاد بگیرم. سالی که با برادری وقت می گذرانم که سالها بهترین دوستم بود و سالها بود که این چنین بهم نزدیک نبودیم. سالی که در کنارم، بزرگ شدنِ پسرم را احساس می کنم. سالی که بد یا خوب، از تازه شدنی مدام لبریز خواهد بود و این به تنهایی یعنی همه چیز. اوایل، عید برایمان لباسِ تازه بود و دو تومانی های کاغذیِ تا نخورده بعد به اینها تعطیل بودن و دید و بازدیدها و بازی هایِ کودکانه اضافه شد. برنامه هایِ تلویزیونی، حاجی فیروز، دهل و ساز، تخم مرغ هایِ رنگ و وارنگ، سانسِ اولِ اکرانهایِ نوروزی و ... نا گاه عشق آمد و همه چیز رنگی تازه گرفت. هر لحظه پر بود از حضوریی غایب که همه یِ تنهایهایت را پر می کرد و تو که حتی دلتنگِ دلتنگی هایت می شدی و این از خانه تکانی هایِ عید شروع می شد، مادر حیران از اینکه این پسر که در عمرش حتی یک بار شلنگِ آب به دست نگرفته چرا برای شستن در و پیاده رو 10 ساعت به رفت و روب مشغول است و حتی شیشه هایی را که هزاران بار التماس کرده بود تا آبی به آنها بزند چنین با وسواس برق می اندازد؟ و همه اینها انتظاری بود برایِ اپسیلون ثانیه نظربازی و شوق دیداری که نمی دانستی حتی اتفاق خواهد افتاد یا نه. حال در چنان زمانهایی از خاطره هایت می نویسی و نمی دانی نوشته هایت را چه کسانی در چه ساعتی و کجا می خوانند چه تاثیری در آنها می گذارد؟ گریه ای، خنده ای، چینی در صورت، اخمی، بی تفاوت رد شدن، همذات پنداری، هم فرکانسی، درنوردیدن هزاران کیلومتر راه و هزاران روز و ساعت در زمان. ابدیت و ابدی شدن. ماندن و تکثیر شدن در لایبرنتهای مغز دیگران.

زمستان گل را در نهان مي شکوفاند و مي گذارد تا گل از بهار سپاسگزاري کند ...

«لبريز تر از هزار پيمانه شديم

ديوانه تر از هزار ديوانه شديم

ديديم گلي به روي ما مي خندد

از پيله درآمديم و پروانه شديم»

عمران صلاحی

روزهايتان پيروز

بهروز خيري»

و پس از مرور این نوشته می فهمی که چرا این نوشته عزیزِ هلن کلر را برای یادمان عمویی خرج می کنی که بی بدیل بود و معادل تمام خاطرات نوجوانی عزیزی نادیده و چه ایرادی دارد اگر تا حال ندید بوده ایش؟

شیدهِ خوب، سرمان سلامت روح عمویمان شاد.

بهروز خیری
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 6:45
2
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

1-3

- برای آنهایی که علی دایی را دوست دارند، برای آنهایی که زمانی علی دایی را دوست داشته اند، برای آنهایی که زمانی علی دایی را دوست خواهند داشت.

“Toto, I’ve got a feeling we’re not in Kansas anymore.”

The Wizard of Oz, 1939

- اگر عمری بود، تعریف می کنم این دیالوگ را برایتان از کجا کش رفته ام-

وقتی که احساساتی می شوم خوب می نویسم( البته با متر و عیار خودم)، برای همین هم وقتی احساساتی هستم، نمی نویسم. یک جورهایی دوست ندارم از احساساتم سواستفاده کنم. از طرفی تلاش می کنم با فاصله بنویسم تا یاد بگیرم با مغزقلبم بنویسم و هر وقت که می خواهم بنویسم و نه تنها زمانی که احساساتی شده ام یا شاید سعی می کنم یاد بگیرم برای خوب نوشتن هر وقت دلم خواست احساساتی شوم. چنین چیزی مگر اصلاً امکان دارد در تعریف احساساتی شدن ارادی بودن هم آمده است؟ پس چرا وقتی محسن مخملباف از محرم زینال زاده خواست در 20- 10 ثانیه هم خندید هم زار زار گریست؟ شاید فقط فیلمش را بازی می کرد شاید هم ... بگذریم اصلاً از علی دایی به احساساتی شدن چه؟

فلاش بک 1

1363 بازی نیمه نهایی جام ملتهای آسیا سنگاپور 1984

بازی ایران عربستان تا دقیقه 87 یک بر صفر به نفع ایران جریان دارد، شاهین بیانی با یک ضربه سر استادنه دروازه بهروز سلطانی را باز می کند و گل برادرش شاهرخ را پرپر. بازی به وقت اضافه کشیده می شود. پخش مستقیم قطع می شود. هزار و یک بهانه می آورند با «نادر» رفیق همسایه مان فوراً به رادیو پناه می آوریم.( این رادیو ضبط پرتابل ناسیونال جایزه شاگرد اولی هم برای خودش داستان ها دارد و با وجود اینکه هزاران بار دل و روده اش را بیرون ریخته ام هنوز هم عجیب است که کار می کند. دستتان درد نکند آقای ماتسوشیدا.) خبری نیست انگار نه انگار که حساسترین بازی سال تیم ملی در جریان است. پیچ تنظیم را به امید فرج بالا پایین می کنیم، هنوز نا امید نشده ایم. ناگاه صدایی فریاد می کشد جنکیز ( همان عبدالعلی چنگیز خودمان) بله یک ایستگاه عربی پیدا کرده ایم که مسابقه را زنده گزارش می کند و عجیب با حرارت خلاصه می میریم و زنده می شوم تا می رسیم به ضربات پنالتی همه چیز مساوی پیش می رود تا نوبت به بنجعلی ( به قول گزارشگر عرب) می رسد رادیو فریاد می کشد اللللللللللله و حنجره اش را پاره می کند، ما از موجهای دریافتی رادیو اشک شوق آن طرفی ها را می بینیم ولی آنها بغض و چشم های آبستن خیس شدن ما را هرگز نخواهند دید. باخته ایم. کسانی که با تلفن از کشفمان مطلعشان کرده ایم پیگیر نتیجه هستند می گوییم باخته ایم ولی امیدواریم که اشتباه کرده باشیم. شاید... مثل دوباره دیدن فیلمی که دوست داریم آخرش قهرمانمان که میدانیم می میرد، زنده بماند اینجا هم اتفاقی نمی افتد. نیم ساعت بعد در اخبار ورزشی این خود گول زنیمان هم رنگ می بازد. سالهای جنگ شهرها است و بمباران. به خود دلداری می دهیم. « بابا این عربها تا دندان مسلح هستند و ما در مشکلات ناشی از جنگ، اگر جنگی نبود بهشان نشان می دادیم.» و بعد از آن شاهین بیانی با اتوگلش شد منفورترین استقلالیمان و پنجعلی هم با آن که کاپیتان تیم منتخب آسیا بود شد کم رنگترین پرسپولیسی مان. در کله 12 ساله مان از همان موقع یک علامت سوال گنده ایجاد شد که چرا عربها پخش مستقیم دارند و ما نه. دوباره با خودمان گفتیم، جنگ است دیگر، حتماً امکانات نداریم. و گذشتیم...

ادامه دارد ....

پ.ن 1- خیلی وقت بود که به قول عزیزی که اینجا به درستی اشاره کرده بود دیگر نه از باختن ناراحت بودم و نه از بردن خوشحال که قطبی آمد و یادمان انداخت که زمانی چه به هوا می پریدیم با هر صحنه به ثمر رسیده و نرسیده. مرسی آقای قطبی و مرسی بقیه که دوباره ما را برگردانید به حال و هوایی قبل از آقای قطبی و دوباره مرسی آقای قطبی که آمدی تا قسمت دوم احیاشدن را بسازیم و مثل پدر خوانده بسازیم که قسمت دومش از اولی هم بهتر باشد. ( این مرسی ها را لطفاً به شیوه تلفظ محسن نامجو بخوانید. مرسی.)

پ . ن 2 - ساعت یکربع از پنج صبج می گذرد از ساعت 7 باید شال و کلاه کنم برم سرکار، تازه فردا مسافر داریم، جلسه داریم، باید گزارش پروژه بدیم. هزارتا – دروغ گفتم سه، چهار تا بیشتر نیست.- نوشته ناقص دارم که باید تمومشون کنم بفرستمش برای این روزنوشت. تازه نظر سنجی کاوه هم هست و ... برای همین نوشته هایم را شماره گذاری کردم و دسته بندی تا هر جا که رسید می فرستم بقیه برای بعد وقتی می خواهم کامل بشن هیچ وقت فرستاده نمی شوند پس نواقص را به بزرگی خودتان ببخشید. راستی خانم تقی زاده حسی خوبی هست که به یادت باشند. ممنون، امیدوارم همیشه در یادها باشید مخصوصاً یادِ آن بالایی.

چه خوب که هستید

یاحق

شایان
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 14:54
1
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

بهترین های 2008:

1-پسر A

2-وال-ای

3-بگذار فرد مناسب وارد شود

4-خیلی وقت است دوستت دارم

5-مورد عجیب بنجامین باتن

6-در بروژ

7-آنتن

8-گرن تورینو

احسان هاشمی
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 15:0
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

با سلام و آرزوی موفقیت برای همه ی اهالی کافه وتبریک به خاطر بازگشت دوباره افشین قطبی که همه ما دوستش داریم چون که صداقت، پاکی، دانش و شور را در او می بینیم. من که حسابی لذت بردم از از این اتفاق جدید،آره باز هم لذت! به نظرم این بحث لذت خیلی خیلی مهم است و این لذت طلبی است که باعث می شود ما زندگی کنیم و به حرکت دربیایم و پول دربیاوریم و ...........لذت ببریم.

کجاس بگو؟ لذت کجاست؟ فیلم جدید،خبر جدید،موسیقی جدید.،بلوتوث جدید!! و..........چی داری؟ من با تمام وجود صبح که از خواب بیدار شده ام(صبح که نه دم دمای ظهر!) دنبالش بوده ام. آهای مردم ، هنرمندان و امیر قادری ! تازه چه خبر؟ لذت جدید چه داری ؟

من با لذت بردن مخالف نیستم و معتقدم که باید لذت ببریم و اگر لذت نبریم اصلا زنده نیستیم ،اما بحث بر سر این است که از چه لذت ببریم؟و مطمئنا بر سر این هم توافق داریم که از چیزهای خوب لذت ببریم.اما اختلاف از اینجا شروع می شود این خوبها را چه کسی تعیین می کند؟ سوال این است که این خوبهایی که باید از آنها لذت ببریم چه هستند و چه کسانی آن را مشخص می کنند؟

قبلا در مورد این بحث دو تا کامنت گذاشته ام که در کامنت های پست قبلی اند و امیر و یکی از دوستان هم نظرشان را داده اند که اینجا ابتدا نظر امیر و بعد هم نظر آن دوستمان را می آورم :

امیر: حالا بقیه بچه‌ها بحث را ادامه دهند؛ فعلا نظر خودم: اگر اون چیزی که فکر می‌کنی لذت‌اش رو می‌بری و اون چیزی که فکر می‌کنی خوبه یا درسته؛ دوتاست - یا مشکل از خودته یا چیزی که ازش لذت می‌بری. به نظرم این دوگانگی که باید ازش دوری کنیم. و طبعا این که وقتی چیزی لذت می‌بری، طبعا این حرف آخر نیست. چون قراره هم تو پیشرفت کنی و آگاهی و هوش‌ و سلیقه‌ات ارتقا پیدا کنه، و هم دنیای اطراف‌ات.

هادی: (4آقا اجازه هست ما در این بحث لذت و ممیزی خوب یا بد بودن چیزها شرکت کنیم؟ به نظرم هرکس با توجه به واستگی ها و ایمان به دنیایش و نوع تحلیل خودش از مسائل، از چیزهای مختلف لذت می برد. و به قول تو این نهایی نیست چون قرار است هوشش افزایش پیدا کند. با اینکه این پیشرفت پایان ندارد، اما از یک جایی به بعد، آدم یاد می گیرد که از چیزها به اندازه شان لذت ببرد تا به جایی برسد که فقط از چیزهای خوب لذت ببرد. آن وقت است که رسالتی به دوشش می افتد و این است که لذت هایش را با دیگران شریک شود و سلیقه مردم را مثل خودش بالا ببرد، تا با هم دنیای یک دستی داشته باشند و لذت های ناشناخته را با هم کشف کنند. (یکی از مصداق هایش همین کافه است.) اسمش در آن طرف دنیا «ابر انسان» است و ما هم بهشان می گوییم مومن، یعنی کسی که ایمان دارد.

امیر: هی بچه؛ بخش 4 کولاک بود ها.

خب، همون طور که متوجه شدید همه ی ما معتقدیم که باید از چیز های خوب لذت ببریم و بازهم معتقدیم که هر کسی نمی تواند به این مهم دست پیدا کند و باید رشد کند ، مسئله من همین جاست، این فرمول رشد چیست؟ ایا همه می توانند به این رشد برسند؟

چه کسی این فرمول رشد را تعیین می کند؟چه کسی می تواند ادعا کند که به این رشد رسیده است؟ آیا مثلا کسی که هزارتا فیلم دیده است به این رشد می رسد؟ یا اصلا مسئله کمیت این جا هم اهمیت ندارد.

باید این جا بحث را جزئی تر کنیم و مشخصا در مورد سینمای خوب حرف بزنیم،

سوال این است: فیلم خوب چیست؟

به نظر من فیلم خوب فیلمی است که سازنده ی آن بتواند احساسی را که دارد به خوبی انتقال دهد و کارگردان به بهترین شکل از ابزار فراوانی که در اختیار دارد بتواند آن احساس (توجه کنید می گویم احساس نه فکر و اندیشه) خود را به بیننده منتقل کند پس مسلما فیلمهای سفارشی معولا فیلمهای خوبی نمی شوند چون که کارگردان نسبت به موضوع احساس خاصی ندارد وشاید در حین اجرا این اتفاق بیفتد و فیلم خوبی بشود و طبق این تعریف فیلم بد فیلمی است که کارگردانی که اصلا احساسی ندارد فیلم بسازد، مثلا بخواهد اندیشه ای را رواج دهد که به نظر من جای آن در بحث ها ومقاله های علمی است نه در هنر وسینما ! و من بخاطر این با حضور افرادی مثل ده نمکی در سینما مخالف هستم که این افراد بیشتر متفکر هستند تا هنرمند و هنر را وسیله ای برای ابراز عقیده کرده اند .

ولی گاهی کارگردان دارای احساسی قوی نسبت به موضوعی هست ولی آن را نمی تواند به مخاطبش انتقال دهد و این فیلم هم فیلم بدی می شود.

و حالا یک نکته مهم :گفتیم که فیلم خوب فیلمی است که بتواند احساس سازنده اش را به مخاطب انتقال دهد و این احساس همه چیز را شامل میشود از نا امیدی و پوچ گرایی گرفته تا ایمان وشادی و یا غم وعشق.پس امکان دارد فیلمی فیلم خوبی باشد اما برای بیننده هایش ضرر داشته باشد! و ما بسیار از قدرت کارگردانش لذت ببریم ولی احساسی را به ما منتقل می کند که خوب نیست، یک مثال می زنم، همه ما صادق هدایت را می شناسیم او نویسنده و هنرمند قدرتمندی بود و من هنر او را یک هنر خوب می دانم چون که به خوبی توانسته احساسش را بیان کند که مخاطب در گیر داستان های او می شود ولی معتقدم که با توجه به این که هنر او (با تعریف مذکور) هنر خوبی است ولی چیزی که به مخاطبش انتقال می دهد احساس نا امیدی و سرخوردگی و پوچ گرایی است که امکان دارد مخاطبش را تا پرتگاه خودکشی هم ببرد.اما ما از داستان های او لذت می بریم و هنر او را هم خوب می دانیم ولی در واقع ما از چیزی که خوب نیست لذت برده ایم! خدا کند منظورم را فهمیده باشید.

خب در پایان می خوام جمع بندی کنم :

من فیلمی را خوب می دانم که کارگردانش یک احساس خوب را به مخاطبش منتقل کند وکار گردانی می تواند این احساسات را منتقل کند که پر از احساس های خوب باشد وتنها کسی می تواند پر از احساس های خوب باشد که از خودش خالی شود و تمامی رشته های تعلقاتش را بریده باشد

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

و من هم با دوستمون هادی موافقم که باید مومن بود تا از چیزهای خوب لذت برد ولی فکرکنم تعریف من از مومن یه کم با تعریف او فرق داشته باشد:مومن همان عاشقی است که دیگر خودش را نمی بیند و سر خودش را بریده است و توجه کنید که دیگر خودی وجود ندارد که به دنبال جمع آوری لذت برای او باشد او تصمیمی نمی گیرد وهر چه محبوبش می گوید انجام می دهد والبته وصد البته لذت می برد خیلی هم لذت می برد اما نه از آنچه که مردمان عادی لذت می برند و بسیار با این حرف دوستمون موافقم که او رسالتی بر دوش دارد که به مردم نشان دهد راه را تا آن ها هم بتوانند از چیزهای خوب لذت ببرند ولی دوستان ،مومن شدن به این آسانی هم نیست شرط اول و آخر این است که از حصار و قفس تنگ خودمان بیرون بیایم از خیلی از لذتهایی که به تقویت من ما می انجامند دوری کنیم .

و حال به من بگویید که کدام یک از کارگردانان و هنرمندان داخلی و خارجی ما به خاطر منافعی غیر از منافع شخصی اشان فیلم می سازند؟ کارگردانانی که ته دلشان برای خودنمایی ،شهرت،محبوبیت فیلم می سازند و صد البته کارگردانان خیلی خوب هم داریم که فقط کارگردانان خوبی هستند ونه انسان های خوبی! باور کنید که ما انسانهای خوبی که اتفاقا کارگردان های خوبی باشند را خیلی کم داریم و اگر هم آن ها فیلم بسازند آیا ما می توانیم دنیای آن ها را درک کنیم ؟

من احساس می کنم تنها موقعی می توانیم ادعا کنیم که از چیزهای خوب لذت می بریم که عاشق شویم وتعریف عاشقی واقعی را هم که در بالا گفتم ولی اضافه کنم که عاشق واقعی به خیلی از مصنوعی بازی های ما برای ایجاد لذت احتیاج ندارد و او خود لذت است و فراموش نکنید که این لذت همراه با رنج به دست می آید.

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هرکه در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

خب دوستان از آنجایی که دوستتان دارم و شرط دوستی هم این است که چیزهایی را که فکر می کنیم درست است را به هم بگوییم من هم آنچه را که فکر می کردم درست است گفتم، دوست دارم شما هم بدون هیچ تعارفی آن چه را که فکر می کنید درست است را بگویید.

فعلا

آرش نامداری
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 16:37
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

سلام موسیو قادری

بهترین کاری که می تونستین انجام بدین ورود چند آدم تازه نفس و با انگیزه مثل الحسنی،رهبر و شیدا شیرلزی بود. اما چی شد که این پاکسازی انجام گرفت. چندتایی رفتن و چندتایی اومدن،اما هنوز شادی طلوعی که بیش از یکسالی میشه چیزی ننوشته از جاش تکون نخورده؟

آریان.گ
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 19:29
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

مرسی امیر خان . چقدر کافه پر انرزی و سرحال شده . در حالی که فوتبال و سینما پر شده از نا امیدی اینجا این خبرا نیست .

حالا که قطبی اومده امیدوارم اون حس مثبت توفوتبال جریان پیدا کنه . و سینما دست از این تحمیل حس منفی برداره (نمونش وقتی همه خوابیم)

این روزا بیشتر به امید و دل خوشی نیاز داریم تا چیزه دیگه

لحظه‌های خیلی هیجان انگیزی در راهه... ( این جملرو هم پایم)

روزنوشت های جدیدم خیلی خوبن . فقط چرا خبری از آقا نیما نیست؟ روزنوشت هاشم خیلی وقته بروز نشده . تو سایت هم خیلی کم مینویسه

کاوه اسماعیلی
پنجشنبه 3 ارديبهشت 1388 - 21:8
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما
نه در مقام یک طرفدار افشین قطبی که در مقام یک ایرانی هم که شده از آمدنش خوشحالم.....حالا فکر کنم می شود گفت که جام جهانی یک هدف ملی شده..میدانم این حرفها را معمولا از مجری های تلوزیون می شنوید.ولی میخواهم آن شور و اتحاد ملی را درک کنم.مدتهاست که در کشورم یک همبستگی عاطفی و حماسی را ندیده ام.آن هم در روزگاری که قضایا و آدمها و قهرمانها و پیروانشان در پیچیده ترین حالت ممکن قرار دارند. توی sin city که اتفاقا درباره همین جامعه پیچیده امروز است دوایت (کلایو اوون) به شمشیرزن چشم بادامی بیرحم فیلم میگوید....:"میهو! تو فرشته منی.تو مادر ترزا هستی.تو الویسی.تو خدایی."

امیر: خب، این هم ور خوب چپ‌هاست!
محمد جواد اميرآبادي
جمعه 4 ارديبهشت 1388 - 0:18
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

دعوت قطبي به برنامه ورزش و مردم به نظرم خوب نيست . شفيع آدم محافظه كاريه و اصلا نميتونه قطبي رو به چالش بكشه . به نظرم برنامه خنثي خواهد بود . كاش يه جوري ميشد كه اول تو برنامه نود مي رفت و با فردوسي پور كلنجار ميرفت . و بازم دوست دارم تو برنامه نود هم دعوت بشه . به هر حال خوشحالم كه قطبي خواسته در يك كنفرانس شركت كنه . اين يعني حرفه اي بودن .

سجاد عابدینی
جمعه 4 ارديبهشت 1388 - 0:34
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما
خب دفعه پیش اینقدر عجله کرده بودم به نظرسنجی کاوه خان برسم که یادم رفت اسمم رو بنویسم. 1.چند وقت پیش احسان یار شاطر(گردآورنده دانشنامه ایرانیکا) با bbc یه مصاحبه داشت و در پاسخ به سوال مجری در رابطه با وطن و بازگشت به وطن گفت:"شاید خیلی مردها از پدر آدم بهتر باشند و یا خیلی زنها از مادر آدم مهربانتر و زیباتر باشند ولی هیچ کس پدر و مادر آدم نمی شه.وطن هم همینطوره" 2.فکر کنم طراحی و عملکرد اون قسمت از وجود آریان گ که اون رو استقلالی به حساب میاره دقیقا مثل من باشه,دوباره یه کامنت خوب از یه استقلالی که بازم حرف منم هست. 3."کدام پاییز؟ کدام زمستان؟ کدام بهار؟ مرا از این سکون یاءس تهی تواند کرد؟" ایرج جنتی عطایی 3.فکر کنم این حرف خیلی ها باشه.امیر آقا یه مدت کامنت میذاشتی یه پیغام با خط قرمز ظاهر میشد که پیغام شما برای تایید و بررسی نگه داشته شد.اگه اون سیستم رو دوباره فعال کنید خیلی خوب می شه. بهروز خان خیری هم که به صندلی مخصوصشون کنج کافه برگشتن.آقا کجایی دوستان سراغ شما و خیلی از قدیمیا رو می گیرند.دیگه نوبت ف.م.ا و سوفیاست که پیداشون بشه.

امیر:‌الان مگه سیستم چه جوریه سجاد جان؟
محمد جواد اميرآبادي
جمعه 4 ارديبهشت 1388 - 2:5
-1
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

1 - يك هفتست كه روزنامه اعتماد ملي رو مي خرم و ميخونم . روزنامه خوب و حرفه اي است . اين البته به سردبير خوب و جوانش برميگرده ولي به هر حال جسارتي داره كه خوندني ميشه . از پرونده هاي ويژه سينماش گرفته ( بيست و وقتي همهه خوابينم ) تا پرونده نمايشگاه عكس كيارستمي . من كه اهل سياست نيستم گاهي مطالب سياسيشو هم ميخونم . خوبه .

2 - دوستي درباره جومونگ نوشته بود . تا حالا نديدم كسي چيز خاصي نوشته باشه . دارم يه مطلب مينويسم كه ميزارم . فقط اينو بگم كه منم از جومونگ خوشم اومده . كلا از فيلم هاي تاريخي و حماسي خوشم مياد .

3 - الان ساعت يك صبح جمعست . 4/2/1388 . دارم ميرم مطلب جهانبخش نورايي رو بخونم تو فيلم . الان خونه ساكته . بچه ها خوابن و ميشه با تمركز مطلب ( مطالب ) رو خوند . بعد از خوندن ميام حسمو بنويسم . البته اگر سايت اجازه بده من دوباره چيزي رو ارسال كنم.

تونی راکی مخوف
جمعه 4 ارديبهشت 1388 - 8:13
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

سلام.

بعضی ها نگرفته بودند منظورمو. اصلا بحت طرز تفکر و اینجور چیزها نبود. بعدش مگه تابلو زده بودم بالای اون سوال که سریع حزب بندی درست شد. بیشتر یه سوال کرده بودم و دنبال جوابم. من بنجامین رو به سبک وینسنت در پالپ فیکشن زدم (موچس گراسیوس) ولی نتونستم از پس هضم میلیونر بر بیام. این قضیه by heart و by mind رو هم که بد جور هستم. من شیفته و دیوونه پدرخوانده هستم(زحمت میکشم؟؟ کیه که نباشه؟؟) و در عین حال فیلم جاسوس بازی رو هم خیلی دوست دارم (بیچاره شاگردی که از استادش بهتر نشود. لئوناردو داوینچی). ولی ولی وقتی برای فهرست بهترین ها میخوام نظر بدم صد البته پدر خوانده رتبه اول رو داره ( باور کنید که خیلی خیلی از همشهری کین بهتره) ولی جاسوس بازی کجاست.؟؟

این پایان نیست.................

علي
جمعه 4 ارديبهشت 1388 - 12:27
-1
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

گويا در روزنوشت قبلي كسي يادي از بيلي وايلدر عزيز نكرد. توي اون عكس كه خيلي شبيه بچه‌كوچولوهاي بامزه افتاده احتمالاً ياد فيلم‌هايي كه با حضور آدري هپبورن ساخته، براش زنده شده كه چهره‌اش اين قدر دوست‌داشتني‌تر و شيرين‌تر شده؛ سابرينا و البته يكي از لطيف‌ترين فيلم‌هاي تارخ سينما: "عشق در بعد از ظهر".

علیرضا اویسی
جمعه 4 ارديبهشت 1388 - 12:30
1
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

امپراتور سرخ هم که بازگشت و دوباره به تخت نشست مبارک نکته بعدی درباره پخش فیلم (مه(the mist)) بود که از نظر من شاهکاریست از برنامه سینما 1 که اولا برای اولین بار بود که جلسه نقد و بررسی برای این فیلم حذف شد و زرت فیلم رو پخش کرد البته نکته منفی زیادی و لی یکی دیگش رو می گم فصل پایانی فیلم ناقص پخش شد بدون هیچ دلیلی که نکته جالب اینجاست که قسمت پایانی حذف شده در عید از شبکه 4 بطور کامل پخش شد اونوقت آقایان پروفسور میان میگن که ما فیلم هارو تدوین دوباره نمی کنیم برای پخش تلویزیونی میشه بگید به این کارا چی میگن؟

هفت
جمعه 4 ارديبهشت 1388 - 13:1
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

زندگی شاید زیبا باشه، که هست، اما عادلانه نیست.

برای لذت بردن از زندگی باید آن قسمتی از مغز را که در اتفاقات روزانه دنبال عدالت و انصاف و حق به حقدار می گردد تعطیل کرد.باید یک بابا بی خیال بزرگ گفت و جلو رفت.

سیاوش پاکدامن
جمعه 4 ارديبهشت 1388 - 21:56
1
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

احسان عزیز بحث لذت و خوب بودنی که مطرح کردی بحث بسیار گسترده ای است. اما نکته خارج از بحثی هم که در نوشته های تو دیدم این است که مطلب مهمی را تعریف میکنی و قبل از آنکه درباره این تعریف به اجماعی رسیده شود، بر مبنای آن بحثت را میچینی و پیش میروی و همینطور الی آخر. این نتیجه اش میشود نتیجه گیری هایت که از پایه زیر سوال میرود. من سعی میکنم در ادامه درباره اینها بیشتر صحبت کنم.

این موضوع لذت بردن و تناقضاتی که انسان درگیرش میشود درست است. بگذار صریح بگویم که "لزوما هر چیزی که از آن لذت میبریم چیز خوبی نیست" اما اگر روزی به اینجا برسیم که هر چیزی که از آن لذت میبریم چیز خوبی باشد (رسیدن با مطالعه منظورم است وگرنه هرکسی ممکن است این ادعا را داشته باشد)، آنگاه به همان انسان کاملی میرسیم که هادی معرفی کرد. بیشتر گناهان فقط به خاطر لذتش انجام داده میشوند و این حتی وقتی است که مطمئن هستیم بد هستند. در هنر هم همین است در حالی که شاید در رابطه با رفتارها، دستورهای دینی حداقل خوب و بد را نشان بدهند ولی اینجا آن معیار صفر و یک را نداریم.

.

منشا این تفاوت لذت و خوبی هم خود انسان است و همانطور که گفتی به هزار و یک دلیل شخصی و اجتماعی ( که در نهایت تاثیرش را در شخص میگذارد) مرتبط است. اما فکر میکنم باید قبول کنیم که بالاخره آثار هنری خوب و بد داریم. این خوب و بد بودن هم مطلق نیست. و یک جور منطق فازی بر آن وجود دارد. یعنی کیفیت آثار هنری در دو طبقه خوب و بد طبقه بندی نمیشود. و طبقات زیادی از کیفیت وجود دارد. اگر بخواهم این بحث را به صورت کمی مطرح کنم. معتقدم که یک اثر هنری میتواند مثلا سی درصد خوب و هفتاد درصد بد باشد. حال اینکه اثر را در چه طبقه ای قرار دهیم بسته به نوع، تاثیر، آفریننده، نوع مخاطب و هزار مسئله دیگر دارد. مسلم است که هر شخص برای خودش این طبقه بندی ها را دارد. ولی به نظر من شناخت طبقه بندی کننده و طبقه بندی بهتر کار سختی است که بحث جداگانه ای می طلبد. مشکل دیگر زمانی رخ میدهد که این طبقه بندی صحیح را شناخته ایم اما در عمل طبقه بندی دیگر که شاید حتی متناقض باشد را اجرا میکنیم. مثلا موسیقی A را بالاتر از موسیقی B میدانیم اما عملا و در هر شرایطی موسیقی B را گوش میکنیم. این همان دوگانگی است که امیر درباره اش حرف زد. این دیگر به خودمان بستگی دارد که چقدر بتوانیم دو طبقه بندی ایده آل و واقعی را به هم نزدیک کنیم و حتی یکی کنیم و بعد همانطور که هادی گفت، نهایتش به جایی برسیم که آهسته آهسته طبقه ها را از پایین حذف کنیم و برسیم به دسته صد در صد خوب.

.

بعد میرسیم به کامنت دومت که درباره اینکه هنر خوب وبد و معیارهای آن صحبت کردی؟ اینجاست که همان مسایلی که در اول نوشته ام هم مطرح کردم خودش را نشان میدهد. این درست است که یافتن معیاری برای هنر خوب و بد بسیار مشکل است و درباره هر کس شاید جوابهایی متفاوت و گاهی متضاد داشته باشد ( گرچه معتقدم که در نهایت یک طبقه بندی بهتر از همه است و بر حق است ولی یافتن آن کاری است کارستان) اما در ادامه به مسیری میروی که مسایل مختلف را با هم مخلوط میکنی و به نتیچه گیری هایی میرسی گاه درست و گاه غلط و جالب اینجاست گاهی از نتیجه گیری درستت برداشت غلط میکنی.. در قسمتی از نوشته ات آنجا که با،" ودوستان، شما وقتی که در کودکی برای اولین بار سینما را دیدید " شروع کردی گفتی "هنر امروز همان چوبی است که دست هنرمند قرار دارد و او به خوبی می داند که آن را به کجاهای روح ما بزند تا ما تاثیر بپذیریم" میخواهم بپرسم هنر دیروز چه بود؟ هنرمند دیروزی مثل حافظ مثل شکسپیر مثل داوینچی به دنبال چه بودند و چه با مخاطبانشان میکردند؟ هنر در گذشته چه میکرد که امروز آن کار را نمیکند یا بالعکس؟ آیا هنری که اتفاقا به "زندگی واقعی نه چندان زیبای اطراف ما" میپردازد و "ما را تکان میدهد" چیز بدی است چون از آن تاثیر میگیریم؟ میگویی سینما ما را سرگرم میکند، این درست است و رسالت مهمی از سینما هم همین است، اما چه بخواهیم و چه نخواهیم ما به عنوان مخاطبان از آن تاثیر مثبت و منفی میگیریم و این ما را به مصرف مجدد محصولات دیگر راهنمایی میکند. حال ممکن است این راه به همان تعالی که گفتم منجر شود و یا به سقوط یا در جا زدن. پس ما همیشه به خاطر لذت صرف فیلم نمیبینیم یا موسیقی گوش نمیکنیم، خیلی اوقات به خاطر تفکراتمان انتخاب به دیدن و شنیدن میکنیم. موسیقی معترض را گوش نمیدهیم که فقط حال کنیم. یا گفتی "سینما تجسم آرزوها و التیامی بر زخمهای ناشناخته ماست" من این را قبول دارم و این را بار مثبتی برای آن میدانم نه آنطور که تو منفی نشان دادی. چه اشکالی دارد که هنر روح ما را آرام کند. که اصلا هنر والا همین کار را میکند.

یا پرسیدی "آیا فرآیند دیدن ،شنیدن ، خوردن،خوابیدن و.............لذت بردن و در همان حال پوسیدن و در نهایت مردن برای شما پوچ و افسرده کننده نیست؟" من میپرسم چرا باشد؟ اینها لازمه زندگی انسانی اند. همانطور که دیدن و شنیدن دریچه های تفکر و تعقل و تعالی روحی انسانند و خوردن و خوابیدن از لوازم تعالی جسمی. این به من و تو مرتبط است که چه چیزی بشنویم یا چه چیزی بخوریم. من و تو انتخاب میکنیم که بپوسیم در عین زنده بودن یا جاودانه شویم حتی اگر مرده باشیم.

یا گفتی "مثلا الان خانواده من اتاق اونوری دارند فوتبال می بینند چون که واقعا هیجان و لذت دارد ولی در انتها آنها حرکتی نکرده اند و آنها دچار لذتی کاذب شده اند و لذت واقعی مال کسانی است که در زمین می دوند!" این دیگر از ان حرفهاست. نمیدانم این حرف را بر چه اساسی میزنی. احتمالا بازی برگشت چلسی لیورپول را دیده باشی. بازی جذابی که 4-4 شد. خب با حرف تو، کسانی که بازی را دیدند و تماشاگران کار بیهوده ای کردند و لذت واقعی و اصیل و خوب را بازیکنان بردند. اما من معتقدم که این یکی از مظاهر هنر واقعی است. هنری که هم مرا مجذوب میکند و از آن لذت (در همان سطح رویی که مد نظر توست و البته لزوما بد یا خوب نیست) میبرم. هم تا مدتها روحیه خوبی خواهم داشت و از به یاد آوردنش ذهنم روشن میشود. هم درس میدهد، درس استقامت و تلاش تا آخرین لحظه، درس منطقی روبروشدن با حوادث، درس تمرکز و پرهیز از عصبیت و هزار و یک نکته که خودآگاه یا ناخود آگاه تاثیر بر من میگذارد. یا خودت را جای تماشاگری بگذار که نود دقیقه فریاد زده، بسیاری از دردها و مشکلات ذهنی اش را با همین فریاد بیرون ریخته و دورکرده است، در یک فعالیت جمعی شرکت کرده (فرار از فردیت و تنهایی که امروز دامن بشر را گرفته است) احساس میکند جزیی از یک کل و یک هدف است( چه کسی است که تاثیر مثبت این بر شخص و اجتماع انکار کند)، و حتی تماشاگری که شکست خورده ولی تیمش تا آخرین لحظه مقاومت کرده و خوشحال است از این که کسی کم نگذاشته است. بله فوتبال هنر است. و همانطور که این مثال را زدم، فوتبال بد به مثابه هنر بد هم داریم. زیادش را هم داریم. تازه این به کنار که بسیارند فوتبالیستهایی که فقط به خاطر قرارداد نجومی شان بازی میکنند و لذتی از آن نمیبرند.

پس فوتبال میتواند چیزی غیر از هیجان و لذت به ما بدهد، میتواند برای به اوج رفتن ما و داشتن اجتماع بهتر کمک کننده باشد و هم میتواند تاثیر مخرب داشته باشد. همانطور که هر هنری میتواند. مهم انتخاب ما و نوع برخورد ما با موضوع است (همان بحث فازی که مطرح کردم). و اینجاست که بقیه نتیجه گیری ها و نتایجت زیر سوال میرود. مثل آنجا که میگویی " در پایان نتیجه می گیرم که ما از چیزی لذت می بریم که در واقع خوب نیست و این در مورد قسمت تخدیر کننده وفوتبالی!! سینما است. خب فکر کنم .

این خیلی طولانی شد. ببخش که کمی پراکنده شد. اگر فرصتی شد بعدا به تعریفاتت از فیلم خوب و تفاوتی که بین احساس و عقل قائل میشوی میپردازم.

سرپیکو
شنبه 5 ارديبهشت 1388 - 0:7
1
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

زندگی شاید

یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد!

زندگی شاید...

ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد،

زندگی شاید طفلیست که از مدرسه برمی گردد.

یا عبور گنج رهگذری باشد،

که کلاه از سر برمی دارد

و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید:

«صبح بخیر»

فروغ فرخ زاد

سامان
شنبه 5 ارديبهشت 1388 - 0:37
0
موافقم مخالفم
 
بازی روزگار برای شستن این همه نیمکت آلوده... و قلب ما

در موردش بنویسید بازم صد رحمت به دهنمکی

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  





  سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما   سینمای ما      

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2008, cinemaema.com
Page created in 1.38058185577 seconds.