پرونده ای برای «همه چیز از دست رفته»-1: رابرت ردفورد در آخرین شماره امپایر و توتال فیلم از «همه چیز از دست رفته»سخن گفت...
من و دریا با هم راحتیم
«جی. سی. چاندور» کارگردان تازه نفس سینما، در یکی از کنفرانسهای جشنواره ساندنس بود که رابرت ردفورد را برای بازی در دومین فیلماش انتخاب کرد...
سینمای ما-حسام حاجی پور: رابرت ردفورد در کارنامهاش نقشها و فیلمهای به یادماندنی کم ندارد؛ از «بوچ کسیدی و ساندنس کید» و «سه روز کندور» گرفته تا «همه مردان رئیس جمهور» و «نجواگر اسب». این بازیگر خوش سیما و ستاره دهههاي 60 و 70، حالا ۷۷ ساله است و کارنامهای درخشان در بازیگری دارد. البته به موازات بازیگری، تجربه حضور در پشت دوربین و قرار گرفتن در هیبت کارگردانی را هم داشته ولی به عنوان یک بازیگر ستاره بزرگتري است. او مدیر جشنواره فیلم «ساندنس» است که محفلی است برای نمایش فیلمهای مستقل. «جی. سی. چاندور» کارگردان تازه نفس سینما، در یکی از کنفرانسهای همین جشنواره بود که رابرت ردفورد را برای بازی در دومین فیلماش انتخاب کرد؛ فیلمی سراسر سکوت و با یک شخصیت. «همه چیز از دست رفت» داستان مرد بدون نام و گذشتهای را روایت میکند که تنها در میان یک اقیانوس، بدون داشتن تجهیزات لازم باید برای زنده ماندن تلاش کند. گفتوگوي زير از آخرين شماره مجله «توتال فيلم» و «امپاير» گرفته شده است.
-چه عاملی باعث شد بازی در این فیلم را قبول کنید؟
این فیلم از آن موقعیتهای کمیابی بود که بهندرت سراغ یک بازیگر میآید. شما خیلی سریع خودتان را در اختیار شخصی مثل جی. سی. چاندور قرار میدهید، چون ميشود به او اعتماد كرد. فکر میکنم کلمات با خودشان اعتماد به همراه میآورند. من فیلمنامه را خواندم و خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. هيچ دیالوگي نداشت و خیلی جسورانه بود.
-برای این شخصیت، گذشتهای در نظر گرفتید تا بتوانيد آن را درست از آب دربياوريد؟
این هم بخشی بود که من را به فیلم جذب کرد. این شخصیت ماهیتاش خیلی وابسته به موقعیت بود، منظورم این است که باید فضایی به آن میدادم که بتواند توسط دیگران تحلیل شود. تماشاگر میتواند فیلم را تماشا کند و تصمیم بگیرد که چه احساسی نسبت به اين كاراكتر داشته باشد. به عنوان یک حرکت نرمال از سوی یک بازیگر، از کارگردان پرسیدم: «چه چیزی در ذهن داری؟ میخواهی چه نکتهای درباره این داستان بگویی؟» و او خیلی خوب طفره رفت. با خودم فکر کردم که او به سوالات اصلي پاسخی نمیدهد درنتيجه من از اینکه چیز دیگری بپرسم خوشحال نبودم. فقط به خودم میگفتم که مجبور بودم آن سوالها را بپرسم و كارگردان هم حتما دلیلی برای طفره رفتن از جواب دادن به سوالهاي من داشت. شايد چون آن چیزی که روی کاغذ آورده بود، دقیقا همان چیزی بود که میخواست. پس من هم خيلي عميق در آن تمرکز کردم و خیلی هم لذت بردم.
-چگونه خودتان را برای ایفای این نقش آماده کردید؟
بحث آماده سازی خيلي مطرح نبود. من يكراست خودم را وسط اين پروژه انداختم. به خودم بر روی آبهای دریا اعتماد کردم و از طرفی هم نمیدانستم در دریا و تلاطمهایش چه اتفاقی در انتظارم است. ولی با این حال، هیچ هراسی از انجام دادن كارها نداشتم. زمان زیادی برای آماده شدن نداشتيم. از طرف دیگر جی. سی و گروهش آنجا بودند و مقدمات ساخت فیلم را با بودجهای کم آماده کرده بودند؛ چون این فیلم یک کار مستقل بود. بنابراین وجود بودجه بسیار کم، زمان کمی هم در اختیارتان قرار میدهد. همه چیز آماده بود و من به عنوان بازیگر باید وارد پروژه میشدم و با جریان ساخت آن حرکت میکردم.پس بايد اين را هم درك ميكردم كه وقتی براي تحقيق ندارم.
-فیلمبرداری درون آب چطور بود؟
خب، بعد از این فیلم فكر كنم ديگر هيچوقت تشنه نشوم! واقعا سختترین قسمت فیلم همين سكانسهاي داخل آب بود. صحنههایی را فیلمبرداری میکردیم که من خیس میشدم و بعد، دوباره و دوباره آن سكانسها را بايد تكرار ميكرديم. به همین خاطر برايم يك بدل گذاشتند که در مواقع لازم به جایم بازی میکرد. موقعیت خوب و مفرحی نبود. در حقیقت خیلی هم ناراحتکننده بود.
-بودن در دریا برایتان راحت بود؟
من همیشه درون آب راحت هستم چون در سانتا مونیکا متولد شدهام جايي كه دور و برمان هميشه ساحل و آب بود. به همین خاطر همیشه در زندگیام در اقیانوس بودم و موج سواری و شنا میکردم. زمانی که جوان بودم در مسابقات شنا حضور داشتم. بنابراین من و دریا خیلی با هم راحت هستیم. ولی بودن در این طوفان، مسئله دیگری است!
-اگر در دریا گم شوید، از خودتان واکنشی مانند کاراکترتان در این فیلم نشان میدهید؟
خب، تا زمانی که در این موقعیت نباشید، نمیتوانید دربارهاش صحبت کنید. ولی موقعیت خيلي دشواری است، وقتی فقط یک انتخاب دارید. میتوانید بترسید یا اینکه به خودتان بگویید: «تنها راه برای من این است که به خودم مسلط باشم و از این وضع نجات پیدا کنم.»
-چه عاملی باعث شد بازی در این فیلم را قبول کنید؟
این فیلم از آن موقعیتهای کمیابی بود که بهندرت سراغ یک بازیگر میآید. شما خیلی سریع خودتان را در اختیار شخصی مثل جی. سی. چاندور قرار میدهید، چون ميشود به او اعتماد كرد. فکر میکنم کلمات با خودشان اعتماد به همراه میآورند. من فیلمنامه را خواندم و خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. هيچ دیالوگي نداشت و خیلی جسورانه بود.
-برای این شخصیت، گذشتهای در نظر گرفتید تا بتوانيد آن را درست از آب دربياوريد؟
این هم بخشی بود که من را به فیلم جذب کرد. این شخصیت ماهیتاش خیلی وابسته به موقعیت بود، منظورم این است که باید فضایی به آن میدادم که بتواند توسط دیگران تحلیل شود. تماشاگر میتواند فیلم را تماشا کند و تصمیم بگیرد که چه احساسی نسبت به اين كاراكتر داشته باشد. به عنوان یک حرکت نرمال از سوی یک بازیگر، از کارگردان پرسیدم: «چه چیزی در ذهن داری؟ میخواهی چه نکتهای درباره این داستان بگویی؟» و او خیلی خوب طفره رفت. با خودم فکر کردم که او به سوالات اصلي پاسخی نمیدهد درنتيجه من از اینکه چیز دیگری بپرسم خوشحال نبودم. فقط به خودم میگفتم که مجبور بودم آن سوالها را بپرسم و كارگردان هم حتما دلیلی برای طفره رفتن از جواب دادن به سوالهاي من داشت. شايد چون آن چیزی که روی کاغذ آورده بود، دقیقا همان چیزی بود که میخواست. پس من هم خيلي عميق در آن تمرکز کردم و خیلی هم لذت بردم.
-چگونه خودتان را برای ایفای این نقش آماده کردید؟
بحث آماده سازی خيلي مطرح نبود. من يكراست خودم را وسط اين پروژه انداختم. به خودم بر روی آبهای دریا اعتماد کردم و از طرفی هم نمیدانستم در دریا و تلاطمهایش چه اتفاقی در انتظارم است. ولی با این حال، هیچ هراسی از انجام دادن كارها نداشتم. زمان زیادی برای آماده شدن نداشتيم. از طرف دیگر جی. سی و گروهش آنجا بودند و مقدمات ساخت فیلم را با بودجهای کم آماده کرده بودند؛ چون این فیلم یک کار مستقل بود. بنابراین وجود بودجه بسیار کم، زمان کمی هم در اختیارتان قرار میدهد. همه چیز آماده بود و من به عنوان بازیگر باید وارد پروژه میشدم و با جریان ساخت آن حرکت میکردم.پس بايد اين را هم درك ميكردم كه وقتی براي تحقيق ندارم.
-فیلمبرداری درون آب چطور بود؟
خب، بعد از این فیلم فكر كنم ديگر هيچوقت تشنه نشوم! واقعا سختترین قسمت فیلم همين سكانسهاي داخل آب بود. صحنههایی را فیلمبرداری میکردیم که من خیس میشدم و بعد، دوباره و دوباره آن سكانسها را بايد تكرار ميكرديم. به همین خاطر برايم يك بدل گذاشتند که در مواقع لازم به جایم بازی میکرد. موقعیت خوب و مفرحی نبود. در حقیقت خیلی هم ناراحتکننده بود.
-بودن در دریا برایتان راحت بود؟
من همیشه درون آب راحت هستم چون در سانتا مونیکا متولد شدهام جايي كه دور و برمان هميشه ساحل و آب بود. به همین خاطر همیشه در زندگیام در اقیانوس بودم و موج سواری و شنا میکردم. زمانی که جوان بودم در مسابقات شنا حضور داشتم. بنابراین من و دریا خیلی با هم راحت هستیم. ولی بودن در این طوفان، مسئله دیگری است!
-اگر در دریا گم شوید، از خودتان واکنشی مانند کاراکترتان در این فیلم نشان میدهید؟
خب، تا زمانی که در این موقعیت نباشید، نمیتوانید دربارهاش صحبت کنید. ولی موقعیت خيلي دشواری است، وقتی فقط یک انتخاب دارید. میتوانید بترسید یا اینکه به خودتان بگویید: «تنها راه برای من این است که به خودم مسلط باشم و از این وضع نجات پیدا کنم.»