این تشکیلات که فعلا به صورت چراغ خاموش در حال یارگیری است چندین زیرشاخه دارد که از تولید فیلم و راه اندازی آموزشگاه سینمایی گرفته تا انتشار رسانه سینمایی را شامل میشود.
اولین مرحله فعالیت این تشکیلات انتشار رسانه است. به زودی رسانه رسمی این تشکیلات که عنوان آن «سینمای خانگی» است توسط مهدی عظیمی میرآبادی از معتمدین شخص شمقدری و رییس سابق اداره نظارت و ارزشیابی روانه کیوسکها میشود.
در انتشار این نشریه که مجوز انتشار آن به صورت دوهفته نامه است پرویز فارسیجانی که قبلا مدیرکل مطالعات و توسعه دانش و مهارتهای سینمایی در معاونت سینمایی بوده و منوچهر اکبرلو از منتقدان عرصه تئاتر که با برنامه «مجله تئاتر» شبکه چهار شناخته می شود هسته اصلی را تشکیل میدهند.
افرادی مانند مریم پوریامین و محمدرضا فرجی هم دیگر اعضای شورای سردبیری این مجله هستند. مریم پوریامین نویسندهای است که در میان رسانه های اصولگرا بیش از هر چیز به واسطه گردآوری یک سلسله مقاله در مجموعه ای به نام «تبیین آسیبهای فراروی نویسندگان دفاع مقدس» شناخته میشود؛ وی مدتی هم در حوزه معاونت اجتماعی شهرداری فعالیت داشته است. محمدرضا فرجی هم سابق بر این رییس امور سینمایی اداره نظارت بوده و البته از رفقای نزدیک عظیمی میرآبادی.
این گروه قصد دارند بعد از انتشار چندین پیش شماره و البته وبسایت «سینمای خانگی» نخستین شماره را آن همزمان با جشنواره فجر رسانه کیوسکها کنند و بعد از یک پروسه شش ماهه هم با تبدیل مجوز نشریه شان به روزنامه، دومین روزنامه سینمایی کشور را راه اندازی خواهند کرد.
جواد شمقدری به جز روزهای ابتدایی حضورش در معاونت سینمایی که کوشید با رفع توقیف یک سری فیلم پشت خط مانده مثل «به رنگ ارغوان»، «آتشکار» و «تسویه حساب» وجهه ای مثبت از خود به جای گذارد در ماههای بعدی مسئولیت آن قدر گاف داد و حرفهای فاقد اندیشه زد که حتی بسیاری از آنها که در شروع کار به او «یاعلی» گفته بودند را نیز از خود دور کرد و در نهایت خودش ماند و حلقه ای معدود که بیشتر به واسطه منفعت مالی بود که کنارش ماندند.
حال باید دید کسی که نتوانست سازمان سینمایی با آن بودجه فراوان را شده ولو به اندازه چند گام جلوتر ببرد خواهد توانست در تشکیلاتی که بناست به ظاهر هم که شده در بخش خصوصی جان بگیرد موفقیت آمیز عمل کند یا نه؟!
فقط کمی صبر لازم است. کافی است نخستین شماره «سینمای خانگی» راهی کیوسکها شود تا دریابیم در فکر شمقدری و شرکاء چه می گذرد؟ آیا آنها هنوز معتقدند به فانتزیهایی نظیر اینکه لابی آنها بوده که اسکار را به فرهادی رسانده و اعتلای سینمای ملی در گروی تولید «راه آبی ابریشم»، «لاله» و «فرزند چهارم» بوده یا آن که اتفاقات سیاسی کشور و نه مردم به سیاست ورزی دولتمردانی که شمقدری نیز یکی از آنها بود مسیری جدید را پیش روی آنها گذارده؟