می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم : متن کامل نامه اعتراض‌‌آمیز سرگشاده بابک حمیدیان به ابراهیم داروغه‌زاده، مدیر عامل رسانه‌های تصویری؛/در اعتراض به عدم درج نام‌اش روی جلد نسخه نمایش خانگی فیلم :: سينمای ما :: پايگاه خبری - تحليلی سينمای ايران :: Iranian Movie News & Information
پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 11:7
• آخرین روزهای سال رفتگان سینمای ایران و آخرین رفته‌ها؛ / میری مرد      • استقبال از فیلم‌های ایرانی در جشنواره فیلم شهر ادامه دارد/سالن شهر فرنگ سینما آزادی هر روز تماشاگران فراوانی دارد؛ / امروز پنج شنبه؛ روز شلوغ این سالن و این سینما؛ از «دلخون» حامد بهداد تا «درباره الی» اصغر فرهادی      • انتقاد نماینده مجلس از ازدحام در برابر سالن نمایش فیلم «درباره الی»؛ / یا بلیت بیش از حد صادر شده بود یا حضار کنترل نشده بودند      • حاشیه‌های سفر هیئت اسکار به ایران - 1: گاف روزنامه اعتماد و واکنش فاطمه رجبی؛ / جنجال بر سر شوخی یک وبلاگ‌نویس      • کارگاه بررسی تاریخ فیلم کوتاه با حضور شهرام مکری      



                       



متن کامل نامه اعتراض‌‌آمیز سرگشاده بابک حمیدیان به ابراهیم داروغه‌زاده، مدیر عامل رسانه‌های تصویری؛/در اعتراض به عدم درج نام‌اش روی جلد نسخه نمایش خانگی فیلم
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم


سینمای ما - بابک حمیدیان: انتشار بسته ی فرهنگی فیلم «سه زن» توسط موسسه رسانه های تصویری، با اعتراض «بابک حمیدیان» بازیگر نقش مکمل مرد این فیلم همراه شده است. حمیدیان که از عدم درج نامش در کاور فیلم گلایه دارد، نامه ای برای رئیس موسسه رسانه های تصویری نوشته که قسمتی از آن در شماره 20 هفته نامه سینما چاپ شده است. متن کامل این نامه در ادامه می آید.

هوالجمیل


سلام آقای داروغه‌زاده. من بابک حمیدیان هستم. بازیگر تئاتر، سینما و بعضی وقت‌ها تلویزیون. اگر از حال اینجانب بپرسید (که البته دلیلی ندارد که بپرسید چون ما همدیگر را تا به حال ندیده‌ایم و احتمال هم نخواهیم دید)، اگر بپرسید، حال ما خوب نیست. ملالی هست و شما هم دور نیستید. هر دو زیر آسمان تهران بزرگ صبح‌ها با توکل به خداوند از خانه بیرون می‌آئیم و شب خستگی را به خانه می‌بریم. البته در مورد کار من باید عرض کنم بعضی وقت‌ها که شما و خانواده محترم‌تان و دیگر همشهریان عزیز مشغول استراحت شبانه هستید، ما یعنی گروه‌های فیلم‌سازی در سطح شهر و زیر باران، زیر برف، کنار اتوبان و یا در خانه‌ای اجاره‌ای تا صبح کار می‌کنیم. بعضی وقت‌ها هم شده که در زمستان به‌دلیل تعریف فیلم‌نامه باید تیرماه را تداعی کنیم پس لباس آستین بلند کوتاه می‌پوشیم و در سرمای زیر صفر یخ می‌خوریم تا جلوی دوربین بخار از دهان‌مان بیرون نزند. بعضی وقت‌ها هم می‌شود که مدت‌ها در شهرستان‌های مختلف دور از خانه در شرایط اسفناک تلاش می‌کنیم که بخشی از حافظه تاریخ سینمای سرزمین مادری‌مان باشیم.
آقای داروغه‌زاده در فیلم «طبل بزرگ زیرپای چپ» عقرب نیشم زد. بله بسیار دردناک است به خصوص شب دوم در بیمارستان. در فیلم «خدا نزدیک است» در روستایی کار کردیم که بچه‌ها در مدرسه برای گرم شدن کلاس درس زباله آتش می‌زدند بله بسیار دردناک است. در فیلم «ریسمان‌باز» روی تپه‌ای از پهن در کنار مردارگوسفندی باید دیالوگ‌هایم را می‌گفتم. گفتم چون عاشق کارم هستم. گفتم چون سینما جهان مرا می‌سازد جهانی از هزار توهای مصائب مردم سرزمین عزیزم. گفتم چون سینما مرا مجبور می‌کند که با دیدن این‌ها روحم را پالایش کنم.
آقای داروغه‌زاده در فیلم «قدمگاه» در کنار رضا کیانیان برای اولین بار اضطراب را تجربه کردم. در فیلم «زاگرس» در 300 متری عمق زمین تا زیر زانو در آب آهکی در تیم صحنه به این سو و آن سو دویدم چون دوست داشتم دیده شوم. هنوز هم. اگر با گفتن این‌ها خدای ناکرده آدم خودخواهی به نظر می‌رسم باید بگویم که خودم می‌دانم که در سینمای مقدس ایران ذره‌ای بیش نیستم و همه این‌ها که گفتم هیچ است. اصلا از دیگران می‌خواهید مثال بزنم؟ از پارسا پیروز‌فر در «اشک سرما» بگویم که در ارومیه تا کمر زیر برف بود، از حامد بهداد بگویم که در فیلم «شبانه‌روز»، پنج ساعت هر روز گریم می‌شد تا سیاوش کسرائی شود، از شهرام حقیقت‌دوست که در فیلم «موش» ساعت‌ها از پا آویزان بود بگویم؟ همه این‌ها دارد اتفاق می‌افتد چون ما بازیگران این نسل عشق به سینما را از بزرگترهامان در سینما یاد گرفتیم، ما عاشق کارمان هستیم.
آقای داروغه‌زاده تا به حال سرمای کویر را تجربه کرده‌اید یا کارمندان‌تان؟ در «سه‌زن» سرمای کویر را 40 نفری تحمل کردیم تا فیلم بسازیم. فیلمی در مورد غارت گنجینه‌های ملی ایران زمین. چون ما مدعی بودیم که با این کار فرهنگ می‌سازیم. همان فرهنگی که همگی می‌دانیم که اکسیژن است. همان «سه‌زن»ی که شما CD آن را به عنوان یک محصول فرهنگی به بقالی‌ها و البته به ویدئو‌کلوپ‌ها ارائه داده‌اید.
(راستی تا یادم نرفته همیشه می‌خواستم جایی باشد که بتوانم بگویم که از این‌که می‌شود در کنار 250 گرم کالباس و کمی آب پنیر همراه با دستکش ظرف‌شوئی و کش‌قیطانی و خیارشور،‌ فیلمی از سینمای ایران را هم خرید مثلا همین «سه‌زن» را، هرگز خرسند نبودم. البته فیلم‌هایی بوده‌اند که ارزش‌شان از پفیلای‌پنیری برای من کمتر بوده مثل فیلم‌های هندی درجه 15 یا فیلم‌های سانسور شده درجه 6 هالیوودی که من شخصا پفیلا را همیشه ترجیح داده‌ام. واقعا رسانه‌های تصویری به این جور سودها احتیاج دارد؟ بگذریم. لحظه‌ای یادم رفت که من در اندازه‌ای نیستم که این چیزها به من مربوط باشد. بله خودم می‌دانم. ولی ما به سوال‌های بی‌جواب عادت داریم)
آقای داروغه‌زاده، وقتی فهمیدم «سه‌زن» به عنوان یک بسته فرهنگی البته،‌ به بازار عرضه شده با خودم گفتم که آن را به عنوان عیدی برای پدر و مادرم می‌خرم. خوشحال بودم. بسیار زیباست فرزندی دست رنج خود را به پدر و مادر خود هدیه دهد. من می‌توانستم با این کار به پدر و مادرم بگویم که:‌
پدر و مادر عزیزم درست است که در طول سال نمی‌توانم مرتب به شما سر بزنم، درست است که دلتنگ من می‌شوید درست است که گریه‌های مادرم از سر دوری تن و جان مرا می‌لرزاند، ولی بدانید که سخت کار می‌کنم تا به شما اطمینان دهم که سفره‌تان حلال بوده . بدانید که نان حلال به خانه می‌برم. ولی...
آقای داروغه‌زاده، می‌خواستم CD «سه‌زن» را به همراه CD «خدا نزدیک است» به یونس و خانواده‌اش تقدیم کنم. همان یونسی که در مجله «زندگی ایده‌آل» در آغوش حامد بهداد بود همان یونسی که تمام بیماری‌های جهان به سرش ریخته. می‌خواستم با یونس دوستی کنم شما این لذت عمیق را ازمن گرفتید. نگذاشتید که به یونس عشق بدهم. شما و رسانه‌های تصویری و کارمندان‌تان به من توهین کردید. شما اسم مرا...
و من از خرید «سه‌زن» برای پدر مادرم و یونس شرم دارم.
بله می‌دانم اولین جواب‌تان بعد از نامه‌نگاری‌های طولانی و پی‌گیری‌های چند ماهه این خواهد بود که:‌
«شما مطمئن باشید که یک اشتباه سهوی بوده، قصدی در کار نبود، انشاا... دفعه بعدی جبران می‌کنیم . باور بفرمائید که سر کارمندان ما شلوغ است، شب عید است دیگر. باور بفرمائید که کارشان سخت است و از این اشتباهات گاه وبیگاه پیش می‌آید. یک اشتباه چاپی بوده. مطمئن باشید پیگیری می‌شود. ولی بنده به شدت گوشم پر است. باور بفرمائید.»
آقای داروغه‌زاده، بابک حمیدیان در طول سال 50 فیلم سینمائی و 6 سریال و 15 تله فیلم بازی نمی‌کند. او از آن دسته بازیگرانی است که در سال 2 یا 3 فیلم سینمائی بازی می‌کند که یک یا دو تای آن قرار است توسط موسسه شما که مدعی هستید حامی هنرمندان هستید به بازار عرضه شود. این ادعا را از یکی از کارمندان‌تان شنیدم چند روز پیش آن هم تلفنی.
و وقتی در یکی از این دو فیلم اسم من که از بازیگران اصلی آن فیلم هستم چاپ نمی‌شود، تا آخر عمر احساس نخواهم کرد که رسانه‌های تصویری حامی سینماست. اصلا آن رسانه محترم قبل از عرصه این محصول به خانه‌ها آن را به رویت خانم حکمت رسانده تا اگر موردی برای اصلاح وجود داشت...
من قصد مقایسه کار خودم و همکارانم با کار شما و همکاران‌تان را نداشتم که صد البته سینما بعد از کار در معدن دومین حرفه سخت دنیاست، همه می‌دانیم.
سینما جای اشتباهات سهوی نیست. جان انسان است، روح انسان است که یک فیلم‌ سینمائی را می‌سازد. وقتی در فیلم «خاک‌سبز» طناب پاره شد و پگاه آهنگرانی با (دور از جانش) مرگ مواجه شد همه گفتند که یک اشتباه سهوی بوده. بله در سینما اشتباه سهوی جان انسان‌ها را به مخاطره می‌اندازد. پس ما به اشتباهات سهوی در حرف‌مان نمی‌توانیم که عادت کنیم.
آقای داروغه‌زاده شما با توهین سهوی‌تان طنابی را که من به سختی داشتم از آن بالا می‌رفتم پاره کردید.
احتمالا لحظه‌ای که نوبت تایپ نام من رسیده یک SMS یا یک بلوتوث مرغوب به گوشی مسئول این کار مراجعه کرده و رشته کار از دست آن عزیز حامی فرهنگ در رفته. همان دوستی را می‌گویم که مسئول تایپ کردن عوامل بوده. آخر، اخیرا بعضی وقت‌ها در هر محیط کارمندی که مراجعه می‌کنم دوستان کارمند با موبایل‌های بی‌خودی گران‌شان در حال مبادله اطلاعات حیاتی و ضروری برای هم هستند. این هم البته از نشانه‌های جامعه تکنولوژیک است دیگر، مگر بد است؟ گفتم بعضی وقت‌ها، که خدای ناکرده به آن دوستانی که به ارباب رجوع لبخند هدیه می‌دهند توهین نکرده باشم.
یا شاید اصلا تایپ کردن اسم بابک حمیدیان سخت است. آخر می‌دانید من از کامپیوتر فقط برای بازی کردن استفاده می‌کنم. نمی‌دانم اسم چطور تایپ می‌شود. طبق تعریف دنیای امروز بی‌سواد هستم. مگر بد است؟
یا شاید هم دوستان حامی فرهنگ در رسانه‌های تصویری از نظر شما منظم‌ترین تشکل کارمندی در جهان هستند که فقط و فقط روی کار خود متمرکز هستند. خدا عالم است و بس.
به هر حال آقای داروغه‌زاده امیدوارم در مواجه با شما و پس از خداحافظی مرا از این حال بد درآورده باشید. چرا که بنده صاحب حقوقی انسانی، حقوق شهروندی و حقوق حرفه‌ای هستم و از آن دفاع خواهم کرد، به صورت قانونی.
در آخر، باز هم از این هدیه نوروزی شما و رسانه‌های تصویری تشکر می‌کنم و یادم می‌ماند که شما حامی من نخواهید بود چون من دوست ندارم که شما حامی من باشید.




منبع : سینمای ما

به روز شده در : يکشنبه 11 اسفند 1387 - 11:53

چاپ این مطلب |ارسال این مطلب |

نظرات


يکشنبه 11 اسفند 1387 - 14:18
1
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

چي بگم؟؟؟؟

مریم رحمانی
يکشنبه 11 اسفند 1387 - 14:28
1
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

آقای داروغه‌زاده سخت منتظر حرکتتون هستیم ،تا از این هنرمند اعاده حیثیت شود!

نازی و رضا
يکشنبه 11 اسفند 1387 - 21:41
-13
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

جالبه والله ...

حالا دیگه ترب هم آمد جزو میوه ها در عجبم که چرا باید امثال بابک حمیدیان خود را در سطح و لول بازیگرانی چون رضا کیانیان یا پرویز پرستویی و گوهر خیراندیش و فاطمه معتمدآریا و... بدانند ...

آقای حمیدیان مگر شما کیستید و برای هنر این مرز و بوم چه کرده اید که اینقدر داد و هوار راه انداخته اید ؟

اگر در سرما کار میکنید نانش را هم دارید میخورید کسی که برای شما دعوت نامه نفرستاده بود تا بازیگر سینما بشید از قدیم گفتن هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد ...

از نظر ما به امثال شما زیادی بها داده شده و به همین دلیل خود واقعی تان را گم کرده اید ...

haleh
يکشنبه 11 اسفند 1387 - 23:14
0
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید...........

مسعود (م.ف.متروک)
دوشنبه 12 اسفند 1387 - 2:54
0
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

دیگر این مسائل برای ما عادی شده اما خوشحالم که بابک حمیدیان عزیز از حق خود دفاع کرد و به راحتی از آن نگذشت.

من از نظر یکی از دوستان بسیار دلگیر شدم ، چرا که فکر می کنم هنوز بابک حمیدیان را نشناخته است.

جای بابک حمیدیان در بسیاری از فیلمهای سینمای ما خالی مانده و خیلی ها هنوز ارزش این بازیگر را نفهمیده اند.

می دانم که بابک حمیدیان به تئاتر بیش از سینما و تلویزیون عشق می ورزد و شاید اگر به تئاتر هم به اندازه سینما و تلویزیون اهمیت داده میشد او هیچگاه در سینما ظاهر نمی شد.

آن دوستی که گفته بود باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید خوب گفته بود.

احسان
دوشنبه 12 اسفند 1387 - 3:1
1
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

/آقا و خانوم نازی و رضا/

/معلوم كه از سينما و بازيگري و ... سرت نميشه كه هيچ!! از منطق و عدالت و حقوق افراد هم هيچي سرت نميشه!

/حالا فيلم رو نديدي و حميديان نميشناسي اشكالي نداره ولي اينم نميتوني بفهمي كه حق ايشون اينجا ضايع شده !؟

/دوما اصلا ايشون كي خودشو با كسي مقايسه كرد!؟(چون امثال شما رو ميشناخته نوشته "خودم می‌دانم که در سینمای مقدس ایران ذره‌ای بیش نیست")

/سوما اگر نميدوني كه بابك حميديان كيه اين مشكل شماست!

/ البته همون جا كه درباره حميديان نوشتي "از نظر ما به امثال شما زیادی بها داده شده و به همین دلیل خود واقعی تان را گم کرده اید ..." كلي خنديدم و فهميدم كه تو باغ نيستي و اصلا نميدوني داستان چيه و چه خبره و اين كيه و اون كيه!!!

خودمو خيلي كنترل كردم //ممنون از سينماي ما بابت انعكاس اين نامه//

دريا
دوشنبه 12 اسفند 1387 - 8:22
0
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

بابك حميديان عزيز

شما مثل اينكه فراموش كرديد اينجا ايران است

در اينجا بايد دم محمدرضا شريفي نيا را ببيني تا كارت راه بيفتد

اينجا الويت با گلزار و حيايي و ساسي مانكن است

بابك جان شما بازيگر بزرگي هستيد و لي اينجا ايران است

محسن
دوشنبه 12 اسفند 1387 - 10:50
-1
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

من فیلم رو دیدم وبازی خوب تو با ان سیگار کنار گوش که فقط اخر فیلم و بعد مرگ دختر قالی باف کشیدی در ذهنم مدتها خواهد ماند وراستش اصلا دقت نکردم که اسم کی را روی جلد نوشته اند !

محسن راد
دوشنبه 12 اسفند 1387 - 12:55
0
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

بابک حمیدیان را بیشتر دوست می دارم به خاطر این حرفها

هنر که قیمت ندارد که دوستان گفته اند پولش را می گیرید!

بابک حمیدیان را بیشتر دوست می دارم به خاطر این حرفها

که رضا کیانیان و پرستویی نیست ولی بابک حمیدیان است

دريا
دوشنبه 12 اسفند 1387 - 13:1
0
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

خانم نازي

شما بايد خجالت بكشيد با اين لحن زننده اي كه داريد با هنرمندي توانا مانند بابك حميديان

مگر ايشان به غير از چند كلمه حرف حساب. ادعايي ديگري داشته ؟ شما حتما از وابستگان داروغه هستيد .

علي
دوشنبه 12 اسفند 1387 - 15:5
0
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

آقاي حميديان انقدر آدم گنده تو مملكت ما هست كه شما به چشم نيايي، كسايي كه سر به زير كار خودشون رو مي كنن، تا حالا اسم "شميم بهار" رو شنيدي؟ يا "قاسم هاشمي نژاد" يا هزاران نفر ديگه كه بلد نيستن هوچي گري كنن. يه كم متانت به خرج دادن بد نيست.


دوشنبه 12 اسفند 1387 - 15:49
-4
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

چه پر مدعا حالا خوبه هنوز بازیگر معروفی نشده که واسه درج نشدن اسمش در کاور فیلم هوچی بازی راه انداخته

كيومرث
سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 11:12
-1
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

با تشكر از سايت سينماي ما بابك حميديان عزيز تو تنها نيستي : ما هستيم از امروز براي حمايت از بابك حميديان محصولات موسسه رسانه هاي تصويري را تحريم ميكنيم تا درس عبرتي باشد براي... و اندسته از كج انديشاني كه فرق حق و ناحق را نميدانند . افسوس.و صد افسوس

اسم رویه جلد و ماندن و نازی و رضا و ...
سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 12:31
0
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

واقعا این مسئله تا این حد بزرگ بود ؟؟؟

البته قبول دارم که آ«ها باید کارشون رو درست انجام میدادند اما اسم حمیدیان از قلم اقتاد نقشش رو که از فلیم پاک نکردند این همه داد و بیداد برایه همین هر چند که باز هم میگم باید کارشون رو درست اتنجام میدادند

حمیدیان در فیلم بود و هست حتی اگر باز هم همچین اتفاقی تکرار بشه دلیل بر حذف بازیگر نیست ... معیاره بزرگ بودن نه چاپ رویه کاور و نه حظور بر پلاکارد سینماست معیار حظور خود بازیگر است در رویه نگاتیو .. سوسن تسلیمی کجاست میشه فراموشش کرد ؟؟ فنی زاده کجاست شکیبایی کجاست براندو کجاست میشه فراموششون کرد ؟ میشه ندیدشون یا میشه دیده نشند میشه بی اعتبار باشند ؟ آیا نمیشد این مسئله رو با کمال آرامش در میون گزاشته میشد شاید برخورد حمیدیان هم تند بوده که باعث شده که اون یارو تلفنچیه هم زیادی حرف بزنه ...

عنوان کردن این جور موارد با این سبک و روش شاید به این شایعه دامن بزنه که فلان بازیگر حاظره برایه حظور بر رویه پوچ ترین رسانه ها مثل نشریات زرد هر کاری انجام بده و این میتونه کاملا برعکس رویه ذاتی اون فرد باشه

با تمام این موارد کارشون اشتباه بود منظورم تکثیر کننده هاست و مخصوصا جوابه اون یارو تلفنچیه حالا شما گر دوست دارید اسمش رو کارمند بزارید

و اون ادمی که اسمش نازی و رضاست و اخر هم معلوم نیست کدومشونه_ شاید هر 2 تا _ باید بدونه که این جور صحبت کردن بیشتر شبهه حسادت و کینه توزیه تا ابلاغه نظر مگه تو کی هستی که معیار تائین میکنی فلانی چی کار کرده ؟ یا اصلا کار کرده یا نه ؟ این جور صحبت کردن نشون میده که تو اصلا هیچ وقت در زندگیت به چشم نیومدی و کسی هم مایل به دیدنت نبوده _درست یا غلط_ که حالا دچار حسادت میشی که چرا یه نفر داره سعی میکنه این کار رو بکنه هرجند از راهی اشتباه ....

amirho
سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 16:4
1
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

فقط میتوان گفت : بابک عزیز متاسفم باور کن بغض فشرده در گلویت ، بغض گلوی مارا هم فشرد ، بازی هایت را دیده ام از قدمگاه تا بی پولی همه همچون این نامه ات از دل و جان پرمایه بودند

متاسفم که حرمت ها اینگونه و ساده در هم شکسته میشود هرچند اولین بار نیست و آخرین بار هم نخواهد بود

فقط میتوان گفت متاسفم برای آن دیگران

و منتظر عذرخواهی رسمی آنان میمانیم.

و اما آن نازی و رضا یک مشت گاوگند چاله دهانی بیش نیستند و بقول آقای احسان ، این دو تو باغ نیستند و ....

نهايت
سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 16:33
-1
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

آقاي قادري خيلي مصلحت انديش و محافظه كاري كه همه نظراتو درج نمي كني....

اهانت خانم نازي بايدم تو نظرات بياد و حرفاي مثبت ديگران نه...

فقط تاسف براي امير قادري و محافظه كاري هاي ....


سه‌شنبه 13 اسفند 1387 - 22:10
0
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

تو بازیگر بزرگی هستی...بازیگری که مثل گلزار و خیلی های دیگه دنبال شهرت های الکی نیست...حرفتم حقه...اما یادت نره...تو دنیای ما هیچکی دلش برای زحمتای دیگران نمی سوزه ...

دريا
چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 8:0
0
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

امير قادري تمام نظرات را انعكاس داده چه مثبت چه منفي اما در اين ميان افرادي چون رضا و نازي زياده روي كرده و عقده هاي خود را سر بابك عزيز خالي كردند البته اينها بادمجون دور قاب چين داروغه‌زاده هستند و كاريش هم نميشه كرد و در چند روز قبل همه به حمايت از بابك حميديان برخاسته و از مواضع قانوني ايشان دفاع كرديم و خواهيم كرد من هم با كيومرث و يارانش هستم و از خريد بستهاي فرهنگي و محصولات اين موسسه خودداري خواهيم نمود.

shaghayegh
چهارشنبه 14 اسفند 1387 - 14:1
0
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

ba salam

babake aziz karhato hamishe mibinam va az khodavand barat arezoye salamat mikonam.

omidvaram roz be roz bishtar bederakhshi ke in haghe on rohe latifete.man talashhaye to ro az nazdik didam.ma dar yek goroh hodode 6 sale pish ba bachehaye daneshgahe azad kari ro tamrin mikardim.

delam nayomad ke barat chizi nanevisam va barat arezoye movafaghiyat nakonam.

فرانك
پنجشنبه 15 اسفند 1387 - 1:11
0
موافقم مخالفم
 
می‌خواستم نسخه‌ای از آن را برای پدر و مادرم بخرم، اما دیگر نمی‌توانم

حق داره. هر كس جاي بابك حميديان بود ناراحت مي شد.

رسانه هاي تصويري بايد از دل بابك حميديان در آورد.

اضافه کردن نظر جدید
:             
:        
:  





             

استفاده از مطالب و عكس هاي سايت سينماي ما فقط با ذكر منبع مجاز است | عكس هاي سایت سینمای ما داراي كد اختصاصي ديجيتالي است

كليه حقوق و امتيازات اين سايت متعلق به گروه مطبوعاتي سينماي ما و شركت پويشگران اطلاع رساني تهران ما  است.

مجموعه سايت هاي ما : سينماي ما ، موسيقي ما، تئاترما ، دانش ما، خانواده ما ، تهران ما ، مشهد ما

 سينماي ما : صفحه اصلي :: اخبار :: سينماي جهان :: نقد فيلم :: جشنواره فيلم فجر :: گالري عكس :: سينما در سايت هاي ديگر :: موسسه هاي سينمايي :: تبليغات :: ارتباط با ما
Powered by Tehranema Co. | Copyright 2005-2008, cinemaema.com
Page created in 2.03488397598 seconds.