کارگردان: ایرج قادری، نویسنده فیلمنامه: سعید مطلبی، مدیر فیلمبرداری: حسین ملکی، موسیقی: امیر توسلی، صدابردار: محمود سماکباشی، طراح چهرهپردازی: مهری شیرازی، بازیگران: ایرج قادری، افسانه بایگان، مهناز افشار، گوهر خیراندیش، محمدرضا شریفینیا، افسانه پاکرو، ثریا قاسمی، مهدی میامی، ابراهیم بحرالعلومی، پوراندخت مهیمن، تهیهکننده: مرتضی شایسته، محصول هدایت فیلم، 1385.
خلاصه داستان:
حمید پرتوی، دادستانی است که در یک پرونده به اشتباه حکم میکند، و محکوم در زندان خودش را میکشد. پرتوی عذاب وجدان میگیرد و کارش را کنار میگذارد. از سوی دیگر پرستو دختر آقای دادستان، با جوانی به اسم فرهاد دوست است و با هم به یک پارتی میروند. صاحبخانه میخواهد به پرستو تعرض کند که فرهاد متوجه میشود و به سمت او حمله میکند. بعد از مدتی متوجه میشوند صاحبخانه مرده است و دختر و پسر فرار میکنند که حمید متوجه میشود، وسط جاده جلوشان را میگیرد و از فرهاد میخواهد تا خودش را به پلیس معرفی کند. بعد وکالت فرهاد را به عهده میگیرد و رد دختری به اسم نگار را که با قاچاقچیان در ارتباط است، دنبال میکند. اما دختر قبل از این که برای شهادت در دادگاه حاضر شود، چاقو میخورد و میمیرد. حمید که ول کن نیست، دنبال اعترافات دختر را میگیرد و قاتلان اصلی را پیدا میکند. آنها که قاچاقچی هستند، حمید را تا سر حد مرگ کتک میزنند، اما پلیس سر میرسد و حمید پرتوی جان سالم به در میبرد.
کارنامه
ایرج قادری، فعالیت در سینما را از بیست سالگی و به عنوان بازیگر در فیلم چهار راه حوادث آغاز کرد. پس از مدتی تهیهکننده شد و در آغاز دهه سی عمر، کارگردانی را هم تجربه کرد. او یکی از موفقترین ستاره – کارگردانهای سینمای پیش از انقلاب بود و از معدود بازیگران مشهور آن سالها که کوشید حضورش بر پرده سینما را در سالهای پس از پیروزی انقلاب ادامه دهد. اما پس از بازی و کارگردانی دو سه فیلم، کارش به مشکل خورد و بعد از کارگردانی فیلم بسیار موفق تاراج ( که خودش در آن بازی نکرد )، تا ده سال فرصت کار کردن را از دست داد. با میخواهم زنده بمانم در آغاز دهه 1370، با موفقیت به عرصه کارگردانی برگشت و با نابخشوده و پنجه در خاک و طوطیا و... کارش را ادامه داد. این فیلمها وضعیت بینابینی داشتند. هیچ کدام یک شکست تجاری به حساب نمیآیند، اما موفقیت فیلمهایی مثل تاراج و میخواهم زنده بمانم را هم برایش تکرار نکردند. از آکواریوم ( 1384 ) به این طرف، او اجازه بازی در فیلمهایش را به دست آورده است.
حاشیه
1- وقتی چند روز پیش از موعد اکران، مجوز نمایش سنتوری لغو شد؛ محاکمه به عنوان تولیدی از هدایت فیلم ( که پخش سنتوری را در اختیار داشت ) خیلی سریع جایش را گرفت. همان گله همیشگی: فرصت کافی برای تبلیغات فیلم نداشتیم.
2- هواداران سنتوری از این که محاکمه جایگزین فیلم محبوبشان شده دلخور بودند. آنها حتی از طریق سایت « سینمای ما » اعلام کردند که فیلم را تحریم میکنند. ایرج قادری اما در مصاحبه با سایت، مخالفاناش را با گفتن این جمله آرام کرد: عزیزانم چرخ سینما باید بچرخد.
3- محاکمه پس از بیش از دو دهه، ایرج قادری را به عنوان نقش اول یک فیلم روی پرده سینما برد. او پیش از این و در فیلم دیگری از خودش، آکواریوم، چنین حضوری را در نقشی فرعی تجربه کرده بود.
4- نویسنده فیلمنامه محاکمه سعید مطلبی است. سینماگر قدیمی و همکار همیشگی ایرج قادری که در سالهای پیش از انقلاب، قادری در چند فیلم به کارگردانی مطلبی، بازی کرده بود.
5- قادری حالا در تدارک فیلم بعدیاش است. میخواهد در این فیلم هم نقش اول را خودش بازی کند؛ بگو ماشاءا...
واکنشها
دعوای فیلمساز قدیمی و منتقدها سر محاکمه ادامه پیدا کرد. قادری همچنان تاکید میکند که دارد فیلم خوب میسازد و این منتقدان هستند که نکتهاش را نمیگیرند. فروش فیلم هم در جدول فروش امسال، متوسط رو به بالا بود.
عوامل فیلم گفتهاند
ایرج قادری – بازیگر و کارگردان: « فیلم من یک فیلم جامعهپسند و مردمی است که از دل مردم میآید بنابراین لاجرم بر دل مینشیند. »
- « وقتی در سینمای ایران و برای این مردم فیلم میسازیم، باید فیلمفارسی بسازیم دیگر. نباید که فیلم ترکی و عربی بسازیم. »
- « آن دوستانی که فیلمهای خاص میسازند، برای مردم که نمیسازند... برای بخش خصوصی که فیلم نمیسازند. ضرر و زیان برایشان معنایی ندارد... من نه بودجه دولتی دارم و نه به جای خاصی وصل هستم. تهیه کننده خصوصی دارم و بنابراین طوری فیلم میسازم که ضرری – اعم از مادی و معنوی – متوجه تهیه کننده نشود و بنده هم بتوانم به حیات حرفهای خودم ادامه دهم. »
از من میشنوید
1- هر چه قدر موقع تماشای محاکمه زجر کشیده باشم ( که واقعا کشیدهام )، باز برایم احترام برانگیز و جالب است که مردی بعد از این همه سال، در هفتاد و سه سالگی و پس از پشت سر گذاشتن این همه فراز و نشیب در زندگی، باز این قدر عشق حضور و نمود بر پرده سینما داشته باشد. هنوز که هنوز است، نمایش فیلمی از ایرج قادری، جهت نگاه رهگذران را به سمت اعلانهای چسبیده بر دیوار، منحرف میکند. به خصوص حالا که بالاخره قادری توانسته بعد از بیست و پنج سال، یک بار دیگر در نقش اصلی فیلمی از خودش، روی پرده برود.
2- وظیفه داستان و دوربین فیلمبرداری در محاکمه همین است. این که چه قدر از چه زاویهای در چه پوزیشنی، ایرج قادری را در کادر نگه دارند و نشاناش دهند.
3- مشکل این جاست که فیلم را که میبینیم، باز متوجه میشویم ایرج قادری بهتر از خیلی از جوانهای امروز سینما، مثلا دکوپاژ و زاویه صورت بازیگرش را میشناسد. اگر جامعه ایران، شرایط متعادلی را طی میکرد، او حالا یک کهنهکار حرفه خودش بود، اما...
4- فیلمهای ایرج قادری دیگر فقط کهنه نیستند، خیلی کهنهاند. انگیزهها، باورها، نظام ارزشهای اخلاقی، سلیقه در همه چیز؛ از قیافه بازیگرها تا نوع راه رفتن و واکنش نشان دادنشان، خلاصه ذره ذره اجزای هر قاب فیلماش، زیادی کهنه میزنند. آزار دهنده شدهاند. تماشاگر نه تنها دست فیلمساز را میخواند، بلکه انگار این جهان و این سلیقه و چنین درک و فهمی از جهان را، فوت آب است. همین است که دیگر نمیشود فیلمی از ایرج قادری را کلیشه خواند، واژه درست، همان آزار دهنده است.
5- ما که داریم این حرف را میزنیم، نه از دکوپاژ خوب بدمان میآید، نه از داستان درست. خیلی از فیلمهای جشنوارهای قلابی که جایزه هم میگیرند و ایرج قادری در گفت و گوهایش از آنها مثال میآورد، خیلی آثار بدی هستند. کارگردانهایشان بلد نیستند حتی دو تا نما به هم بچسبانند. اما قلابی بودن آن فیلمها، باعث تحملپذیر شدن فیلمهای قادری نمیشود. این وسط فقط انگار دعوایی راه افتاده بین مدعیان سینمای گیشهای و سینمای هنری – فرهنگی، که ظاهرا هر دوشان، دو روی یک سکهاند. این وسط فقط سر تماشاگر بیکلاه مانده است.
6- جالب این جاست، این بار که محاکمه را دیدم، بیشتر از این که داستان و اجرا اذیتام کند، رفته بودم توی کوک جهان ارزشهای فیلم. دختر بد و مادر خوب. مرد با صفای قدیم و جوان لق لقوی امروز. نگاه مصمم و دشمن دروغگو. با اینها میشود فیلم خوب هم ساخت. ( مرد سیندرلایی ران هاوارد نمونهاش، که عناصر تکراری داستاناش، از محاکمه هم بیشتر است! ) اما این جا کفر آدم را درمیآورد. هر قدر زور میزنم که این حرفهای تکراری را در قالب تازهای بگویم، باز نمیتوانم. فیلم تکراری، حرف تکراری میآورد.
آدمهای موثر
معلوم است: ایرج خان قادری.