گفت و گو با رایدلی اسکات كارگردان فيلم «مشاور»
فضاي فيلمام بيرحمانه است
فيلمنامه فيلم «مشاور» رايدلي اسكات را كورمك مككارتي نوشته اما همكاري اين دو نفر نتوانست منتقدان و تماشاگران را چندان راضي كند...
سینمای ما-حسام حاجیپور: ریدلی اسکات کارگردان ٧٥ ساله انگلیسی، این روزها محصول بیست و نهمین تجربه کارگردانی اش را در سالن سینماهای جهان به نمایش گذاشته است. فیلمنامه «مشاور» را نویسنده رمانهای مطرح «جایی برای پیرمردها نیست» و «جاده»، کورمک مک کارتی نوشته که اين اولین تجربه فیلم نامه نویسی او برای یک فیلم سینمایی محسوب میشود. «مشاور» که در آن چهرههاي سرشناسی مثل مایکل فاسبندر، خاویر باردم، پنه لوپه کروز و کامرون دیاز حضور دارند، کارش را با تبلیغات و نمایش کم سر و صدا آغاز کرد اما ديدن فيلمي از رايدلي اسكات هميشه جذاب است.این گفتوگو را نشریه نیویورک تایمز با اسکات انجام داده است.
-فیلم جدید شما «مشاور» درباره وکیلی است با بازی مایکل فاسبندر که وارد يك معامله بزرگ مواد مخدر ميشود. فيلمتان داستان دلخراشی دارد.
بدون اینکه دلیلش را بدانید، احساس عمیق اضطراب تا میانههای فیلم با شما همراه میشود. زمانی که فیلمنامه را میخوانید احساس میکنید که با مجموعه حرکات چرخ دندهها در یک ساعت باهوش مواجه هستید. این چرخ دندهها با یکدیگر درگیر میشوند و بهترین واژهای که میتوانم بگویم اين است كه احساس ترس در شما به وجود ميآورد.
-فیلمنامه این فیلم را کورمک مک کارتی نوشته است. کسانی که با کارهای او آشنایی دارند ممکن است لحن بیرحمانه فیلم شگفتزدهشان کند.
«مشاور» فضای بیرحمانهای دارد. من فکر میکنم که مككارتي حقیقت را به نگارش درآورده چون زندگی همان فرم و قالبی را دارد که در فیلم به تصویر کشیده شده است. کورمک مک کارتی نویسنده نویسنده هاست. شما نوشته او را میخوانید و با خودتان فکر میکنید من هم میتوانم بنویسم و سپس مینشینید و سعی میکنید. و فقط سعی میکنید!
-به عنوان یک کارگردان، تا به حال احساس حسادت به یک رمان نویس، کسی که بدون دخالت کسی کارش را پیش میبرد، داشتهاید؟
نه، چون یک رمان نویس همان کاری را میکند که من هم انجام میدهم.
-سال ١٩٧٩ زمانی که قرار بود فیلم «بیگانه» ساخته شود، شما اولین گزینه برای کارگردانی این فیلم نبودید. چطور شد که هدایت این فیلم را برعهده گرفتید؟
من پنجمین گزینه برای کارگردانی فیلم بودم. فکر میکنم که پیش از من، فیلم را به باب آلتمن پیشنهاد داده بودند. کارهای باب آلتمن به خصوص «پارک گاسفورد» را خیلی دوست دارم، ولی با خودم فکر کردم که او مطمئنن علاقهای به ساخت «بیگانه» پیدا نمیکند. اما زمانی که فیلمنامه را خواندم نیمی از ذهنم بر کارگردانی هنری فیلم متمرکز شده بود: یکی از بزرگترین مسائلی که شما میتوانید یک هیولای درست و دقیق داشته باشید، چون در غیر این صورت هیولایتان تبدیل میشود به یک موجود پلاستیکی مصنوعی.
-چه شد که علاقهمند به انجام این پروژه شدید؟
من آماده بودم که «بیگانه» را بسازم، فقط آنها باید فیلم را به من پیشنهاد میدادند.
-و بالاخره برگزیده شدید؟
بله. و بعد: «به هالیوود خوش آمدی»!
-اخیرا استیون اسپیلبرگ گفته است که هالیوود بیش از اندازه به بلاک باسترها عادت گرفته است. شما درباره این مسئله چه نظری دارید؟
من هم با این نظر موافقم. سازندگان در مواجهه با این نوع فیلمها کم تجربه هستند. آنها یک فیلم کوچک میسازند و ناگهان فیلم بعدیشان را با بودجه ١۶٠ میلیون دلاری مقابل دوربین میبرند، در حالی که حتی نمیتوانند به راحتی با یک بازیگر صحبت کنند. شاید این حرفهای من مانند یک پیرمرد غرغرو به نظر بیاید، ولی حقیقت همین است. سیستم استودیویی نمیتواند ۵ یا ۶ شکست فاجعه بار را در یک سال تحمل کند.
-این روزها رابطهتان با تماشای فیلمها چطور است؟
زیاد خوب نیست. من مدتهاست که سینما نمیروم. ترجیح میدهم فیلمها را روی دیسک و صفحه نمایشگر بزرگ تماشا کنم. اگر کار با کیفیتی بود آن را میبینم ولی در غیر این صورت میتوانم تلویزیون را خاموش کنم. دوست دارم فیلمهای کم خرج را تماشا کنم تا کارهای افراد جدید سینما را دنبال کنم و استعدادهایی را که شکوفا میشوند، ببينم.
-فیلم جدید شما «مشاور» درباره وکیلی است با بازی مایکل فاسبندر که وارد يك معامله بزرگ مواد مخدر ميشود. فيلمتان داستان دلخراشی دارد.
بدون اینکه دلیلش را بدانید، احساس عمیق اضطراب تا میانههای فیلم با شما همراه میشود. زمانی که فیلمنامه را میخوانید احساس میکنید که با مجموعه حرکات چرخ دندهها در یک ساعت باهوش مواجه هستید. این چرخ دندهها با یکدیگر درگیر میشوند و بهترین واژهای که میتوانم بگویم اين است كه احساس ترس در شما به وجود ميآورد.
-فیلمنامه این فیلم را کورمک مک کارتی نوشته است. کسانی که با کارهای او آشنایی دارند ممکن است لحن بیرحمانه فیلم شگفتزدهشان کند.
«مشاور» فضای بیرحمانهای دارد. من فکر میکنم که مككارتي حقیقت را به نگارش درآورده چون زندگی همان فرم و قالبی را دارد که در فیلم به تصویر کشیده شده است. کورمک مک کارتی نویسنده نویسنده هاست. شما نوشته او را میخوانید و با خودتان فکر میکنید من هم میتوانم بنویسم و سپس مینشینید و سعی میکنید. و فقط سعی میکنید!
-به عنوان یک کارگردان، تا به حال احساس حسادت به یک رمان نویس، کسی که بدون دخالت کسی کارش را پیش میبرد، داشتهاید؟
نه، چون یک رمان نویس همان کاری را میکند که من هم انجام میدهم.
-سال ١٩٧٩ زمانی که قرار بود فیلم «بیگانه» ساخته شود، شما اولین گزینه برای کارگردانی این فیلم نبودید. چطور شد که هدایت این فیلم را برعهده گرفتید؟
من پنجمین گزینه برای کارگردانی فیلم بودم. فکر میکنم که پیش از من، فیلم را به باب آلتمن پیشنهاد داده بودند. کارهای باب آلتمن به خصوص «پارک گاسفورد» را خیلی دوست دارم، ولی با خودم فکر کردم که او مطمئنن علاقهای به ساخت «بیگانه» پیدا نمیکند. اما زمانی که فیلمنامه را خواندم نیمی از ذهنم بر کارگردانی هنری فیلم متمرکز شده بود: یکی از بزرگترین مسائلی که شما میتوانید یک هیولای درست و دقیق داشته باشید، چون در غیر این صورت هیولایتان تبدیل میشود به یک موجود پلاستیکی مصنوعی.
-چه شد که علاقهمند به انجام این پروژه شدید؟
من آماده بودم که «بیگانه» را بسازم، فقط آنها باید فیلم را به من پیشنهاد میدادند.
-و بالاخره برگزیده شدید؟
بله. و بعد: «به هالیوود خوش آمدی»!
-اخیرا استیون اسپیلبرگ گفته است که هالیوود بیش از اندازه به بلاک باسترها عادت گرفته است. شما درباره این مسئله چه نظری دارید؟
من هم با این نظر موافقم. سازندگان در مواجهه با این نوع فیلمها کم تجربه هستند. آنها یک فیلم کوچک میسازند و ناگهان فیلم بعدیشان را با بودجه ١۶٠ میلیون دلاری مقابل دوربین میبرند، در حالی که حتی نمیتوانند به راحتی با یک بازیگر صحبت کنند. شاید این حرفهای من مانند یک پیرمرد غرغرو به نظر بیاید، ولی حقیقت همین است. سیستم استودیویی نمیتواند ۵ یا ۶ شکست فاجعه بار را در یک سال تحمل کند.
-این روزها رابطهتان با تماشای فیلمها چطور است؟
زیاد خوب نیست. من مدتهاست که سینما نمیروم. ترجیح میدهم فیلمها را روی دیسک و صفحه نمایشگر بزرگ تماشا کنم. اگر کار با کیفیتی بود آن را میبینم ولی در غیر این صورت میتوانم تلویزیون را خاموش کنم. دوست دارم فیلمهای کم خرج را تماشا کنم تا کارهای افراد جدید سینما را دنبال کنم و استعدادهایی را که شکوفا میشوند، ببينم.