تبلیغات
تبلیغات
اخبــار فـوری
تبلیغات
تبلیغات
تبلیغات

بلا تار، از كارگردانان شاخص سينماست كه فيلم‌هاي روشنفكرانه مي‌سازد

بلا تار توسط يكي از سايت‌هاي مطرح سينمايي به عنوان يكي از 100 كارگردان برتر تاريخ سينما انتخاب شده است
قصه‌سراي سياهي‌ها
سينماي ما-پيام نوروزي: بلا تار خالق آثاري همانند «بيگانه»، «نفرين»، «مردي از لندن» و «تانگوي شيطان» است كه به لوكيشن‌هاي عبوس و خشن و فضاي سرد و صلب علاقه وافر دارد. «سوزان سونتاگ»، نويسنده سرشناس آمريكايي، او را ناجي سينماي نوين جهان مي‌داند. گفت‌وگو با بلا تار خيلي كم پيدا مي‌شود. اين مصاحبه جذاب با كارگردان سينماي روشنفكرانه اروپا را در سينماي ما بخوانيد...
برداشت هاي بلند و بدون كات، وقت كشي و ‌بي‌توجهي به مفهوم زمان، حذف چهره‌پردازي، حركت‌هاي تكراري دوربين و فيلمبرداري سياه و سفيد، ناخود‌اگاه نام «بلا تار» را در ذهن هر سينماگري تداعي مي‌كند. خالق آثاري همانند «بيگانه»، «نفرين»، «مردي از لندن» و «تانگوي شيطان» كه به لوكيشن‌هاي عبوس و خشن و فضاي سرد و صلب علاقه وافر دارد. «سوزان سونتاگ»، نويسنده سرشناس آمريكايي، او را ناجي سينماي نوين جهان مي‌داند. سبك ماتم‌زده او توانست هنر پسآ‌كمونيسم را در مجارستان متحول كند.
-به‌عنوان اولين پرسش، اينكه شروع فعاليت هنري شما با استوديو بلا بلاژ  بوده، درست است؟
تا حدي. آشنايي من با پديده سينما و تئاتر به دوران كودكي‌ام باز مي‌گردد. پدرم طراح صحنه بود و مادرم هميشه در تئاترها نقش سوفلور (متن‌رسان) پشت‌صحنه را بر عهده داشت. من تنها ده سال داشتم كه براي ايفاي نقش در يك نمايشنامه تلوزيوني به نام «مرگ ايوان ايليچ» اثر معروف تولستوي انتخاب شدم. در همان سال‌ها احساس كردم كه علاقه‌ام به به فيلم‌سازي بيشتر از بازيگري است. به همين جهت در دوران نوجواني به تدريج انرژي خود را صرف ساخت فيلم‌هاي آماتور نمودم. برخي از اين ساخته‌ها مورد توجه استوديو بلا بلاژ قرار گرفت و بدين ترتيب زمينه ساخت اولين فيلم حرفه‌اي من يعني آشيانه خانوادگي ايجاد شد. اين فيلم در سال 1977 و در طي تنها پنج روز فيلمبرداري و با بودجه‌اي ده‌هزار دلاري ساخته شد كه در نوع خود بسيار ناچيز بود. موفقيت اين فيلم در جشنواره مانهايم سبب شد تا نام من در مقياس ملي و جهاني مطرح شود.
- تمامي هنرپيشه‌هاي اين فيلم غير‌حرفه‌اي بودند. آنها را چگونه پيدا كرديد؟
در نظر من، بازيگران واقعي سينما فقرايي بودند كه زمستان‌هاي طاقت‌فرساي بوداپست زير پل مارگيت از سرما خشك مي‌شدند. من در اوايل دهه هفتاد كارگر يك كارخانه كشتي‌سازي بودم. آن روزهاي سخت و پر‌فشار موجب گرديد تا دغدغه‌ها و مشكلات طبقه پرولتاريا را به‌خوبي و از نزديك احساس كنم. از آنجاييكه كه در اين فيلم قصد داشتم تا روزمرگي و تلاش طبقه زحمت‌كش را براي كسب عادي‌ترين سطح رفاه نشان دهم، تصميم گرفتم تا از دوستان و همكاران خود در آن دوران استفاده كنم. آنها نيز بدون كوچكترين چشم‌داشت مالي پيشنهاد مرا با آغوش باز پذيرفتند. محتواي فيلم‌هايي كه در همان سال‌هاي سياه مي‌ديدم چيزي جز مشتي داستان‌هاي تقلبي و دروغ‌هاي ابلهانه نبود. در سينماي آن روز‌ها، هيچ رگه و اثري از رنج‌ موجود در جامعه وجود نداشت و از طبقه ضعيف جامعه تصويري در ميان نبود.
- پس چرا در ساخت فيلم مردمان پيش‌ساخته تصميم گرفتيد تا از بازيگران حرفه‌اي بهره ببريد؟
تجربيات حاصل از ساخت فيلم بيگانه و شرايط حاكم بر جامعه باعث شد تا به‌تدريج به يك كوچ اجباري از حقيقت‌نگاري تصويري به فيلم‌سازي كلاسيك بيانديشم. تا قبل از سال 1982، خط فكري من به سبك واقع‌گرايي اجتماعي تمايل داشت، اگرچه اغلب سياسيون از ساخته‌هاي من برداشت‌ سوسياليستي داشتند. استفاده از افراد غير‌حرفه‌اي، بداهه بودن فيلم‌نامه و فيلمبرداري روي دست مرا به يك مستندساز مبدل كرده بود. بنابراين، تغيير نگرش من به سوي متافيزيك، استفاده از استعاره‌هاي انتزاعي و به‌كار‌گيري هنر‌پيشه‌هاي ماهر امري كاملا طبيعي بود. رسالت هر كارگردان از ساخت فيلم، خلق يك تخيل جديد است و در اين ميان، هنر او آن است كه بتواند روابط و شرايط واقعي بشر را به تصوير بكشد. شايد بتوان مكبث را اثر ديگري در همين زمينه دانست.
- سال 1984 و فيلم «تقويم پاييز»، ايده‌ ساخت آن چه بود؟
تمامي فيلم در فضاي بسته يك آپارتمان فيلمبرداري شد، يك آپارتمان واقعي. پرداختن به چگونگي كنش ها، حركات و سلايق متفاوت انسان‌هايي كه در كنار يكديگر زيست مي‌كنند، نمايش اثر مخرب پول بر روابط انساني، به تصوير كشيدن مفاهيمي نظير خيانت و جنگ، همه آن چيزي بود كه مرا به ساخت اين اثر ترغيب كرد.
- و سرانجام «اسب تورين»، بسياري آن را شاهكار كارنامه شما مي‌دانند.
ايده ساخت آن به سال 1985 باز مي‌گردد. من كاملا اتفاقي متوجه شدم كه «لازلو كراژ ناهوركاي» با تلميحي به زندگي «ويلهلم نيچه» داستان جديدي نوشته‌ و در آن به مواجهه معروف نيچه با يك درشكهچي و اسبش در خياباني در تورين پرداخته است. درشكه‌چي اسب را آماج ضربات شلاق قرار داده تا او را وادار به حركت نمايد. نيچه با مشاهده اين صحنه دلخراش به اسب نزديك شده و سر و يال او را در آغوش گرفته و مي‌گريد. تا همين لحظه كنوني، همگان فقط در مورد سرنوشت نيچه بعد از اين واقعه سخن گفته‌اند و هرگز كسي به خود زحمت نداده تا در خصوص سرنوشت اسب ماجرا نيز پرسشي مطرح نمايد. اين دقيقا همان سؤالي بود كه من در طي 25 سال گذشته مرتبا از لازلو مي‌پرسيدم. هميشه با خود اينگونه مي‌انديشيدم كه ساخت يك فيلم  با الهام از اين روايت تاريخي مي تواند ذهن حداقل دو گروه از افراد را مجذوب خود نمايد: عشاق مكتب نيچه و طرفداران حقوق حيوانات. اين فيلم به شش روز متوالي از همزيستي آفريده‌هاي خداوند سرك مي‌كشد: پدر و دختر نماد انسان ، اسب سمبل حيوان، آب و باد و خاك و آتش هم به‌عنوان عناصر چهارگانه، اجزاي تشكيل‌دهنده كائنات در اين اثر هستند. به‌طور كلي،گذران عمر و تجربه‌اندوزي، غلبه بر يكنواختي زندگي، مقاومت در برابر نيروهاي محيطي، انتخاب بين خير و شر، پايبندي به ارزش‌ها و تحمل عذابي مسيح‌گونه براي زدايش گناهان از روح و جسم همگي چالش‌هايي هستند كه به حضور انسان در جهان وزن بخشيده و او را از ساير موجودات متمايز مي‌سازند. شايد دليل من براي استفاده از تنها سي‌ نما در طول دو ساعت و بيست و شش دقيقه فيلمبرداري تلقين كش‌دار بودن معناي زندگي بوده است. فرآيندي كه بي‌وقفه در گذر است و از تولد تا مرگ هيچ انقطاعي در بين پلان‌هاي آن ديده نمي‌شود.
منبع: سينماي ما
به روز شده در تاریخ: دوشنبه 30 دي 1392 ساعت 12:49:03

تمـــــــــاشــــاخــــانـه

جوایز کسب شده توسط سینمای ما
جوایز کسب شده توسط سینمای ما