گفتگوی نیما حسنینسب با حمید نعمتالله، سازنده فیلم عجیب و جذابِ «آرایش غلیظ» + يك تصوير اختصاصي از فضاي پشتصحنه
به مقادیری مسخرهبازی در فیلم نیاز داشتم/موقع ساخت مدام از کلمه «تماشا» استفاده میکردیم/ به همه توصیه میکردم از فالشبودن نترسند
سینمای ما- یادم هست روز اول به فیلمبردار گفتم رنگها را غلیظ و اصطلاحاًً جیغ میخواهم. به آهنگساز هم گفتم این فیلم به یک موسیقی دیوانه نیاز دارد. خلاصه که در همه بخشها ویژگی آشفتگی و غلو را حفظ کردیم. به همه توصیه میکردم که از فالش بودن کارشان نترسند...
شما سالهای زیادی با هادی مقدم دوست به عنوان زوج نویسنده کار کردید و انگار یک صندوقچه از قصه و شخصیت و فیلمنامه دارید که هر وقت موقعیت و فرصت تولید سریال، تله فیلم و فیلم سینمایی پیش میآید، دست میکنید توی این صندوقچه و ازش قصه و موقعیتهای تازه در میآورید. قصه و آدمهای آرایش غلیظ را از کجای این انبان بیرون کشیدید؟ طرحش تازه است یا قدیمی، یا ترکیبی از چند خط و موقعیت از پیش طراحی شده؟
دو سه سال پیش طرحی داشتیم که از آن برای آرایش غلیظ استفاده کردیم اما تنها چیزی که از آن طرح در فیلمنامه باقی ماند این بود که گروهی با یکدیگر همسفر میشوند. باقی فیلمنامه را قبل از اینکه فیلم کلید بخورد نوشتیم. در واقع هیچ قصه منسجمی از ابتدای کار وجود نداشت.
یعنی جای قصه، فقط موقعیتها را داشتید؟ این موقعیت مرکزی چه بود؟
ریشه ماجرا از اینجا شروع شد که من در جشنواره سال گذشته عضو هیات انتخاب بودم. فیلم دیدن بیوقفه و پشت سر هم باعث شد به این نتیجه برسم که چقدر فیلمها خسته کننده است...
یعنی از دل خلاءهایی که در آثار این سالهای سینمای ایران وجود داشت به قصه آرایش غلیظ رسیدید؟
بله. به هادی مقدم دوست گفتم میخواهم فیلمی بسازم که ریتم تند و جذابی داشته باشد. این جذابیت همان نکته اصلی بود که به طرح اولیه اضافه کردیم.
با توجه به اینکه میگویید آرایش غلیظ نتیجه آسیبشناسی تماشای تولیدات سال گذشته سینمای ایران بود، به نظرتان خلاء اصلی سینما چه بود؟
محتوا زدگی... فیلمها جذاب نبودند. البته جذابیت معیار خوب یا بد بودن فیلم نیست، ولی من کلا در تماشای فیلم آدم سختگیری هستم. در هیات انتخاب پارسال هم صندلیام را گذاشته بودم جلوی در که اگر خسته شدم از سالن بزنم بروم. دیدن روزی شش فیلم خسته کننده است و کسالت بار بودن تعداد زیادی از آنها هم خستهترم میکرد.
پس هدفتان از ساخت آرایش غلیظ کم کردن بار کسالت موجود در سینمای این سالها بود. استراتژیهای مختلفی برای کسالتبار نشدن فیلم وجود دارد. برای دور کردن آرایش غلیظ از این کسالت چه کردید؟
همه چیز را در نظر گرفتم؛ از شخصیتها تا قصه و بقیه عناصر فیلم مثل موسیقی، لوکیشن و چیزهای دیگر.
آرایش غلیط بر خلاف خیلی از فیلمهای امسال آپارتمانی نیست و تعدد لوکیشن دارد. حتی لوکیشنها از تهران به شهرستان و مناطق دیگر و کشور دیگر هم میرود. برای فاصله گرفتن از یکنواختی و کسالت، به نظر میرسد اول تعدد لوکیشن را در نظر گرفتید و بعد فیلمنامه را بر اساس آن نوشتید.
همینطور است. از همان اول قرار بود فیلمنامهای مثل «دور دنیا در هشتاد روز» بنویسیم، ولی وقتی فیلمنامه را نوشتیم، تازه افتاد مشکلها! همه چیز که به نوشتن فیلمنامه محدود نیست. وقتی به تولید رسیدیم تازه اصل کار شروع شد. یکی دیگر از مواردی که طرح فیلم را کامل کرد گفتوگو با یکی از اقوام بود. یکی از فامیلها را بعد از مدتها دیدم و تمام صحبتمان شد سرنوشت فامیلهای دیگری که از آنها بیخبر بودیم. یکی از ایران رفته بود، یکی پولدار شده بود و یکی معتاد و.... این سرنوشتهای مختلف و عجیب آدمها برایم جالب بود و خیلی در فیلمنامه کمکمان کرد.
به نظر میرسد کاراکترهای این فیلم میتواند ادامه کاراکتر فیلمهای قبلی شما باشد. مثلا انگار شخصیت مسعود در آرایش غلیظ تداوم کاراکتری است که حامد بهداد در بوتیک بازی میکرد؛ جنس بطالت و نوع رندیاش شبیه قبلی است که حالا سر حالتر و جاه طلبتر شده.
بله. البته اخیرا کاراکترهای خاکستری در سینما طرفدار پیدا کرده و ظاهرا نسبت به شخصیتهای مثبت و منفی گارد به وجود آمده. من کمی با این دیدگاه و این تعبیر مشکل دارم.
این مبحث بیشتر از آنکه اجرایی باشد، انتقادی است. یعنی از آن اصطلاحاتی است که در نوشتن نقد و یادداشت استفاده میشود!
همینطور است. هیچ ایرادی ندارد یک کاراکتر کاملا منفی یا کاملا مثبت باشد. به قول یک دکتر روانشناس آدمها خاکستری نیستند بلکه گورخریاند؛ آدمها با راههای سیاه و سفید. اتفاقا دوست داشتم که شخصیت مسعود در فیلم کاملاً منفی و بدمن باشد.
در سینمای کلاسیک هم قهرمان و ضد قهرمان اغلب کاملا سیاه و سفید هستند. در خیلی فیلمهای بزرگ هم شخصیتهای خاکستری وجود ندارد.
بله. حتی این نوع دیدگاه میتواند برای هنرجویان سینما گمراه کننده باشد. چون تصور میکنند حتما باید نقاط مثبت شخصیت منفی و یا نقاط منفی شخصیتهای مثبت را نشان بدهند.
در آرایش غلیظ یک بدمن کلاسیک وجود دارد؛ یک موجود منفعت طلب و بیرحم که حاضر است از هر کسی برای رسیدن به هدفش استفاده کند. واضح است که حواستان بوده که این بد من ابهت پیدا نکند، شاید بر خلاف حرف هیچکاک که معتقد است هرچه بدمن فیلم قویتر باشد، فیلم بهتری از آب در میآید. حتی یکی از موارد جذاب آرایش غلیظ بلاهت بدمن فیلم است. تصور شما از فضای منفی حاکم بر روابط جامعه به اندازه فیلم آرایش غلیظ کاریکاتوری است؟
اصولاً شر و بلاهت به نظرم کنار هم قرار میگیرند. هیچ وقت در حال و هوای ساخت فیلمِ کاملاً جدی نبودم و نیستم. همیشه به استفاده از مقادیری مسخره بازی در فیلم نیاز داشتم.
یادم است یک قصه هم به نام «الواتها» داشتید که وسط کار آنقدر حالتان بد شد که رفتید سراغ ساخت فیلم «بیپولی». کاراکتر مسعود در آرایش غلیظ انتقام گیری و خشونتهای عجیب و غریبی دارد که معلوم است آنها را با تماشای فیلم یاد گرفته و همانها را در قصه به صورت کاریکاتوری اجرا میکند. خشونتهای آرایش غلیظ را از موقعیتهای فیلمنامه الواتها گرفتید یا مستقل از آن است؟
از قصه الواتها خیلی کم در این فیلم استفاده شده. بخشهای خشونت آمیز فیلم به الواتها شبیه است، اما نمیخواستم آرایش غلیظ مثل آن فیلم جدی باشد. ترجیح دادم دوز فانتزی فیلم بیشتر بشود. این فیلم یک جورهایی تلخ و شیرین را با هم دارد.
همجواری تلخی و شیرینی از مشخصات فضا و لحن گروتسک است که رگههایش در فیلم مشهود است. در فضاها و جنس بازیها هم انگار عامدانه اغراق شده و کاریکاتوری از کار درآمده. موقع اجرا به این لحن رسیدید یا از ابتدا قرار بود به همین صورت ساخته شود؟
همان اول کار این لحن را انتخاب کردیم. میخواستیم فیلمی بسازیم که نه جدی باشد و نه کمدی.
آرایش غلیظ فیلم ژانر نیست و تلفیقی از الگوهای ژانری مختلف در فیلم به چشم میخورد.
دقیقا. اصلا این کلمه ژانر مایه دردسر است. وقتی برای فیلم ژانر انتخاب کنی مجبوری قواعد آن را هم رعایت کنی. همان کسانی که ژانرها را ابداع کردند در کارهایشان مدام مرزهایش را میشکنند، در حالی که فیلمسازان ما در ایران سفت و سخت پای قواعد قدیمی ژانر ایستادهاند. اصلا دلیلی ندارد که به ژانر وفادار ماند، چون ممکن است تبدیل به کلیشه شود.
به نظرم میآید که آرایش غلیظ بیشتر از آنکه قصه محور باشد موقعیت محور است، یعنی قصه را بر اساس موقعیتها نوشتید و جلو بردید.
به هر حال موقعیتهایی از قبل مشخص بود، به خصوص کاراکترها. مثلا شخصیت برقی از همان اول آدمی بود که بدنش برق داشت. در اینترنت سرچ کردیم، اما آدم با این مشخصات پیدا نکردیم. فقط یک نفر را پیدا کردیم که بدنش خاصیت آهنربایی داشت.
یعنی یک سری عناصر مستقل جذابیت را در کاراکترها ملاک قرار دادید و بعد آنها را در موقعیتهای و میزانسنها تعریف کردید؟
بله، در اصل اول کاراکترها را داشتیم بعد برای آنها قصه چیدیم.
انگار عامدانه موقعیتها را طوری چیدید که خط قصه بیاهمیت جلوه کند.
بله. با اینکه بعضی وقتها قصه در پیچهایی قرار میگیرد اما موضوع اصلی فیلم نیست.
برای کسی که تجربه زیادی در فیلمنامه نویسی دارد پیدا کردن چیزهای پیچیده برای گره گشایی و جور کردن منطق داستانی سخت نیست، اما انگار تعمداً این گرهها را با راحتترین روشها باز کردید. انگار میخواستید بگویید نقشههای کاراکترهای قصه هم همین قدر ابلهانه لو میروند.
دقیقا همینطور است. اگر قرار بود در فیلمنامه گرههای پیچیدهای بگذاریم، انرژی و تایم زیادی از فیلم گرفته میشد و هدف اصلی فیلم این نبود.
اگر این طور میشد ذهن بیننده به سمت حل کردن معما میرفت و باعث میشد از تماشا دور بماند. در واقع توجه به جایگاه فراموش شده «تماشا» را به طرح معما و پازل ساختن ترجیح دادید.
دقیقا همین است که گفتید؛ «تماشایی» شدن فیلم اصلیترین هدف و برنامه من بود. اتفاقا زمان ساخت هم از همین کلمه «تماشا» استفاده میکردیم. فقط امیدوارم گرههای ساده فیلم باعث نشود مخاطب فکر کند در ساخت آن ساده انگاری کردیم.
مرز باریکی بین ساده انگارانه ساخته شدن فیلم و ساده جلوه دادن عامدانه آن وجود دارد.
خصلت بلاهتِ فیلم نباید از دست میرفت.
یعنی این کاراکترها کاریکاتور و گنگسترهای ابله هستند.
این بلاهت باید به کل فیلم تعمیم داده میشد.
تماشایی شدن فیلم با ساختار فقیر تولید سینمای ایران منافات دارد. چطور این تناقض را حل کردید؟
یادم است روز اول کار به سعید سعدی گفتم فیلمبرداری در ۶۰ جلسه تمام میشود. از اول مشخص بود هزینه تولید فیلم بیشتر از معمول سینمای ما است. اصرار هم داشتیم فیلم متعلق به بخش خصوصی باشد. برای همین تهیه کننده کل هزینه را شخصا پرداخت کرد و ما هم فیلم را در ۴۲ جلسه تمام کردیم. خیلی چیزها را از کار حذف کردیم.
یعنی سعی کردید به یک تعادل بین جاه طلبی بصری و مقتضیات تولید در سینمای امروز برسید.
بله و این مساله خیلی عذاب آور است. مثلا مهمانسرای فیلم قرار بود دکور خاص تری داشته باشد ولی مجبور شدیم صحنه را با سادهترین شکل ممکن بچینیم. از طرفی برای اینکه زمان فیلمبرداری کمتر شود فشرده کار کردیم و فرصت نفس کشیدن نداشتیم. برای همین نگران بودیم که کیفیت فیلم به خاطر این مشکلات از دست نرود.
معمولا از مرحله تبدیل متن به تصویر خیلی چیزها از بین میرود و خروجی با آن چیزی که انتظار میرفت برابر نمیشود. آرایش غلیظ فیلم گرانی نیست، اما کار ارزانی هم به نظر نمیآید. بخشی از این موفقیت به تجربه و توانایی فیلمساز برمی گردد و بخشی از آن به حضور یک تیم خوب.
بچههای این فیلم خیلی هماهنگ و همدل بودند و سختیگیریها و مشکلاتی که برای دیر رسیدن یا کم بودن پول در بسیاری از فیلمها پیش میآید برای ما وجود نداشت.
آرایش غلیظ انتخاب بازیگر درستی دارد. حامد بهداد و حبیب رضایی به خوبی نقش دو دغل باز حقیر را بازی میکنند و بخشی از پتانسیل فیلم هستند. چطور توانستید کاریکاتوری بودن نقشها را در لحن و اجرا برای بازیگران تفهیم کنید و اندازهاش را نگه دارید؟
در طول فیلم برای توضیح جنس بازیها از کلمه «مسخره» استفاده میکردم و ازشان میخواستم مسخرهتر بازی کنند. تاکید میکردم که بازیها نباید رئال باشند. دیدگاهی مبنی بر بد بودن بازیهای اغراق شده وجود دارد، در حالی که در فیلمهای مختلف این لحن متفاوت است. در سریال وضعیت سفید هم بازیها نسبتا اغراق شده بود، ولی به فضای رئال کار لطمه نخورد.
حتی اسم فیلم هم به مفهوم کلی آن ارجاع میدهد. همه چیز در این فیلم غلیظ و غلو شده است.
یادم هست روز اول به فیلمبردار گفتم رنگها را غلیظ و اصطلاحاًً جیغ میخواهم. به آهنگساز هم گفتم این فیلم به یک موسیقی دیوانه نیاز دارد. خلاصه که در همه بخشها ویژگی آشفتگی و غلو را حفظ کردیم. به همه توصیه میکردم که از فالش بودن کارشان نترسند.
با توجه به انتخاب فضاهای عجیب و غریب و شرایط اجتماعی سیاسی که از سر گذراندیم، به نظر میآید ممکن است آرایش غلیظ در دام نمادپردازی گرفتار شود. یعنی عدهای نشانهشناسی کنند و از هر نکتهای یک برداشت عجیب و غریب و نمادین داشته باشند. در طول ساخت فیلم به این احتمالات فکر کرده بودید؟
نگرانیهایی داشتم، اما مسالهای نبود که بخواهد کار را تحت تاثیر قرار بدهد. هیچ کدام از کاراکترهای فیلم به هیچ شخص خاصی شبیه نیستند. فقط سعی کردیم کاراکترها با وجود اغرقی که در شخصیتپردازی دارند برای مخاطب جذاب باشند و بتوانند به آنها قابلیت همذات پنداری کنند.
به دست آورن مرزی که در آن کاراکترها در عین کاریکاتوری بودن از انسانست خارج نشوند سخت است. آریش غلیظ فانتزی محض نیست و فضای رئالی دارد. انگار شرایطی ایجاد شده که آدمهای معمولی با قرار گرفتن در موقعیتهای خاص کاریکاتوری به نظر میرسند.
فانتزی موجود در آرایش غلیظ شبیه فانتزیهای آکادمیک نیست. اصلا فیلمهای فانتزی مورد علاقه من نیستند.
به نظر میرسد شرایط جامعه امروز هم کاریکاتوری است و این مساله به فیلم کمک کرده. اگر در سالهای پیش ساخته میشد شاید اغراقهای آن مضر بود. ما در یک فانتزی و حتی گروتسک عمومی و دائمی زندگی میکنیم و برای همین هیچ جای فیلم غیر قابل باور و غیر رئال نیست!
همیشه فکر میکردم ساختن فیلم فانتزی که با معیارهای سینمای ایران جور دربیاید سخت است. نمیخواستم آرایش غلیظ آن قدر از واقعیت دور شود که فانتزی به نظر برسد.
پیش بینی میکنید که اکران موفقی داشته باشید؟ حدس زدن میزان استقبال تماشاگران از فیلم سخت است.
اتفاقا نگران عکس العمل مخاطب هستم. احساس مسئولیتی هم که در مقابل تهیه کننده میکنم این نگرانی را بیشتر میکند. امیدوارم پول فیلم در اکران عمومی برگردد و بازتاب عمومی و انتقادی خوبی هم داشته باشد. راستش بودن تو در این جور مواقع برای کارهای قبلی من مثل «بوتیک» خوش یمن بوده و همین باعث میشود که این مصاحبه با تو را هم به فال نیک بگیرم.
(هماهنگی و تنظیم گفتوگو: مهسا همتی)
دو سه سال پیش طرحی داشتیم که از آن برای آرایش غلیظ استفاده کردیم اما تنها چیزی که از آن طرح در فیلمنامه باقی ماند این بود که گروهی با یکدیگر همسفر میشوند. باقی فیلمنامه را قبل از اینکه فیلم کلید بخورد نوشتیم. در واقع هیچ قصه منسجمی از ابتدای کار وجود نداشت.
یعنی جای قصه، فقط موقعیتها را داشتید؟ این موقعیت مرکزی چه بود؟
ریشه ماجرا از اینجا شروع شد که من در جشنواره سال گذشته عضو هیات انتخاب بودم. فیلم دیدن بیوقفه و پشت سر هم باعث شد به این نتیجه برسم که چقدر فیلمها خسته کننده است...
یعنی از دل خلاءهایی که در آثار این سالهای سینمای ایران وجود داشت به قصه آرایش غلیظ رسیدید؟
بله. به هادی مقدم دوست گفتم میخواهم فیلمی بسازم که ریتم تند و جذابی داشته باشد. این جذابیت همان نکته اصلی بود که به طرح اولیه اضافه کردیم.
با توجه به اینکه میگویید آرایش غلیظ نتیجه آسیبشناسی تماشای تولیدات سال گذشته سینمای ایران بود، به نظرتان خلاء اصلی سینما چه بود؟
محتوا زدگی... فیلمها جذاب نبودند. البته جذابیت معیار خوب یا بد بودن فیلم نیست، ولی من کلا در تماشای فیلم آدم سختگیری هستم. در هیات انتخاب پارسال هم صندلیام را گذاشته بودم جلوی در که اگر خسته شدم از سالن بزنم بروم. دیدن روزی شش فیلم خسته کننده است و کسالت بار بودن تعداد زیادی از آنها هم خستهترم میکرد.
پس هدفتان از ساخت آرایش غلیظ کم کردن بار کسالت موجود در سینمای این سالها بود. استراتژیهای مختلفی برای کسالتبار نشدن فیلم وجود دارد. برای دور کردن آرایش غلیظ از این کسالت چه کردید؟
همه چیز را در نظر گرفتم؛ از شخصیتها تا قصه و بقیه عناصر فیلم مثل موسیقی، لوکیشن و چیزهای دیگر.
آرایش غلیط بر خلاف خیلی از فیلمهای امسال آپارتمانی نیست و تعدد لوکیشن دارد. حتی لوکیشنها از تهران به شهرستان و مناطق دیگر و کشور دیگر هم میرود. برای فاصله گرفتن از یکنواختی و کسالت، به نظر میرسد اول تعدد لوکیشن را در نظر گرفتید و بعد فیلمنامه را بر اساس آن نوشتید.
همینطور است. از همان اول قرار بود فیلمنامهای مثل «دور دنیا در هشتاد روز» بنویسیم، ولی وقتی فیلمنامه را نوشتیم، تازه افتاد مشکلها! همه چیز که به نوشتن فیلمنامه محدود نیست. وقتی به تولید رسیدیم تازه اصل کار شروع شد. یکی دیگر از مواردی که طرح فیلم را کامل کرد گفتوگو با یکی از اقوام بود. یکی از فامیلها را بعد از مدتها دیدم و تمام صحبتمان شد سرنوشت فامیلهای دیگری که از آنها بیخبر بودیم. یکی از ایران رفته بود، یکی پولدار شده بود و یکی معتاد و.... این سرنوشتهای مختلف و عجیب آدمها برایم جالب بود و خیلی در فیلمنامه کمکمان کرد.
به نظر میرسد کاراکترهای این فیلم میتواند ادامه کاراکتر فیلمهای قبلی شما باشد. مثلا انگار شخصیت مسعود در آرایش غلیظ تداوم کاراکتری است که حامد بهداد در بوتیک بازی میکرد؛ جنس بطالت و نوع رندیاش شبیه قبلی است که حالا سر حالتر و جاه طلبتر شده.
بله. البته اخیرا کاراکترهای خاکستری در سینما طرفدار پیدا کرده و ظاهرا نسبت به شخصیتهای مثبت و منفی گارد به وجود آمده. من کمی با این دیدگاه و این تعبیر مشکل دارم.
این مبحث بیشتر از آنکه اجرایی باشد، انتقادی است. یعنی از آن اصطلاحاتی است که در نوشتن نقد و یادداشت استفاده میشود!
همینطور است. هیچ ایرادی ندارد یک کاراکتر کاملا منفی یا کاملا مثبت باشد. به قول یک دکتر روانشناس آدمها خاکستری نیستند بلکه گورخریاند؛ آدمها با راههای سیاه و سفید. اتفاقا دوست داشتم که شخصیت مسعود در فیلم کاملاً منفی و بدمن باشد.
در سینمای کلاسیک هم قهرمان و ضد قهرمان اغلب کاملا سیاه و سفید هستند. در خیلی فیلمهای بزرگ هم شخصیتهای خاکستری وجود ندارد.
بله. حتی این نوع دیدگاه میتواند برای هنرجویان سینما گمراه کننده باشد. چون تصور میکنند حتما باید نقاط مثبت شخصیت منفی و یا نقاط منفی شخصیتهای مثبت را نشان بدهند.
در آرایش غلیظ یک بدمن کلاسیک وجود دارد؛ یک موجود منفعت طلب و بیرحم که حاضر است از هر کسی برای رسیدن به هدفش استفاده کند. واضح است که حواستان بوده که این بد من ابهت پیدا نکند، شاید بر خلاف حرف هیچکاک که معتقد است هرچه بدمن فیلم قویتر باشد، فیلم بهتری از آب در میآید. حتی یکی از موارد جذاب آرایش غلیظ بلاهت بدمن فیلم است. تصور شما از فضای منفی حاکم بر روابط جامعه به اندازه فیلم آرایش غلیظ کاریکاتوری است؟
اصولاً شر و بلاهت به نظرم کنار هم قرار میگیرند. هیچ وقت در حال و هوای ساخت فیلمِ کاملاً جدی نبودم و نیستم. همیشه به استفاده از مقادیری مسخره بازی در فیلم نیاز داشتم.
یادم است یک قصه هم به نام «الواتها» داشتید که وسط کار آنقدر حالتان بد شد که رفتید سراغ ساخت فیلم «بیپولی». کاراکتر مسعود در آرایش غلیظ انتقام گیری و خشونتهای عجیب و غریبی دارد که معلوم است آنها را با تماشای فیلم یاد گرفته و همانها را در قصه به صورت کاریکاتوری اجرا میکند. خشونتهای آرایش غلیظ را از موقعیتهای فیلمنامه الواتها گرفتید یا مستقل از آن است؟
از قصه الواتها خیلی کم در این فیلم استفاده شده. بخشهای خشونت آمیز فیلم به الواتها شبیه است، اما نمیخواستم آرایش غلیظ مثل آن فیلم جدی باشد. ترجیح دادم دوز فانتزی فیلم بیشتر بشود. این فیلم یک جورهایی تلخ و شیرین را با هم دارد.
همجواری تلخی و شیرینی از مشخصات فضا و لحن گروتسک است که رگههایش در فیلم مشهود است. در فضاها و جنس بازیها هم انگار عامدانه اغراق شده و کاریکاتوری از کار درآمده. موقع اجرا به این لحن رسیدید یا از ابتدا قرار بود به همین صورت ساخته شود؟
همان اول کار این لحن را انتخاب کردیم. میخواستیم فیلمی بسازیم که نه جدی باشد و نه کمدی.
آرایش غلیظ فیلم ژانر نیست و تلفیقی از الگوهای ژانری مختلف در فیلم به چشم میخورد.
دقیقا. اصلا این کلمه ژانر مایه دردسر است. وقتی برای فیلم ژانر انتخاب کنی مجبوری قواعد آن را هم رعایت کنی. همان کسانی که ژانرها را ابداع کردند در کارهایشان مدام مرزهایش را میشکنند، در حالی که فیلمسازان ما در ایران سفت و سخت پای قواعد قدیمی ژانر ایستادهاند. اصلا دلیلی ندارد که به ژانر وفادار ماند، چون ممکن است تبدیل به کلیشه شود.
به نظرم میآید که آرایش غلیظ بیشتر از آنکه قصه محور باشد موقعیت محور است، یعنی قصه را بر اساس موقعیتها نوشتید و جلو بردید.
به هر حال موقعیتهایی از قبل مشخص بود، به خصوص کاراکترها. مثلا شخصیت برقی از همان اول آدمی بود که بدنش برق داشت. در اینترنت سرچ کردیم، اما آدم با این مشخصات پیدا نکردیم. فقط یک نفر را پیدا کردیم که بدنش خاصیت آهنربایی داشت.
یعنی یک سری عناصر مستقل جذابیت را در کاراکترها ملاک قرار دادید و بعد آنها را در موقعیتهای و میزانسنها تعریف کردید؟
بله، در اصل اول کاراکترها را داشتیم بعد برای آنها قصه چیدیم.
انگار عامدانه موقعیتها را طوری چیدید که خط قصه بیاهمیت جلوه کند.
بله. با اینکه بعضی وقتها قصه در پیچهایی قرار میگیرد اما موضوع اصلی فیلم نیست.
برای کسی که تجربه زیادی در فیلمنامه نویسی دارد پیدا کردن چیزهای پیچیده برای گره گشایی و جور کردن منطق داستانی سخت نیست، اما انگار تعمداً این گرهها را با راحتترین روشها باز کردید. انگار میخواستید بگویید نقشههای کاراکترهای قصه هم همین قدر ابلهانه لو میروند.
دقیقا همینطور است. اگر قرار بود در فیلمنامه گرههای پیچیدهای بگذاریم، انرژی و تایم زیادی از فیلم گرفته میشد و هدف اصلی فیلم این نبود.
اگر این طور میشد ذهن بیننده به سمت حل کردن معما میرفت و باعث میشد از تماشا دور بماند. در واقع توجه به جایگاه فراموش شده «تماشا» را به طرح معما و پازل ساختن ترجیح دادید.
دقیقا همین است که گفتید؛ «تماشایی» شدن فیلم اصلیترین هدف و برنامه من بود. اتفاقا زمان ساخت هم از همین کلمه «تماشا» استفاده میکردیم. فقط امیدوارم گرههای ساده فیلم باعث نشود مخاطب فکر کند در ساخت آن ساده انگاری کردیم.
مرز باریکی بین ساده انگارانه ساخته شدن فیلم و ساده جلوه دادن عامدانه آن وجود دارد.
خصلت بلاهتِ فیلم نباید از دست میرفت.
یعنی این کاراکترها کاریکاتور و گنگسترهای ابله هستند.
این بلاهت باید به کل فیلم تعمیم داده میشد.
تماشایی شدن فیلم با ساختار فقیر تولید سینمای ایران منافات دارد. چطور این تناقض را حل کردید؟
یادم است روز اول کار به سعید سعدی گفتم فیلمبرداری در ۶۰ جلسه تمام میشود. از اول مشخص بود هزینه تولید فیلم بیشتر از معمول سینمای ما است. اصرار هم داشتیم فیلم متعلق به بخش خصوصی باشد. برای همین تهیه کننده کل هزینه را شخصا پرداخت کرد و ما هم فیلم را در ۴۲ جلسه تمام کردیم. خیلی چیزها را از کار حذف کردیم.
یعنی سعی کردید به یک تعادل بین جاه طلبی بصری و مقتضیات تولید در سینمای امروز برسید.
بله و این مساله خیلی عذاب آور است. مثلا مهمانسرای فیلم قرار بود دکور خاص تری داشته باشد ولی مجبور شدیم صحنه را با سادهترین شکل ممکن بچینیم. از طرفی برای اینکه زمان فیلمبرداری کمتر شود فشرده کار کردیم و فرصت نفس کشیدن نداشتیم. برای همین نگران بودیم که کیفیت فیلم به خاطر این مشکلات از دست نرود.
معمولا از مرحله تبدیل متن به تصویر خیلی چیزها از بین میرود و خروجی با آن چیزی که انتظار میرفت برابر نمیشود. آرایش غلیظ فیلم گرانی نیست، اما کار ارزانی هم به نظر نمیآید. بخشی از این موفقیت به تجربه و توانایی فیلمساز برمی گردد و بخشی از آن به حضور یک تیم خوب.
بچههای این فیلم خیلی هماهنگ و همدل بودند و سختیگیریها و مشکلاتی که برای دیر رسیدن یا کم بودن پول در بسیاری از فیلمها پیش میآید برای ما وجود نداشت.
آرایش غلیظ انتخاب بازیگر درستی دارد. حامد بهداد و حبیب رضایی به خوبی نقش دو دغل باز حقیر را بازی میکنند و بخشی از پتانسیل فیلم هستند. چطور توانستید کاریکاتوری بودن نقشها را در لحن و اجرا برای بازیگران تفهیم کنید و اندازهاش را نگه دارید؟
در طول فیلم برای توضیح جنس بازیها از کلمه «مسخره» استفاده میکردم و ازشان میخواستم مسخرهتر بازی کنند. تاکید میکردم که بازیها نباید رئال باشند. دیدگاهی مبنی بر بد بودن بازیهای اغراق شده وجود دارد، در حالی که در فیلمهای مختلف این لحن متفاوت است. در سریال وضعیت سفید هم بازیها نسبتا اغراق شده بود، ولی به فضای رئال کار لطمه نخورد.
حتی اسم فیلم هم به مفهوم کلی آن ارجاع میدهد. همه چیز در این فیلم غلیظ و غلو شده است.
یادم هست روز اول به فیلمبردار گفتم رنگها را غلیظ و اصطلاحاًً جیغ میخواهم. به آهنگساز هم گفتم این فیلم به یک موسیقی دیوانه نیاز دارد. خلاصه که در همه بخشها ویژگی آشفتگی و غلو را حفظ کردیم. به همه توصیه میکردم که از فالش بودن کارشان نترسند.
با توجه به انتخاب فضاهای عجیب و غریب و شرایط اجتماعی سیاسی که از سر گذراندیم، به نظر میآید ممکن است آرایش غلیظ در دام نمادپردازی گرفتار شود. یعنی عدهای نشانهشناسی کنند و از هر نکتهای یک برداشت عجیب و غریب و نمادین داشته باشند. در طول ساخت فیلم به این احتمالات فکر کرده بودید؟
نگرانیهایی داشتم، اما مسالهای نبود که بخواهد کار را تحت تاثیر قرار بدهد. هیچ کدام از کاراکترهای فیلم به هیچ شخص خاصی شبیه نیستند. فقط سعی کردیم کاراکترها با وجود اغرقی که در شخصیتپردازی دارند برای مخاطب جذاب باشند و بتوانند به آنها قابلیت همذات پنداری کنند.
به دست آورن مرزی که در آن کاراکترها در عین کاریکاتوری بودن از انسانست خارج نشوند سخت است. آریش غلیظ فانتزی محض نیست و فضای رئالی دارد. انگار شرایطی ایجاد شده که آدمهای معمولی با قرار گرفتن در موقعیتهای خاص کاریکاتوری به نظر میرسند.
فانتزی موجود در آرایش غلیظ شبیه فانتزیهای آکادمیک نیست. اصلا فیلمهای فانتزی مورد علاقه من نیستند.
به نظر میرسد شرایط جامعه امروز هم کاریکاتوری است و این مساله به فیلم کمک کرده. اگر در سالهای پیش ساخته میشد شاید اغراقهای آن مضر بود. ما در یک فانتزی و حتی گروتسک عمومی و دائمی زندگی میکنیم و برای همین هیچ جای فیلم غیر قابل باور و غیر رئال نیست!
همیشه فکر میکردم ساختن فیلم فانتزی که با معیارهای سینمای ایران جور دربیاید سخت است. نمیخواستم آرایش غلیظ آن قدر از واقعیت دور شود که فانتزی به نظر برسد.
پیش بینی میکنید که اکران موفقی داشته باشید؟ حدس زدن میزان استقبال تماشاگران از فیلم سخت است.
اتفاقا نگران عکس العمل مخاطب هستم. احساس مسئولیتی هم که در مقابل تهیه کننده میکنم این نگرانی را بیشتر میکند. امیدوارم پول فیلم در اکران عمومی برگردد و بازتاب عمومی و انتقادی خوبی هم داشته باشد. راستش بودن تو در این جور مواقع برای کارهای قبلی من مثل «بوتیک» خوش یمن بوده و همین باعث میشود که این مصاحبه با تو را هم به فال نیک بگیرم.
(هماهنگی و تنظیم گفتوگو: مهسا همتی)