دانلود

متن كامل گفت‌وگوي ماهنامه 24 با نیما حسنی‌نسب درباره‌ی آسيب‌شناسي نقدنویسی و وضعيت امروز رسانه‌هاي مجازي و ... : منتقد حرفه‌ای فقط در قوطی همکارهای عطارِ ما پیدا می‌شود/ اشتباه‌گرفتن صفحه‌های ماهنامه فیلم با استاتوس فیس بوک همان‌قدر معضل است که عوضی‌گرفتن فضای وبلاگ با فصلنامه ارغنون /دوستان دبلیودبلیوزده دستشان به گوشت نمی‌رسد از بوي نامطبوعش مي‌‌گويند :: سينمای ما ::

   


News
  • مهناز افشار به شايعه‌ها پاسخ داد: منِ مهناز افشار‌ِ كافر را به حال خود رها كنيد!
    مادر من به خواست خود و هزينه شخصي به دعوت ميزبان اصلى كعبه به سفر حج دعوت شد/ چرا براى تسويه‌حساب‌هاي‌تان با من وارد زندگى خانواده من مي‌شويد؟
  •  
  • داستان كامل و مجموعه عكس‌هايي از فيلم جنجالي «آرگو»
    سازمان سيا براي فراري‌دادن شش نفر از اعضای سفارت آمريكا به كمك هاليوود نقشه‌ مي‌كشد
  •  
  • حضور پررنگ بزرگان سينماي جهان در تلویزیون
    دیوید فینچر و استيون اسپيلبرگ با شبکه تلویزیونی مشهور‌ H.B.O قرارداد بستند
  •  
  • شکایت از سريال منتخب بينندگان تلويزيون در دادسرای فرهنگ و رسانه
    نویسندگان فیلم‌نامه «شوق پرواز» به سرقت ادبی متهم شدند/ فرهاد توحيدي مي‌گويد هیچ آشنایی قبلی با نویسنده شاكي ندارد
  •  
  • در بخش‌های «سینمای جهان» و «پیشرفت غیرمنتظره»
    عباس کیارستمی و علی مصفا نمايندگان سينماي ايران در موسسه فیلم آمریکا شدند
  •  
  • این عکس‌های خاطره انگیز را در "سينماي ما" از دست ندهيد
    پشت‌صحنه «بربادرفته» و «اي‌ تي»، گواهینامه رابرت دنیرو در «راننده تاکسی»، پوسترهای مدرن شاهكارهاي استاد دلهره و چند عكس ديگر
  •  
  • متن كامل گفت‌وگوي ماهنامه 24 با نیما حسنی‌نسب درباره‌ی آسيب‌شناسي نقدنویسی و وضعيت امروز رسانه‌هاي مجازي و ...
    منتقد حرفه‌ای فقط در قوطی همکارهای عطارِ ما پیدا می‌شود/ اشتباه‌گرفتن صفحه‌های ماهنامه فیلم با استاتوس فیس بوک همان‌قدر معضل است که عوضی‌گرفتن فضای وبلاگ با فصلنامه ارغنون /دوستان دبلیودبلیوزده دستشان به گوشت نمی‌رسد از بوي نامطبوعش مي‌‌گويند
  •  
  • نامه پيمان قاسم‌خاني در مراسم تقدير از مدير سابق شبكه سه: از تیم تحقیقاتی زمین به وحشت کهکشان، زورگ
    زمانی که مدیری کارش را بلد است و موفق است و اوضاع سازمانش روبه‌راه است، همان زمانی است که وی باید از آن‌جا برود که من هنوز حکمت این کار را ندیده‌ام، ولی حتما کار خوبی است و اگر بد بود نمی‌کردند... تماس فرت!
  •  
  • پرونده تنها روزنامه سينمايي كشور در شعبه 78 دادگاه کیفری
    «باني فيلم» محاكمه مي‌شود
  •  
  • ناگفته‌هاي صريح مسعود كرامتي از دلايل كناره‌گيري و تغيير گروه سازنده سريال «ميلياردر»: تصويري از شرايط حرفه‌اي اين روزها
    همه چیز در این سریال زشت و توطئه‌گرانه و آزاردهنده بود/ روز اول تهيه‌كننده همراه کارمندش که همیشه به‌عنوان بادی‌گارد با اوست یکی از بازیگران سریال را اخراج کرد و گفت از دفتر من برو بیرون!
  •  
  • تندترين انتقادها، گلايه‌ها و كنايه‌ها به مديريت تلويزيون از زبان مدير سابق شبكه سه سيما: با یک نوکر هم این طور رفتار نمی‌کنند!
    آقای ضرغامی شما دو سال است که تلویزیون را‌‌ رها کرده‌اید/مدیری نبودم که توسری‌خور باشد و خوب نوکری کند/ از مديران امتحان هنر كه نه، لااقل امتحان عقل بگيريد!
  •  
  • حرف‌هاي بهروز افخمي، كمال تبريزي، فريدون جيراني، مهران مديري، پيمان قاسم‌خاني و عادل فردوسي‌پور در مراسم تقدير خودجوش از مدير بركنار شده شبكه سه
    شما مدتی استراحت کنید، با خانواده سفر بروید، تا ظهر بخوابید، تلویزیون نگاه كنيد و کلاً ببینید چه خبر است
  •  
  • تازه‌ترین اقدام‌ سازندگان شش فيلم تحريمي حوزه هنري
    تحريم اكران حوزه هنري به جمله تبليغاتي آثار سينماي ايران تبديل شد
  •  
  • كارگردان سينما تهيه‌كننده سريال تاريخي شد
    آيدا پناهنده زندگی پروین اعتصامی را به تهیه‌کنندگی رسول صدرعاملی مي‌سازد
  •  
  • جدیدترین عکس های کرستن دانست و ویگو مورتنسن در فیلم حسین امینی
    فیلم برداری دوچهره از ژانویه با نقش آفرینی ویگو مورتنسن و کرستن دانست در یونان ادامه دارد
  •  
  • جواد شمقدري شكل‌گيري بحث مضمون "خيانت" در فيلم‌هاي اين روزها و دلايل سياسي پشت اين انتقادها را ريشه‌يابي كرد
    اگر مضمون خیانت بد است، چرا «هملت» و «اتللو» اين‌قدر مورد توجه است؟/ملتهب‌كردن فضا و ايجاد نگراني با تيتر "خيانت"، از انصاف و انسانیت به‌دور است
  •  
  • خبر خوش براي تلويزيون بي‌كيفيت اين روزها
    مهران مديري با سريال تازه به رسانه قبلي برمي‌گردد/ سريال تازه كمدي نخواهد بود
  •  
  • انتقاد شديد سايت اصول‌گرا از اعزام بازيگران زن جوان سينما و تلويزيون به مراسم حج تمتع: برخی از آن‌ها ممنوع‌التصویر هستند!
    كدام بازيگران ديشب عازم مكه شدند؟/ مادر مهناز افشار به‌جاي او به سفر حج رفت
  •  
  • نيكي كريمي کارگردان و تهیه‌کننده و نویسنده‌ فیلمنامه‌‌اي درباره زندگي مهاجران ايراني در دبي
    دوستان ایرانی خیلی زیادی دارم که این فیلم داستان آن‌ها را روایت خواهد كرد
  •  
  • ابدیت، تخیل و اعتماد در انتشارات ستاره هاليوود
    جاني دپ كتاب‌هاي محبوب خود را منتشر مي‌كند
  •  
     
     
     


     



       





    سينماي ما- ماهنامه سينمايي 24 همشهري در شماره گذشته علاوه بر بخش دوم پرونده موضوعي «آسيب‌شناسي نقد فيلم در ايران»، در قسمت گفت‌وگو با منتقد سراغ نيما حسني‌نسب رفت و با او درباره شرايط نقد نويسي در ايران و وضعيت رسانه‌هاي مجازي حوزه سينما گفت‌وگو كرد. بخش‌هايی از اين گفت‌وگو در شماره‌ی مهر ۲۴ به دليل كمبود جا حذف شده بود كه در سايت ماهنامه منتشر شد. متن كامل اين گفت‌وگو را این‌جا بخوانید:


    تصور فعلیتان از نقدنویسی نسبت به چند سال قبل که تازه دست به قلم شده بودید چه فرقی کرده؟ هنوز هم اشتیاق سال‌های اولیه را دارید؟ 

    نیما حسنی‌نسب: «چند» عددی‌ست بین ۳ تا ۹، پس من «چند سال قبل» دست به قلم‌ نشدم و با همه‌ی طنین تلخ آغاز میان‌سالی، سال دیگر درست ۲۰ سال می‌شود که مرتکب نقدنویسی می‌شوم؛ سال ۱۳۷۲ با انتشار دو نقد همزمان بر تبعیدی‌ها (جهانگیر جهانگیری) و کودکی ایوان (آندری تارکوفسکی)! این هم یک اعتراف تاریخی برای آن‌ها که هنوز بهم می‌گویند «نویسنده‌ی جوان». اما این‌که تصورم از آن روز‌ها تا امروز فرقی کرده یا نه، جواب دقیقی ندارد. راستش‌‌ همان روز‌ها هم شاید به دلیل افسردگی مزمن و بی‌اهمیتی ابدی ازلی‌ام نسبت به هر چیزی در جهانِ خلقت، اشتیاق عجیبی نداشتم و حتی اولین شماره‌ی روزنامه‌ یا مجله‌ای را که مطالبم درش منتشر شد نخریدم یا به این و آن نشان ندادم.

    البته قطعاً نه به دلیل بی‌اهمیتی موضوع یا کمبود عشق و علاقه و توجه، بلکه به‌خاطر روحیه‌ای که هیچ وقت بلد نبود شور و شوقش را بروز بدهم یا از چیزی تعجب کند و ذوق‌زده باشد. به قول دوستی، حتی باران فیل و کرگدن وسط اتوبان همت هم نمی‌تواند حالم را چندان تغییر‌ بدهد یا متعجبم کند. پس جواب سوال اولتان این است ‌که خیر، تصورم فرقی نکرده و جواب سوال دومتان این است که بله، هنوز هم اشتیاق سال‌های اولیه را ندارم! 

     هنگام نوشتن نقد بیشتر چه مخاطبی را در ذهنتان تصور می‌کنید؟ جوانان عشق فیلم، ‌ همکاران منتقد یا فیلم‌سازان؟ 

    حسنی‌نسب: موقع نوشتن مخاطب مشخصی در ذهنم برجسته نیست. قطعاً جوانان عشق‌فیلم را سوا نمی‌کنم و میانسال‌ها و پیران را هم به عنوان مخاطب بالقوه محترم می‌دانم. در این سال‌های اخیر جز معدودی از دوستان منتقد، بقیه حتی پی‌گیر کارهای همکاران‌ هم نیستند یا هستند و رو نمی‌کنند که ریا نشود. گپ و گفت‌های بعد از انتشار مطالب با رفقای همکار یکی از انگیزه‌ها و جذابیت‌های نوشتن بود که الان خیلی کم‌رنگ شده و بحمدالله این‌ یکی هم دارد به‌کلی از بین می‌رود. در مورد اهالی سینما هم فقط به آن‌هایی می‌شود فکر کرد که مطلب اشاره‌ی مستقیمی به‌شان کرده یا اصلا در مورد آن‌ها و کارشان است. اگر زبانم لال قصد چزاندن‌ کسی را داشته‌ام، قطعاً در تمام طول نوشتن تصویر تمام‌قدش در حال چزیدن پیش چشمم بوده است.

    اگر طرف مقابل را ب‌شناسی و رفتار‌ها و تکیه‌کلام‌هایش را بدانی، تجسم رفتار و گفتارش موقع خواندن مطلب لذت مبسوطی‌ست که البته به لطف خدا در مورد من و نوشته‌هایم تا به‌حال اتفاق نیفتاده است! شاید بشود گفت که اولین و واضح‌ترین مخاطبی که در نظر دارم، سردبیر مجله‌ای‌ست که برایش می‌نویسم، چون مطمئنم که آن را می‌خواند و مثلاً از شما چه پنهان، بخشی از نوشته‌هایم را بیشتر با تصور واکنش هوشنگ گلمکانی نوشته‌ام تا مخاطب بی‌شکلی که نمی‌دانم کیست و چیست. 

     برخلاف بعضی از همکارانتان عطای نوشتن در رسانه‌های مکتوب را به نوشتن در فضای مجازی نبخشیده‌اید. چاپ‌شدن مطالبتان بار نوستالژیک دارد یا معتقدید نقد را باید روی کاغذ خواند؟ 

    حسنی‌نسب: نقد خوب را روی هر چیزی می‌شود خواند؛ از پاپیروس و کتیبه‌های سنگی تا کاغذ کاهی و گلاسه، چه روی مانیتور به‌صورت فایل وردی‌ یا پی‌دی‌اف. من یکی حاضرم هر نوشته‌ای از کامبیز کاهه را با هر کدام از این فرمت‌ها‌ بخوانم و لذت ببرم. این‌که می‌گویید چرا عطا‌خان را به لقاجان نبخشیدم، پرسش جالبی‌ست. نمی‌دانم چرا به نظرتان آمده که باید این را به آن (یا برعکس) بخشید؟ شاید به دلیل این‌که بعضی همکاران بخشیده‌اند؟ اگر این است، باید بگویم قضیه بی‌چادری بی‌بی است نه این‌که اینترنت جهانی‌ست این‌چنینی و محیطی‌ست آن‌چنانی و حلوای تن‌تنانی تا نخوری ندانی. نه برادر، بعضی دوستان دبلیودبلیوزده دستشان به گوشت (این روز‌ها مرغ) نمی‌رسد، از بوی نامطبوعش می‌گویند. ‌ استغفرالله ربی و اتوب علیه؛ چرا آدم را ناچار می‌کنید غیبت مردم را بکند!

    به تجربه‌ی من لااقل در ایران امروز خواننده‌ی نشریات و کاربر‌ فضاهای مجازی طیف یکسانی نیستند. درصد کمی از آن‌ها مشترکند، ولی بقیه را می‌شود تفکیک کرد و یک منتقد و روزنامه‌نگار حرفه‌ای و حواس‌جمع و فاقد توهم می‌داند که باید در هر دو فضا حضور داشته باشد و برای هرکدام هم تعریف و مخاطب‌شناسی کند. در غیر این‌صورت دچار آفتی می‌شویم که الان یقه‌مان را گرفته؛ آفت وبلاگ‌نویسی در مجلات تخصصی‌ یا مقاله‌های تئوریک در فضای وبلاگ. اشتباه‌گرفتن صفحه‌های ماهنامه فیلم با استاتوس فیس بوک همان‌قدر معضل است که عوضی‌گرفتن فضای وبلاگ با فصلنامه ارغنون! 

     برای موفقیت در فضای اینترنت و تاثیرگذاری در فضای مجازی از چه تمهیدی بهره برده‌اید؟ 

    حسنی‌نسب: موفقیت سایت سینمای ما مثل هر توفیق دیگری ترکیب پیچیده‌ای‌ست از کلی موضوع حساب‌شده با یک عالم موضوع بی‌حساب کتاب. این‌ست که خودم هم هنوز کامل و دقیق نمی‌دانم چرا سایت سینمای ما کارش گرفت و چرا بعضی‌های دیگر نگرفت یا نمی‌گیرد یا به‌زور می‌خواهند بگویند گرفته؟ از دلایلی که می‌دانم، یکی تداوم و استمرار است، یکی شناخته‌بودن متولی سایت، یکی انرژی و عشقی که بعضی دوستان‌ مثل مهدی عزیزی و امیر قادری هر کدام در مقطعی در کنار من پای این رسانه ریختند و افسوس که تداوم نداشت، یکی هم شناخت درست رسانه/محصول و مخاطب/مشتری که هر کدام چند ساعت توضیح می‌خواهد. در ادامه‌ی بحث سوال قبلی، برخلاف بعضی دوستان هنوز آن‌قدر مشاعرم کار می‌کند که بدانم مخاطبان رسانه‌های کاغذی با کاربران فضای مجازی توفیر دارند.

    دوستان هول نکنند، چون خبر دارم که سایت‌های جدی و تحلیلی در جهان هستند که ترکیب ثقیلی از هنر و فلسفه عرضه می‌کنند، می‌دانم نشریات وزین دنیا آرشیو مطالبشان را به اینترنت می‌سپارند و دیده‌ام که آدم‌حسابی‌های حوزه‌های مختلف مقاله‌هاشان را در وبلاگ و سایت‌ اختصاصی منتشر می‌کنند. منتها سوالم این‌ست که این به بنده و شما چه ربطی دارد؟ اجازه بدهید نکته‌ای را درگوشی خدمتتان افشا کنم: تا اطلاع ثانوی، در کمال شعف یا تاسف، بیشتر کاربران فضای مجازی ما را نوجوانان و جوانان پر شور و شر و اغلب غیرجدی، علاقمندان مد و مارک و فشن، عاشق خاله‌زنکی و حاشیه و شایعه، دل‌زده از هر چیز جدی و مهم، متنفر از هر نوع پند و اندرز، عاشق گلزار و بریتنی اسپیرز و پی‌گیر ازدواج جولی / پیت یا طلاق جانی دپ و الخ تشکیل می‌دهد. این را تجربه‌ی هشت‌ سال مدیریت و سردبیری سایت سینمای ما و مراوده‌ی روزانه با هزار‌ها کاربر اینترنتی می‌گوید. 

    این آمارهای قابل اثبات البته مختص سایت‌ها و رسانه‌های مجازی فراگیر است و در فضای برخی وبلاگ‌های جدی، ماجرا به‌کلی برعکس است. بخشی از فضای وبلاگ‌نویسی و وبلاگ‌خوانی فارسی‌زبان در اختیار کسانی‌ست که به هر دلیلی خرجشان را از رسانه‌های مکتوب جدا کرده‌اند و در فضایی آرام و بدون آقابالاسر و خرج و بَرج دارند حرف‌شان را می‌زنند و با مخاطب ارتباط می‌گیرند. این‌ها عموماً جدی‌ترین و کشاف‌ترین چیز‌ها را در وبلاگ منتشر می‌کنند و مخاطبان هم به اعتبار کامنت‌هایی که می‌گذارند گاهی به اندازه‌ی بلاگر‌ها جدی هستند. خوشبختانه یا متاسفانه، این عده عموماً به دلایل مختلف منتقد و معترض و دشمن هر چه مجله و نویسنده و سایت پرمخاطبند و این‌که بعضی‌ها این گروه را هم جزو کاربران بالقوه‌ی سایت‌شان حساب ‌کنند، مرغ پخته را هم به خنده می‌اندازد.

     شما را علاوه بر منتقد به عنوان یک گفت‌وگو‌کننده می‌شناسند. گفت‌وگو با فیلمسازان و بازیگران شما را در نقد‌نویسی محتاط کرده یا واقع‌بین؟ 

    حسنی‌نسب: هر چه فکر می‌کنم ارتباط چندانی بین گفت‌وگو کردن با سینماگر‌ها و احتیاط و واقع‌بینی پیدا نمی‌کنم و نمی‌دانم به نظرتان نوشته‌هایم محتاطانه است یا واقع‌بینانه یا هر دو که این را می‌پرسید. مگر این‌که فرض را بر این بگذارم که دارید خیلی ملیح و همچین ملو، متلک بار ما می‌کنید که یعنی بله دیگر، مصاحبه‌ای و بعدش لابد رفاقتی و بروبیایی و آره و این‌ها و حالا رفیقمان است باید بهش حال بدهیم و چشممان را روی ایراداتش درویش کنیم و الخ. اگر منظورتان این است که خدا جوابتان را بدهد که این‌جور آدم را می‌چزانید. قبول که گاهی به دلایلی در نوشتن احتیاط‌هایی دارم و مواقعی هم شده که واقع‌بینانه با موضوعی برخورد کرده‌ام (!) اما دلیلش هر چه بوده، گفت‌وگو با سینماگر‌ها نبوده (و کور شوم اگر دروغ بگویم). ضمن این‌که با خیلی از کسانی که در این سال‌ها گفت‌وگو کردم، دیگر هیچ ملاقات و مکالمه‌ای دست نداده و با خیلی‌ها هم که ارتباط و مراوده و رفاقتی دارم، هنوز فرصت گفت‌وگویی دست نداده است. پس بی‌خود گناه کسی را نشویید که دنیا دارِ مکافات است. 

      برای اینکه گفت‌وگو‌هایتان به کیفیت مطلوبی برسد، از چه راهکاری استفاده کرده‌اید؟ 

    حسنی‌نسب: این شد سوال حرفه‌ای و هوشمندانه و تحلیلی! واقعیتش این است که راهکار خاصی برای این گفت‌وگوهای به قول شما مطلوب ندارم. چندتا فرمول کلی دارد و دو سه تا فوت کوزه‌گری که عمراً نمی‌گویم تا دست زیاد نشود. مواد لازم عبارتست از مقداری شناخت دقیق و همه‌جانبه از سوژه، مقادیری اطلاعات عمومی، میزانی از خطور و حضور ذهن، به‌علاوه‌ی خرده‌هوشی و سر سوزن ذوقی و کمی تا قسمتی روان‌شناسی برای جلب اعتماد و آماده‌سازی مصاحبه‌شونده برای گفتن و گفتن و گفتن... مهم‌ترین بخش اما پیاده‌سازی و تنظیم گفت‌وگوست که معمولاً برای من از همه چیز مهم‌تر است. حرف‌های ضبط‌ شده در حکم راش‌های خام و شلوغ و مغشوشی‌ست که باید سرصبر و با حوصله و دقت مونتاژ شود؛ گاهی با الگوی مونتاژ تداومی سینمای کلاسیک، گاهی با منطق دیالکتیک آیزنشتاین، موقعی با ریتم پکین‌پا و زمانی با فرم یانچو و بلا تار.

    جمله‌ها و سوال و جواب‌ها را گاهی باید پس و پیش کرد تا ساختمان و فرم کلی گفت‌وگو شکل بگیرد، بعد نوبت تفاوت لحن حرف‌زدن عادی با نثر نگارشی می‌رسد، ‌ بعدش هم تلاش برای حفظ و امانت‌داری آهنگ و ادبیات گفتاری طرف مقابل و دست آخر توجه به این‌ نکته‌ی اساسی که مصاحبه هم مثل هر چیز دیگری نباید خسته‌کننده و به قول علما «بورینگ» باشد و قانون همیشگی‌‌ همان سرگرم‌شدن و لذت‌بردن است؛ خلاصه این‌که همیشه و همه‌جا that، s intertainment... فوت‌های کوزه‌گری هم بماند برای مصاحبه‌های روزگار پیری و از کار افتادگی. این را هم بگویم که علاوه بر کتاب‌ها و گفت‌وگوهای مجله‌ای با کارگردان‌های بزرگ، در این زمینه بیش از هر کسی به امید روحانی گرامی مدیونم که مصاحبه‌های درجه‌یکش را‌ با لذت می‌خواندم و مشق می‌کردم. گاهی از این‌که جایگاهش را به عنوان یک ژورنالیست تراز اول نادیده می‌گیرند، خیلی حرص می‌خورم و از این‌که کم‌کار شده بیشتر. 

    منتقدان در ایران چگونه می‌توانند حرفه‌ای باشند؟ ارتزاق از نقدنویسی آن‌ها را حرفه‌ای می‌کند یا استمرار در نقدنویسی؟ 

    حسنی‌نسب: استمرار در نقدنویسی کسی را حرفه‌ای نمی‌کند، بلکه برای عده‌ای ممد حیات و موجب اعتبار است و برای برخی مفرح ذات و اسباب تفریح ما و شما. در مورد آن یکی هم چون معنی کلمه‌ یادم رفته بود، سراغش را از لغت‌نامه علامه دهخدا گرفتم: 

    ارتزاق: [اِ ت ِ] (ع مص) روزی ستدن. (تاج المصادر بیهقی). روزی بستدَن. (زوزنی). روزی ستاندن. روزی یافتن. (منتهی الارب). روزی... 

     با این تعریف هم منتقد حرفه‌ای از آن واژه‌هاست که فقط در قوطی همکارهای عطارِ ما پیدا می‌شود. حرفه‌ای‌ در تعریف معقولش یعنی کسی که زندگی‌اش روی یک موضوع متمرکز شده و فقط با درآمد آن اموراتش را می‌گذراند و چرخ زندگی را می‌چرخاند. اگر کسی از این طرف‌ها رد شد و گفت منتقد حرفه‌ای داریم یا مدعی شد خودش جزوشان است، بی‌زحمت بساط یک مناظره دو نفره‌ی تمیس (نه تمیز) راه بیندازید تا با مدارک موجود بگویم که دریافت حق‌التحریر پرونده‌های چند ده صفحه‌ای متشکل از نوشته‌ها و ترجمه‌های آدم‌های جورواجور در مجله‌های جورواجور+ حق دبیری و جمع‌آوری یادداشت برای فلان سرویس فلان روزنامه و هفته‌نامه + نوشتن همزمان یادداشت درباره سینمای امروز و دیروز و ادبیات مدرن و کلاسیک و کار‌شناسی فوتبال و آشپزی و تحلیل جامعه‌شناسانه‌ی اتفاق‌های ریز و درشت و پدیدار‌شناسی جهان پسامدرن و تاویل حس تماشای مسابقه دور برگشت ال کلاسیکو در فلان پردیس سینمایی + درآوردن همزمان ضمیمه‌ی جشنواره‌ای برای سه چهار تا روزنامه و مجله + برگزاری مسابقات بزرگ «انگری برد» و «فیفا ۲۰۱۲» + جذب (بخوانید قُرزدن) آگهی‌های رسانه‌های سابق و رقیب با نرخ کمتر و پورسانت بیشتر به علاوه‌ی کلی کسب و کار دیگر، همه‌شان راه و روش‌هایی برای به چنگ‌آوردن پول است و بنده و دوستان دیگر‌ چندتایی از این کارهای شریف‌ را برای «ارتزاق» می‌کنیم، اما اسم‌ خودمان را «منتقد حرفه‌ای» نمی‌گذاریم که فردا دوتا آدم باشعور پیدا شود و به ریش نداشته‌مان بخندد.

     از منظر علم ریاضیات هم حاصل ضرب ثمن بخسی معادل ده بیست سی چهل پنجاه هزار تومان در یک دو سه چهار پنج صفحه‌ای که می‌شود در هر شماره مجلات نقد فیلم نوشت، نه تنها حرفه‌ای نیست بلکه غایت آماتوریسم را نشان می‌دهد. خلاصه کنم و خلاص؛ ما در ایران منتقد حرفه‌ای و به طریق اولی امکان تربیت چنین موجوداتی را نداریم.

    به دلیل حضور در برنامه‌های تلویزیونی چهره‌ی نسبتا شناخته شده‌ای در میان سینمادوستان دارید. این شهرت خواننده‌ی نقد‌هایتان را بیشتر کرده؟ 

    حسنی‌نسب: علم اقتصاد می‌گوید شهرت با خودش مشتری می‌آورد، ولی متاسفانه هیچ‌ متر و معیار قابل استنادی برای فهمیدن تعداد مخاطب یا درصد خوانندگان مطالب در دست نیست. برای این‌که بی‌جواب نمانید، می‌توانم بگویم که این دیده‌شدن در بعضی محافل و مجالس و مجامع، بی‌جهت باعث «تحویل‌گرفتن» بیشتر آدم می‌شود. آن‌هایی که حتی کمی از من شناخت دارند، می‌دانند این وضعیت برایم چه‌قدرغیرقابل تحمل ا‌ست و آن‌هایی که کمی بیشتر می‌شناسند هم می‌دانند برای فرار از این شرایط چه خودزنی‌ها که نمی‌کنم.

     در نقدنویسی بیشتر به نثر اهمیت می‌دهید یا به فرم و ساختار؟ منتقدان ایرانی در کدام بخش ضعیف‌تر بوده‌اند؟ 

    حسنی‌نسب: مگر نثر هر نوشته چیزی غیر از فرم و ساختاری‌ست که برایش در نظر گرفته و اجرا می‌شود؟ در مورد الگوهای خارجی هم سوالتان محل اشکال است. نوشته‌های غیرفارسی را در دو شکل می‌شود خواند: متن اصلی و ترجمه. فرم در متن اصلی به‌شدت متکی به ویژگی‌ها و مولفه‌های خاص‌‌ همان زبان است و خیلی نمی‌شود به عنوان الگوی فارسی‌نویسی از آن استفاده کرد. شاید مهم‌ترین چیزی که با خواندن متن‌های اصلی می‌شود یاد گرفت، لحن و مدل مواجهه با موضوع است. با عرض پوزش شدید از سروران مترجم که بخش مهم وجودمان مدیون تلاش‌هایشان است، همیشه فکر می‌کنم ترجمه - حتی در بهترین کیفیت ممکن - باعث تغییرات بنیادین در نثر و از بین‌رفتن یا مخدوش‌شدن فرم و ساختار ادبی منبع می‌شود؛ چه در شکل رادیکالش مثل شعر (که هیچ‌وقت نفهمیدم ترجمه‌اش یعنی چه و چرا باید کُننده یا خواننده‌اش بود) و یا رمان و داستان کوتاه.

     این اتفاق برای آن‌دسته از نقد و تحلیل‌ها یا نوشته‌های ژورنالیستی واجد کیفیت ادبی یا فرم و ساختار هم می‌افتد. تند و تیزی ریویوهای حرص‌درآور پالین کیل برای له‌کردن شاهکارهای بی‌بدیل بیلی وایلدر کبیر یا عشق‌بازی دل‌پذیر کلامی‌اش با فیلمی از رابرت آلتمن یا آرتور پن به‌شدت وابسته به ویژگی‌ها و اصطلاحات زبانی ‌و حتی در مواردی قوانین و قالب ویرایشی مجله نیویورکر است و لحن ویژه مدخل‌های دیوید تامسن در کتاب معروفش و استراتژی‌های ادبی او برای موجزنویسی و فشرده‌کردن حرف و نظرش درباره شاهکارهای تاریخ سینما در یک صفحه هم شدیداً به قراردادهای زبانی وابسته. در مورد ترجمه‌ها، فرضاً اگر لحن و نثر دانلد ریچی را در کتاب فیلم‌های کوروساوا با ترجمه مجید اسلامی و حمیدرضا منتظری ملاک موثقی بدانیم (که من می‌دانم)، آن وقت نثرش در کتاب‌ یاسوجیرو ازو با ترجمه رحیم قاسمیان و بهروز تورانی‌ نامربوط به نظر می‌رسد. 

      یک مثال نمونه‌ای دیگر تکلیف را روشن‌تر می‌کند: ثمره کوشش‌های درخشان رابین وود برای حفظ اعتبار ادبی و در عین حال قابل فهم‌کردن تحلیل‌های به‌غایت پیچیده‌اش از جامعه‌شناسی و روان‌شناسی عمیق ژانر وحشت در دهه ۱۹۷۰، نشانه‌شناسی مقبولیت کارهای اسپیلبرگ - لوکاس در عصر ریگان یا دیدگاه منحصر به‌فردش به مقوله معماری بنا‌ها در آثار آلن رنه و ژرژ فرانژو در مقاله درخشان «ساختمان‌های ترسناک: جهان ژرژ فرانژو» و نقد مبهوت‌کننده‌اش بر شکارچی گوزن با تیتر درجه‌یک «همه چیز فرو می‌پاشد» بی‌تردید از چیره‌دستی در ترکیب آموزه‌های آکادمیکش از ادبیات کلاسیک بریتانیایی با فرهنگ عامیانه معاصر سر برآورده است. رابین وود نشان داد که می‌شود عمیق‌ترین تفسیر‌ها و ژرف‌ترین تحلیل‌های ممکن را جوری نوشت که درک عمومی جامعه از آن بی‌بهره نماند و نسبت به آن موضع نگیرد. اصلاً ریشه‌ی اختلاف او با ثقیل‌نویسی و مغلق‌گویی نظریه‌پردازان مجله انگلیسی اسکرین در همین بود که آن‌ها همه‌ی زورشان را می‌زدند که کمتر کسی از نوشته‌هایشان سر در بیاورد و رابین وود همه زورش را زد تا نشان دهد سینما به عنوان مظهری از فرهنگ عمومی در حوزه نقد و نظر هم در عین حفظ کیفیت و اصالت باید بتواند با طیف بیشتری از مخاطب ارتباط بگیرد. حالا اگر همین نمونه‌ی محبوبم در نقد و تحلیل سینمایی را بخواهیم از دریچه ترجمه‌ی نوشته‌هایش بشناسیم یا به تعبیر شما نثر و فرم و ساختار مطالبش را الگو قرار بدهیم، دچار معضل عجیب و تلاش بی‌حاصلی شده‌ایم. انتشار ترجمه‌ی بخش‌های مختلفی از کتاب سترگش درباره هیچکاک به شکل پراکنده در مجله‌ی ستاره سینما را بگذارید کنار ترجمه‌ی کتابش راجع به هوارد هاکس یا قسمت‌هایی از کتاب آنتونیونی که نوشته وود است. تقریباً می‌شود گفت که این متن‌های پراکنده واجد هیچ تشابه جدی یا هماهنگی و یک‌دستی در نثر و فرم نوشته‌های این منتقد معتبر جهانی نیست. در کنار این‌ها چند مقاله و نقد هم جسته و گریخته ازش منتشر شده که باز نثرشان ربطی به قبلی‌ها ندارد. دست‌آخر هم جامع‌ترین گردآوری و ترجمه فارسی نوشته‌هایش توسط روبرت صافاریان در قالب کتابی به نام «اومانیسم در نقد فیلم» برای نشر مرکز به عنوان وفادارانه‌‌ترین متون فارسی نوشته‌های وود را داریم که باز تفاوت چشمگیری با کارهای قبلی دارد. حالا شما اگر هنوز خوابتان نبرده و کماکان گوشتان با من است، زحمت پیدا کردن پرتقال‌فروش را بکشید تا من هم در این فاصله گلویی تازه و نفسی چاق کنم. راستی، همه آن‌هایی را که جاهلانه تصور می‌کنند توصیف و تقدیس هیچکاک و هاکس در تقابل با تفسیر و تقدیس‌ آنتونیونی و برگمان است، به نوشته‌های استاد در باب این دو سوی بُردارِ دلچسب و هوش‌ربای سینما بشارت می‌دهم.

      این روز‌ها بسیاری از منتقدان باسابقه‌ انگیزه‌های خود را برای نوشتن از دست داده‌اند. برای اینکه به سرنوشت آن‌ها دچار نشوید از چه شیوه‌ای استفاده می‌کنید؟ 

    حسنی‌نسب: بالا‌رفتن سن اغلب مواقع با فرسودگی جسم و ذهن، گرفتارشدن در روزمرگی‌ها، فشارهای فکری مخل در محیط‌های کاری و شهری و خانوادگی، مهم‌ترشدن دائمی مقوله‌ی اقتصاد، دشواری به‌روز بودن با هجوم تکنولوژی و کلی حکایت دیگر همراه می‌شود و این‌ها هر کدام دشمنان جدی عشق به سینما و فیلم‌دیدن و ذهن آماده‌ی تحلیل هستند. حالا مطمئنید به آن سرنوشت دچار ‌نشده‌ام که ازم می‌خواهید شیوه‌هایش را بگویم؟ اگر چنین است که ممنونم، خیلی خوشحالم کردید، دم شما گرم. 

      در میان همکاران خود به قلم کدامیک غبطه خورده‌اید؟ 

    حسنی‌نسب: منظورتان دوستان همکاری‌ست که مشغول کارند یا آن‌ها که تا چند سال پیش مشغول بودند یا مرادتان کلیت ‌تاریخ ‌ نقد فیلم‌ از آغاز تا امروز است؟ بگو چرا؟ چون موضوع نقد فیلم و مطالعات‌ سینمایی با ورزش‌های مدال‌آورمان فرق اساسی دارد. ما برخلاف دلاورانِ چِغِر و کُشتی‌بلدمان‌ که همه‌شان «از تن و بدن خوبی برخوردار» بوده و هستند و خواهند بود و همه‌شان هم «بارانداز را در خاک شگرد» داشته و دارند و خواهند داشت، لازم نیست سنت پسندیده حرمت‌ به پیش‌کسوت و قدیمی‌ترهای حرفه‌مان را پاس بداریم. حالا بگو ‌چرا؟ ‌ چون سابقه‌دار بودن – خواه در ورزش‌کردن و خواه در حبس‌کشیدن - یک امر کمّی‌ست که‌ به قول وینسنت وگا /جان تراولتا در پالپ فیکشن «با سیستم متریک» محاسبه می‌شود و کمیت زمانی و طول عمر جزو معیارهای سنجش کار ما نیست و حتی می‌تواند مخل و دردسرساز هم باشد.

     نکته دیگر که ظاهراً آفت این‌جایی ماجراست، انتقال از روی تشک به کنار گود است. این تغییر جایگاه ورزشی – از یک اجراکننده قهار فن لنگ تا کنار گود نشینی و صدور فرمان لنگش کن – به فضای نقد فیلم ما هم سرایت کرده است. این جمله‌ی مجید اسلامی به نظرم خیلی درست و راه‌گشاست که می‌گوید «منتقد فیلم» مدرک تحصیلی یا درجه و مدال ارتش نیست که یک بار بگیری و تا آخر عمر ازش خرج کنی. فلان منتقد مطرح و موثر نیم قرن پیش که در تمام این سال‌ها برای درک و تحلیل سینمای پیچیده‌ی معاصر هنوز نتوانسته (یا نخواسته) هیچ متر و معیار تازه‌ای جز چند ده‌تایی فیلم کلاسیک تکنی‌کالر‌ پیدا کند، چه اصراری بر تداوم نوشتن درباره سینما و علی‌الخصوص سینمای امروز دارد؟ تازه وقتی به‌قصد کنجکاوی در بحث سینمای کلاسیک و شاهکارهای هالیوود همکلامشان می‌شوی، دستگیرت می‌شود که این دیده‌ها مال‌‌ همان روزگار نوجوانی و جوانی است و اغلب جز تصویری شارپ از ستاره‌ی زن برازنده‌ی فیلم‌ها یا تصویری محو‌ از «تیر در کردن» و «بزن بزن» بازیگران محبوبشان چیزی در خاطر مبارکشان نمانده است. تازه با خواندن مطالب قدیمشان می‌فهمیم‌‌ همان روز‌ها هم که منتقدان موثر و مطرحی بودند، از تنوع و تکثر جریان نقد عقب بودند و از یافته‌ها و تئوری‌های جدید حوزه‌ی مطالعات سینمایی روی آثار کلاسیک طی سه چهار دهه اخیر هم بی‌خبر.

    خدا وکیلی چنین وضعیتی غبطه‌برانگیز است؟ تنها چماق جعلی این تفکر، نازیدن و افتخار به تماشای فیلم روی پرده بزرگ بود که آن‌هم با رواج و توسعه فن‌آوری دیجیتال برای فیلم‌دیدن پنداری دوووود شد و رفت هوا! از شما چه پنهان، اغلب اوقات در مواجهه با این تفکر به جای غبطه باید خنده‌مان را فروبخوریم. تازه اگر نوشته‌های کسی یا کسانی مثل کیومرث وجدانیِ سابق (!)، کامبیز کاهه فقید (!)، مجید اسلامی، ایرج کریمی، گاهی هوشنگ گلمکانی و یا میزان سواد مطالعات سینمایی حسن حسینی به محدوده «غبطه» نزدیک شد، مثل بچه آدم سعی کردم و می‌کنم که از کارشان لذت ببرم یا اگر بخت یارم بود، از روی دست و دهان‌شان مشق کنم تا کیفیت کارم نزدیک آن‌ها بشود و دیگران بهم غبطه بخورند. همیشه برای فرایند تغییر و تبدیل «غبطه» از یک کالای مصرفی به کالایی تولیدی تلاش کرده‌ام و امیدوارم چند نفری بین خوانندگان این گفت‌وگو باشند که زیر لب بگویند گاهی هم موفق شده‌ام.



    به روز شده در : جمعه 28 مهر 1391 - 4:50

    چاپ این مطلب |ارسال این مطلب | Bookmark and Share

    اخبار مرتبط

    نظرات

    اضافه کردن نظر جدید
    :             
    :        
    :  
    :       






    خبرهای سینمای ما را در صندوق پستی خود دریافت کنید.
    پست الکترونيکی (Email):

    mobile view
    ...اگر از تلفن همراه استفاده می‌کنید
    بازديد امروز: 6612
    بازديد ديروز: 322885
    متوسط بازديد هفته گذشته: 406878
    بیشترین بازدید در روز ‌یکشنبه 23 بهمن 1390 : 1490465
    مجموع بازديدها: 444348921



    cinemaema web awards



    Copyright 2005-2011 © www.cinemaema.com
    استفاده از مطالب سایت سینمای ما فقط با ذکر منبع مجاز است
    کلیه حقوق و امتیازات این سایت متعلق به گروه سینمای ما و شرکت توسعه فناوری نوآوران پارسیس است

    مجموعه سایت های ما: سینمای ما، موسیقی ما، تئاترما، فوتبال ما، بازار ما، آگهی ما

     




    close cinemaema.com عکس روز دیالوگ روز تبلیغات